Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (30 milliseconds)
English
Persian
lane
کوچه ساختن منشعب کردن
lanes
کوچه ساختن منشعب کردن
Other Matches
canalize
هدایت اجباری منشعب کردن
bifurcate
دوشاخه کردن بدوشاخه منشعب کردن دوشاخهای
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
radials
منشعب
furcate
منشعب
radial
منشعب
ramiform
منشعب
ramify
منشعب شدن
bifurcate
منشعب شدن
furcate
منشعب شدن
fork
دوشاخه منشعب شدن
divergent
انشعاب پذیر منشعب
forking
دوشاخه منشعب شدن
branches
منشعب شدن گل وبوته انداختن
branch
منشعب شدن گل وبوته انداختن
gametophore
سلول تغییر یافته و منشعب جنسی قابل لقاح
bronchial tubes
برنشهای متوسط نایژه و مجراهای کوچکی که از آن منشعب میشود
axil
گوشه یا زاویه بین شاخه یا برگ با محوری که از ان منشعب میشود
mutts
سگ کوچه
lane
کوچه
alley
کوچه
by lane
پس کوچه
lanes
کوچه
alleys
کوچه
mutt
سگ کوچه
alleyways
کوچه
byroad
پس کوچه
streets
کوچه
street
کوچه
dead lock
کوچه بن بست
cul de sac
کوچه بن بست
avenue
کوچه باغ
an off street
کوچه فرعی
by street
کوچه پرت
blind a lley
کوچه بن بست
blind alleys
کوچه بن بست
by lane
کوچه فرعی
avenues
کوچه باغ
alley way
کوچه تاریک
blind alley
کوچه بن بست
allee
کوچه باغ
streetwalker
زن کوچه گرد
cul-de-sac
کوچه بن بست
bystreet
کوچه پرت
impasse
کوچه بن بست
by way
کوچه پرت
gamine
دختر کوچه
gutter snipe
بچه کوچه گرد
gamin
بچه کوچه گرد
mudlark
بچه کوچه گرد
street arab
بچه کوچه گرد
Don't act like you were clueless!
خودت را به کوچه علی چپ نزن!
glade
خیابان یا کوچه جنگل درختستان
go to the school of hard knocks
<idiom>
در کوچه و بازار یاد گرفتن
to lead somebody to believe not to be aware of something
خود را به کوچه علی چپ زدن
glades
خیابان یا کوچه جنگل درختستان
tin pan alley
کوچه موسیقی دانان واهنگ سازان
mudlark
اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
Dont sidetrack the issue.
خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
street hockey
نوعی هاکی در زمین یا کوچه بدون کفش اسکیت
thick Ethernet
شبکه پیاده سازی شده با استفاده ازکابل Loaxial ضخیم و دستگاههای ارسال و دریافت برای اتصال کابلهای منشعب که میتواند مسافت طولانی را طی میکند
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineers
اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineered
اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineer
اداره کردن طرح کردن و ساختن
To bear (put up) with somebody.
با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
to lay it on thick
نصب کردن ساختن
gets
مجاب کردن ساختن
work up
ترکیب کردن ساختن
getting
مجاب کردن ساختن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
get
مجاب کردن ساختن
illuminating
درخشان ساختن زرنما کردن
assimilating
هم جنس کردن شبیه ساختن
avouch
تضمین کردن مستقر ساختن
admires
متحیر کردن متعجب ساختن
fructify
برومند کردن بارور ساختن
surprize
متعجب ساختن غافلگیر کردن
assimilates
تلفیق کردن همانند ساختن
indicates
نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicated
نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicate
نمایان ساختن اشاره کردن بر
illuminate
درخشان ساختن زرنما کردن
detecting
کشف کردن نمایان ساختن
surprises
متعجب ساختن غافلگیر کردن
pleases
خشنود ساختن کیف کردن
attracting
جذب کردن مجذوب ساختن
admired
متحیر کردن متعجب ساختن
preparing
مهیا ساختن مجهز کردن
prepare
مهیا ساختن مجهز کردن
attracted
جذب کردن مجذوب ساختن
agonise
معذب ساختن متاثر کردن
detected
کشف کردن نمایان ساختن
detect
کشف کردن نمایان ساختن
serialized
نوبتی کردن پیاپی ساختن
illuminates
درخشان ساختن زرنما کردن
serialize
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialising
نوبتی کردن پیاپی ساختن
prepares
مهیا ساختن مجهز کردن
serialises
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialised
نوبتی کردن پیاپی ساختن
surprise
متعجب ساختن غافلگیر کردن
frank
باطل کردن مصون ساختن
to bear with a person
باکسی ساختن یاسازش کردن
franks
باطل کردن مصون ساختن
improvising
انا ساختن تعبیه کردن
improvise
انا ساختن تعبیه کردن
franker
باطل کردن مصون ساختن
spellbind
مجذوب کردن مفتون ساختن
inculcate
جایگیر ساختن تلقین کردن
franking
باطل کردن مصون ساختن
attracts
جذب کردن مجذوب ساختن
frankest
باطل کردن مصون ساختن
improvises
انا ساختن تعبیه کردن
prey
دستخوش ساختن طعمه کردن
emboss
مزین کردن پرجلوه ساختن
inculcates
جایگیر ساختن تلقین کردن
franked
باطل کردن مصون ساختن
inculcating
جایگیر ساختن تلقین کردن
obliges
وادار کردن مرهون ساختن
pt down
هرز اب ساختن منکوب کردن
assimilated
هم جنس کردن شبیه ساختن
highlighting
روشن ساختن مشخص کردن
please
خشنود ساختن کیف کردن
assimilate
تلفیق کردن همانند ساختن
assimilate
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilating
تلفیق کردن همانند ساختن
oblige
وادار کردن مرهون ساختن
detects
کشف کردن نمایان ساختن
obliged
وادار کردن مرهون ساختن
assimilates
هم جنس کردن شبیه ساختن
entomb
دفن کردن مقبره ساختن
inculcated
جایگیر ساختن تلقین کردن
assimilated
تلفیق کردن همانند ساختن
internalized
باطنی ساختن داخلی کردن
internalize
باطنی ساختن داخلی کردن
internalising
باطنی ساختن داخلی کردن
internalises
باطنی ساختن داخلی کردن
internalised
باطنی ساختن داخلی کردن
retards
کند ساختن معوق کردن
retarding
کند ساختن معوق کردن
retard
کند ساختن معوق کردن
destroy
ویران کردن نابود ساختن
reproduce
چاپ کردن دوباره ساختن
violated
بی حرمت ساختن مختل کردن
tepefy
ولرم کردن ملول ساختن
fraternised
برادری کردن متفق ساختن
redargue
متهم ساختن تکذیب کردن
incapacitating
ناتوان ساختن محجور کردن
internalizes
باطنی ساختن داخلی کردن
internalizing
باطنی ساختن داخلی کردن
reproducing
چاپ کردن دوباره ساختن
reproduces
چاپ کردن دوباره ساختن
subdue
مقهور ساختن رام کردن
proscribe
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed
ممنوع ساختن تحریم کردن
subdues
مقهور ساختن رام کردن
reproduced
چاپ کردن دوباره ساختن
violates
بی حرمت ساختن مختل کردن
to hammer out
ساختن بکوشش درست کردن
provide
میسر ساختن تامین کردن
provides
میسر ساختن تامین کردن
destroys
ویران کردن نابود ساختن
destroying
ویران کردن نابود ساختن
proscribing
ممنوع ساختن تحریم کردن
subduing
مقهور ساختن رام کردن
fraternises
برادری کردن متفق ساختن
serializes
نوبتی کردن پیاپی ساختن
perpetuating
دائمی کردن جاودانی ساختن
entombs
دفن کردن مقبره ساختن
localises
محلی کردن موضعی ساختن
entombing
دفن کردن مقبره ساختن
perpetuated
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuate
دائمی کردن جاودانی ساختن
entombed
دفن کردن مقبره ساختن
incapacitate
ناتوان ساختن محجور کردن
localizing
محلی کردن موضعی ساختن
proscribes
ممنوع ساختن تحریم کردن
localizes
محلی کردن موضعی ساختن
discompose
مضطرب ساختن پریشان کردن
localize
محلی کردن موضعی ساختن
localising
محلی کردن موضعی ساختن
serializing
نوبتی کردن پیاپی ساختن
tumify
اماس کردن متورم ساختن
attract
جذب کردن مجذوب ساختن
perpetuates
دائمی کردن جاودانی ساختن
fraternizing
برادری کردن متفق ساختن
fraternizes
برادری کردن متفق ساختن
fraternize
برادری کردن متفق ساختن
fraternising
برادری کردن متفق ساختن
to cotton with each other
باهم ساختن یارفاقت کردن
to cotton together
باهم ساختن یارفاقت کردن
incapacitates
ناتوان ساختن محجور کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com