English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 226 (2 milliseconds)
English Persian
hoarse گرفته
hoarser گرفته
hoarsest گرفته
thick گرفته
thicker گرفته
thickest گرفته
low spirited گرفته
low-spirited گرفته
dull گرفته
dulled گرفته
duller گرفته
dullest گرفته
dulling گرفته
dulls گرفته
muggy گرفته
gruff گرفته
clouded گرفته
muzzy گرفته
adopted گرفته
air less گرفته
chock full گرفته
choky گرفته
darksome گرفته
pokey گرفته
sombrous گرفته
uptight گرفته
Other Matches
patinated جرم گرفته کبره گرفته
effluvium پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
mistful مه گرفته
heartsore دل گرفته
brumous مه گرفته
fustier بو گرفته
fustiest بو گرفته
comate مه گرفته
fusty بو گرفته
accustomed خو گرفته
rancid بو گرفته
addicted خو گرفته
fogbound مه گرفته
folded in mist مه گرفته
bunged up قی گرفته
aeruginous زنگ گرفته
smoky دود گرفته
hoarsely بطور گرفته
began دست گرفته
caught گرفته شده
eerie ترساننده گرفته
leaded سرب گرفته
rainy تر رگبار گرفته
dull کندشدن گرفته
pokier گرفته دلگیر
rheumatic رماتیسم گرفته
dulling کندشدن گرفته
fond انس گرفته
fonder انس گرفته
fondest انس گرفته
dullest کندشدن گرفته
derivative گرفته شده
duller کندشدن گرفته
dulled کندشدن گرفته
derivatives گرفته شده
divorcee زن طلاق گرفته
poky گرفته دلگیر
divorcees زن طلاق گرفته
pokiest گرفته دلگیر
dulls کندشدن گرفته
reposing upon قرار گرفته بر
triste گرفته محزون
solemn گرفته موقرانه
resolved that ...... تصمیم گرفته شد که
i have a secure grasp of it انرا گرفته ام
in mourning چرک گرفته
to d. itself گرفته شدن
maggoty کرم گرفته
medalled مدال گرفته
mistful میغ گرفته
mity کزم گرفته
on the panel جزوصورت گرفته
patinated زنگار گرفته
patinous کبره گرفته
tristful گرفته محزون
blear گرفته وتاریک
addict خو گرفته معتاد
addicts : خو گرفته معتاد
cerated موم گرفته
drippy هوای گرفته
Are you kidding ? Are you being funny? شوخیت گرفته ؟
filmier غبار گرفته
filmiest غبار گرفته
filmy غبار گرفته
blear eyes چشمان قی گرفته
wont خو گرفته عادت
verminous شپش گرفته
airless گرفته یا دم کرده
measly کرم گرفته
assumed بخود گرفته عاریتی
lowered هوای گرفته وابری
lower هوای گرفته وابری
skims شیر خامه گرفته
skimmed شیر خامه گرفته
included دور گرفته شده
patinous زنگارگرفته جرم گرفته
sultrily بطور دم گرفته یا گرم
skim milk شیرخامه گرفته ورقیق
putrid flesh گوشت گندیده یا بو گرفته
foul house چشمی گرفته لنگر
skim شیر خامه گرفته
lowering هوای گرفته وابری
lowers هوای گرفته وابری
She was depressed. دلش گرفته بود
cut nails ناخنهای گرفته یا چیده
skimmed milk شیرخامه گرفته ورقیق
lour گرفته شدن عبوس
lour هوای گرفته وابریwerewolf
malty خو گرفته به ابجو خوری
He was choking . گلویش گرفته بود
My left leg is in plaster . پای چپ؟ را گچ گرفته اند
in contemplation درنظر گرفته شده
i had been caught گرفته شده بودم
mucid بوزک زده بو گرفته
my time is occupied وقتم گرفته است
nidicolous در اشیانه قرار گرفته
low-key دارای صدای گرفته
low key دارای صدای گرفته
followed by <adj.> دنباله گرفته شده با
to be tuned in to a channel کانالی را گرفته باشند
underlying در زیر قرار گرفته
AC گرفته شده است
funky بوی ناه گرفته
mossy خزه گرفته باتلاقی
game شکار گرفته شده
designed در نظر گرفته شده مخصوص
blighted زنگ زده شپشه گرفته
applique مورد استفاده قرار گرفته
blinks نادیده گرفته نگاه مختصر
jugate روی هم قرار گرفته جفت
integrated intensity شدت انتگرال گرفته شده
capsulate درمحفظه یاحفره قرار گرفته
captured material وسایل گرفته شده از دشمن
hard bitten سخت گاز گرفته شده
we are beset with dangers خطرها ما را فرا گرفته اند
bloods hot eyes چشمان قرمز و خون گرفته
weanling کودک تازه از شیر گرفته
blink نادیده گرفته نگاه مختصر
pokerface قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
blinked نادیده گرفته نگاه مختصر
she had him in her pocket خوب جلوش را گرفته بود
throaty دارای صدای گرفته وخشن
throatiest دارای صدای گرفته وخشن
borrowed money پول قرض گرفته شده
semidiurnal در نصف روز انجام گرفته
throatier دارای صدای گرفته وخشن
parrot learned طوطی وار یاد گرفته
oppressed تحت ستم قرار گرفته
he drives a roaring trade کارش خوب گرفته است
woofer دارای صدای کوتاه و گرفته
tried در محک ازمایش قرار گرفته
subereous از چوب پنبه گرفته شده
Everybody stands in awe of him. ازهمه زهر چشم گرفته است
Silence prevailed every where. سکوت همه جا را فرا گرفته بود
prussic acid اسیدی که ازنیل فرنگی گرفته میشود
claque پول گرفته اند دست بزنند
The car is on fire. اتومبیل آتش گرفته (دارد می سوزد )
bleary دارای چشمان قی گرفته وخواب الود
leachate مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
it follows necessarily that ناچار این نتیجه گرفته میشود
leach [liquid formed by leaching] مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
biotecture [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
on board computer کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
arrowroot نشاستهای که ازریشه اوروت گرفته میشود
bluer مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluest مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bloodshot سرخ وورم کرده خون گرفته
blue مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
loan word واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
The rumour is gaining ground that … این شایعه قوت گرفته است که ...
zero hour <idiom> لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
Is this seat taken? آیا این صندلی گرفته شده است؟
his leg rested on a stone پایش روی سنگی قرار گرفته بود
intake مقداراب یا گازی که با لوله گرفته و جذب میشود
I was bitten by a dog. من توسط [بوسیله] سگی گاز گرفته شدم.
A further increase is considered unlikely [regarded as unlikely] . افزایش بیشتری بعید در نظر گرفته می شود.
endorsee کسی که به نام اوفهر نویسی صورت گرفته
enclaves ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
speed traps مسیر اندازه گرفته شده باوسیله الکتریکی
speed trap مسیر اندازه گرفته شده باوسیله الکتریکی
anti propeller end انتهای موتور که دور از ملخ قرار گرفته
give a catch زدن ضربهای که ممکن است بل گرفته شود
foul hooked ماهی گرفته شده با قلاب ازبیرون دهان
inland duty حقوقی که از بازرگانی دردرون کشور گرفته میشود
cathectic تحت اثر قوه شهوانی قرار گرفته
intakes مقداراب یا گازی که با لوله گرفته و جذب میشود
ordinee کسیکه تازه درجه شماسی گرفته است
cudbear ماده رنگی که ازاشنه یادواله گرفته میشود
enclave ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
mannerist کسیکه بیک جور انشا یا شیوه خو گرفته است
tuners زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
ipsilateral قرار گرفته و یا فاهرشده روی همان سمت بدن
areas اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
macroelement تعداد داده ها که به عنوان یک عضو در نظر گرفته می شوند
area اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
the boxes were nested جعبه ها یکی در توی دیگری قرار گرفته بودند
buckets فضایی در حافظه که داده میتواند نادیده گرفته شود
orifice meter روزنهای که مقدار جریان اب بوسیله ان اندازه گرفته میشود
format متن یا دادهای که به یک قالب خاص چاپ گرفته شود
formats متن یا دادهای که به یک قالب خاص چاپ گرفته شود
bucket فضایی در حافظه که داده میتواند نادیده گرفته شود
concentric shafts شفتهای هم محور که داخل یکدیگر قرار گرفته اند
cola ماده شیرینی که از برگ ومیوه کولا گرفته میشود
raw silk ابریشم خام [ابریشمی که صمغ آن گرفته نشده است.]
colas ماده شیرینی که از برگ ومیوه کولا گرفته میشود
tuner زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
if the knee is affected اگر زانو تحت تأثیر قرار گرفته است
bayed فضایی در پوشش کامپیوتر که دیسک درایو قرار گرفته است
bushes استوانه توخالی که داخل سوراخی جای گرفته و محکم میشود
baying فضایی در پوشش کامپیوتر که دیسک درایو قرار گرفته است
bay فضایی در پوشش کامپیوتر که دیسک درایو قرار گرفته است
The persian gulf is between Iran and saude Arabia . خلیج فارس میان ایران وعربستان سعودی قرار گرفته
mixed government حکومتی که در ان جنبههای پادشاهی واشرافی و دمکراسی با هم به کار گرفته شود
bush استوانه توخالی که داخل سوراخی جای گرفته و محکم میشود
bays فضایی در پوشش کامپیوتر که دیسک درایو قرار گرفته است
groundage حقی که بابت ایستادن کشتی درلنگرگاه گرفته میشود حق لنگراندازی
transit duty حقی که بابت عبور کالایی ازکشوری گرفته میشود حق تراتزیت
mixed economies سیستم اقتصادی که در ان روشهای کاپیتالیستی و سوسیالیستی در جوار هم به کار گرفته شود
board computer یک کامپیوتر که تمام مولفههای الکترونیکی ان روی یک برد قرار گرفته است
biplane interference تداخل ایرودینایکی بین دو بال که روی یکدیگر قرار گرفته اند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com