English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (4 milliseconds)
English Persian
slobber گریه بچگانه
slobbered گریه بچگانه
slobbering گریه بچگانه
slobbers گریه بچگانه
Other Matches
Laugh and the world laghs with you, weep and you w. <proverb> بخندى ,دنیا با تو مى خندد گریه کنى باید بتنهایى گریه گنى.
Laugh and the world laughs with you , weep and you wepp alone. <proverb> بخند تا دنیا با تو بخندد گریه کن تا تنها گریه کنى.
weeping succeeds laughter گریه پس ازخنده می اید از پی خنده گریه است
sobs گریه گریه کردن
sobbing گریه گریه کردن
sobbed گریه گریه کردن
sob گریه گریه کردن
chilish بچگانه
little بچگانه
childish بچگانه
small fry بچگانه
puerile بچگانه
infantile بچگانه
childishly بچگانه
puerilely بچگانه
childly بچگانه
childlike بچگانه
small cloths جامه بچگانه
smalls جامه بچگانه
puppy love عشق بچگانه
go-cart چرخ بچگانه
romper رولباسی بچگانه
go-carts چرخ بچگانه
pop gun تفنگ بچگانه
perambulator درشکه بچگانه
perambulators درشکه بچگانه
rompers رو لباسی بچگانه
infantilism خوی بچگانه
cots رختخواب بچگانه
cot رختخواب بچگانه
bunting شنل بچگانه
bassinet درشکه دستی بچگانه
pelisse پوستین بالاپوش بچگانه
pushpin نوعی بازی بچگانه
popgun تفنگ بادی بچگانه
quaker gun تفنگ چوبی بچگانه
yoyo نوعی اسباب بازی بچگانه
muggins یکجوربازی گنجفه بازی بچگانه
noah ark کشتی بچگانه که اسباب بازی اوست
slobbers دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbered دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobber دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbering دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
weeping گریه
greeted گریه
greets گریه
bawls گریه
tears گریه
greet گریه
bawling گریه
bawled گریه
bawl گریه
tear گریه
crybabies زود گریه کن
weeps گریه کردن
they mingle their tears با هم گریه می کنند
tearjerker گریه اور
tear jerking گریه اور
musk cat گریه زیاد
bemoaning گریه کردن
weep گریه کردن
bemoans گریه کردن
bemoaned گریه کردن
weeper گریه کننده
to pipe one's eye گریه کردن
bemoan گریه کردن
weeping گریه کننده
sobs بغض گریه
f. tears گریه زورکی
give گریه کردن
sobbing بغض گریه
sobbed بغض گریه
gives گریه کردن
cries گریه کردن
sob بغض گریه
cry فریاد گریه
cry گریه کردن
giving گریه کردن
To begin to weep . to burst into tears . گریه افتا دن
tear-jerkers گریه انگیز
tear-jerker گریه انگیز
cries فریاد گریه
crybaby زود گریه کن
handy dandy بازی بچگانه که دران کودکی چیزی رادریکی ازدودست بسته خودنگاه
boohoo هقهق گریه کردن
boohooed هقهق گریه کردن
boohooing هقهق گریه کردن
boohoos هقهق گریه کردن
to play the woman گریه کردن ترسیدن
to gulp down ones tears گریه رادرگلوحبس کردن
sob story داستان گریه اور
sob stories داستان گریه اور
crying is useless گریه سودی ندارد
To weep and wail . گریه وزاری کردن
he wept involuntarily بی اختیار گریه کرد
Tears remedy every irremediable ailment. <proverb> گریه بر هر درد بى درمان دواست .
mourn ماتم گرفتن گریه کردن
mourned ماتم گرفتن گریه کردن
To burst into tears (laughter). زیر گریه ( خنده ) زدن
mourns ماتم گرفتن گریه کردن
sobs همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sobbed همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
She looks pathetic in that dress . این لباس به تنش گریه می کند
She wept herself to sleep . آنقدر گریه کرد تا خوابش برد
sobbing همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sob همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
It is no use crying over spilt milk . <proverb> بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
to turn on the waters یکدفعه شروع به گریه کردن [اصطلاح روزمره]
hysterics حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
pantywaist شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
whimpers نالیدن زار زار گریه کردن
whimpering نالیدن زار زار گریه کردن
whimpered نالیدن زار زار گریه کردن
whimper نالیدن زار زار گریه کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com