Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
hash
گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
Other Matches
to keep company
باهم امیزش کردن
cold cuts
گوشت پخته سرد
luncheon meat
گوشت پخته و آماده
stroganoff
گوشت پخته نازک با خردل
baked beans
لوبیای قرمز پخته شده و گوشت خوک
well done
[fully cooked]
<adj.>
کاملا پخته
[برای گوشت]
[غذا و آشپزخانه]
fully cooked
<adj.>
کاملا پخته
[برای گوشت]
[غذا و آشپزخانه]
The meet is overdone.
این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
broth
غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
incrossbreed
تولید شده در اثر امیزش نژاد امیزش نژادی کردن
to set by the ears
باهم بدکردن باهم مخالف کردن
salami
گوشت خوک ویا گوشت گاو خشک شده
pomace
گوشت سیب گوشت میوه
club steak
قسمتی از گوشت ران گاو گوشت گاو بریان شده
haunts
امیزش
mixing
امیزش
intercommunion
امیزش
farrago
امیزش
associations
امیزش
haunt
امیزش
amalgamation
امیزش
combination
امیزش
intercourse
امیزش
association
امیزش
intercommon
امیزش کردن
admix
امیزش کردن
miscible
امیزش پذیر
oxygenation
امیزش با اکسیژن
conviviality
قابلیت امیزش
intercommunicate
امیزش کردن
sexual intercourse
امیزش جنسی
mixtures
ترکیب امیزش
immix
امیزش یافتن
mixture
ترکیب امیزش
immiscible
امیزش ناپذیر
mixing valve
دریچه امیزش
incommunicative
بی معاشرت و بی امیزش
incommunicatively
بطور کم امیزش
insociable
غیرقابل امیزش
chiasma
امیزش ازمیان یا از پهنا
conversing
مذاکره کردن امیزش
converses
مذاکره کردن امیزش
converse
مذاکره کردن امیزش
rub shoulders with others
با مردم امیزش کردن
conversed
مذاکره کردن امیزش
immiscibly
بطور امیزش ناپذیر
admix
مخلوط شدن امیزش کردن
speech synthesis
ترکیب کلام امیزش سخن
outcross
امیزش کردن دو جنس مختلف با هم
to set at loggerheads
باهم بد کردن باهم مخالف کردن
nitrosulphuric
ساخته شده از امیزش تیزاب و جوهر گوگرد
coction
پخته
riper
پخته
ripest
پخته
underdone
کم پخته
terracotta
گل پخته
ripe
پخته
incross
اختلاط و امیزش صفات ارثی یک طایفه میان افراد ان
spatchcock
بشتاب پخته
sunbaked
افتاب پخته
half baked
نیم پخته
half-baked
نیم پخته
boiled
پخته شده
slack baked
نیم پخته
samel
نیم پخته
biffin
سیب پخته
dough baked
نیم پخته
soden
نیم پخته
well done
خوب پخته
fired brick
اجر پخته
burnt brick
خشت پخته
sodden
نیم پخته
p sexual relations
امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
boild egg
تخم مرغ پخته
liverwurst
سوسیس جگر پخته
rarest
لطیف نیم پخته
He has cooked a pottage for you.
<proverb>
برایت آش پخته است .
it was cooked to rags
انقدر پخته شدکه له شد
it is half cooked
نیم پخته است
hard baked
سفت پخته شده
sunny side up
فقط یک طرفش پخته
well-done steak
استیک کاملا پخته
convenience foods
خوراک پیش پخته
convenience food
خوراک پیش پخته
rare
لطیف نیم پخته
underdo
نیم پخته کردن
underbaked
نیم پخته ناپخته
rarer
لطیف نیم پخته
arch brick
اجر زیاد پخته
warmed over
دوباره پخته شده
body brick
اجر خوب پخته شده
boild egg hard
تخم مرغ پخته سفت
overdone
خیلی پخته و سرخ شده
I want my steak well done.
می خواهم استیکم خوب پخته با شد
first class brick
اجر خوب پخته شده
bakemeat
شیرینی اردی غذای پخته
boild egg soft
تخم مرغ پخته عسلی
warmed over
زیادتر ازمعمول پخته شده
baked meat
شیرینی اردی غذای پخته
Cooked vegetables digest easily.
سبزی پخته زود هضم است.
medium steak
استیک متوسط سرخ یا پخته شده
pale brick
اجری که خوب پخته نشده است
succotash
غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
gigot
ران گوسفند و غیره که پخته باشد
cow heel
پاچه گاو پخته و دلمه شده
dumpling
نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
apple dumpling
شیرینی پخته شده با سیب درونش
[آشپزی]
dumplings
نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
The project is not fully developed yet.
این طرح هنوز پخته وآماده نیست
waffle
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffling
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffled
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffles
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
macedoine
مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
hominy
ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
strudel
ورقه نازک خمیر پخته که لوله شده و لای ان شیرینی باشد
parfait
دسریخ زده مرکب از سرشیروتخم مرغ پخته وشربت ومواد دیگری
processed silk
ابریشم پخته
[ابریشمی که صمغ آن گرفته شده و آماده ریسندگی و یا رنگرزی است.]
simultaneously
باهم
concurrently
باهم
tutti
باهم
one with a
باهم
conjointly
باهم
concerted
باهم
inchorus
باهم
jointly
باهم
at once
باهم
simoltaneous
باهم
vis-a-vis
باهم
vis a vis
باهم
together
باهم
simoltaneously
باهم
kissing kind
باهم دوست
concomitancy
باهم بودن
collaborating
باهم کارکردن
collaborates
باهم کارکردن
collaborate
باهم کارکردن
collaborated
باهم کارکردن
contemporaneously
بطورمعاصر باهم
cowork
باهم کارکردن
coadunate
باهم روییده
coincide
باهم رویدادن
to keep company
باهم بودن
simultaneous with each other
باهم رخ دهنده
to huddle together
باهم غنودن
to grow together
باهم پیوستن
to whip in
باهم نگاهداشتن
one anda
همه باهم
collocation
باهم گذاری
all at once
همه باهم
cooperate
باهم کارکردن
coexist
باهم زیستن
cohabitation
زندگی باهم
combine
باهم پیوستن
interwove
باهم امیختن
to be together
باهم بودن
interweaving
باهم امیختن
combines
باهم پیوستن
interweaves
باهم امیختن
interweave
باهم امیختن
combining
باهم پیوستن
We went together .
باهم رفتیم
coinciding
باهم رویدادن
coincides
باهم رویدادن
coexisted
باهم زیستن
coincided
باهم رویدادن
at loggerheads
<idiom>
باهم جنگیدن
coexists
باهم زیستن
coexisting
باهم زیستن
to work together
باهم کارکردن
to act jointly
باهم کارکردن
Co
پیشوندیست بمعنی با و باهم
splices
باهم متصل کردن
spliced
باهم متصل کردن
splice
باهم متصل کردن
cohabit
باهم زندگی کردن
symmetrize
باهم قرینه کردن
impacted
باهم جمع شده
impacted
باهم جوش خورده
cross fertilize
باهم پیوند زدن
cohabited
باهم زندگی کردن
to be together with somebody
با کسی باهم بودن
correlation
بستگی دوچیز باهم
they had words
باهم نزاع کردند
to be good pax
باهم دوست بودن
cohabiting
باهم زندگی کردن
promiscuous bathing
ابتنی زن و مرد باهم
coapt
باهم جور امدن
coapt
باهم متناسب شدن
coact
باهم نمایش دادن
co-
پیشوندیست بمعنی با و باهم
coexistent
باهم زیست کننده
sum
باهم جمع کردن
coextend
باهم تمدیدیاتوسعه یافتن
sums
باهم جمع کردن
splicing
باهم متصل کردن
com
پیشوند بمعانی با و باهم
cohabits
باهم زندگی کردن
to bill and coo
باهم غنج زدن
grade
جورکردن باهم امیختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com