Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
I pulled him by the ears.
گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
Other Matches
to incur a punishment
تنبیه بر خود وارد اوردن سزاوار تنبیه شدن
She slapped him.
خواباندتو گوشش ( سیلی زد )
close call/shave
<idiom>
خطراز بیخ گوشش گذشت
he paid through the nose
زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
She wouldnt hear of it . she takes no heed.
گوشش به این حرفها بدهکار نیست
i lay on the grass
روی علف دراز کشیدم
I took a great deal of trouble over it.
روی اینکار خیلی زحمت کشیدم
I weighed myself today .
امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I rinsed the clothes and huge them on the line .
لبا سها را آب کشیدم وانداختم روی طناب
He is hard of hearing.
گوشش سنگین است (شنوائی اش کم است )
repeimand
تنبیه
castigation
تنبیه
penalties
تنبیه
talking-to
تنبیه
wite
تنبیه
come-uppance
تنبیه
talking to
تنبیه
chastiesement
تنبیه
penalty
تنبیه
punishment
تنبیه
punitive
تنبیه گر
castigated
تنبیه کردن
basting
تنبیه باشلاق
scourage
وسیله تنبیه
fixes
تنبیه کردن
gruel
تنبیه شدن
scourage
تنبیه کردن
scourge
تنبیه کردن
castigate
تنبیه کردن
castigating
تنبیه کردن
castigates
تنبیه کردن
poinephobia
تنبیه هراسی
communication of punishment
ابلاغ تنبیه
corporal punishment
تنبیه بدنی
disciplinary
تنبیه انضباطی
grueling
تنبیه کننده
fix
تنبیه کردن
gruelling
تنبیه کننده
to kiss the rod
به تنبیه تن دردادن
admonishment
اخطار تنبیه
expiatory punishment
تنبیه کفارهای
nunjudicial punishment
تنبیه انضباطی
disciplinary action
تنبیه انضباطی
chastising
تنبیه کردن
chastises
تنبیه کردن
chastised
تنبیه کردن
to have ones gruel
تنبیه شدن
flog
تنبیه کردن
flogged
تنبیه کردن
flogs
تنبیه کردن
scourge
وسیله تنبیه
actionable
<adj.>
سزاوار تنبیه
punishment
تنبیه کردن
punishable
<adj.>
سزاوار تنبیه
penal
<adj.>
سزاوار تنبیه
to have it
تنبیه شدن
culpable
<adj.>
سزاوار تنبیه
chargeable
<adj.>
سزاوار تنبیه
chastise
تنبیه کردن
indictable
<adj.>
سزاوار تنبیه
have it coming
<idiom>
سزاوار تنبیه بودن
impunible
غیر قابل تنبیه
rusticate
با اخراج تنبیه کردن
gruel
تنبیه فرسوده کردن
ferule
گرز تنبیه باچوب
keelhaul
سخت تنبیه کردن
short term
حداقل مدت تنبیه و زندانی
penalizes
تاوان دادن تنبیه کردن
punish
تنبیه کردن گوشمال دادن
penalized
تاوان دادن تنبیه کردن
penalize
تاوان دادن تنبیه کردن
penalising
تاوان دادن تنبیه کردن
penalises
تاوان دادن تنبیه کردن
penalised
تاوان دادن تنبیه کردن
punished
تنبیه کردن گوشمال دادن
punishes
تنبیه کردن گوشمال دادن
cartwhip
شلاق زدن تنبیه کردن
penalizing
تاوان دادن تنبیه کردن
rattan
باعصای خیزران تنبیه کردن
horsewhipping
شلاق زدن تنبیه کردن
horsewhip
شلاق زدن تنبیه کردن
horsewhipped
شلاق زدن تنبیه کردن
to pay out
تنبیه کردن تلافی دراوردن
horsewhips
شلاق زدن تنبیه کردن
trounced
سخت زدن بسختی تنبیه کردن
trouncing
سخت زدن بسختی تنبیه کردن
trounce
سخت زدن بسختی تنبیه کردن
I didnt have the heart to punish the kid.
دلم نیامد بچه را تنبیه کنم
trounces
سخت زدن بسختی تنبیه کردن
put someone in his or her place
<idiom>
تنبیه شخص به علت حرف یا رفتار بد
serve someone right
<idiom>
تنبیه یا نتیجهای که شخص سزاوارش است
impo
کاریکه بدانش اموزان ازراه تنبیه میدهند
I went scot - free .
خیلی مفت دررفتم ( بدون جریمه یا تنبیه)
get away with murder
<idiom>
انجام کاری خیلی بد بدون انتظار تنبیه را داشتن
by way of
بعنوان
undwe the t. of
بعنوان
preparatorily
بعنوان تهیه
under cover of frind ship
بعنوان دوستی
under the plea of
بعنوان به بهانه
co optation
پذیرفتن بعنوان همکار
co option
پذیرفتن بعنوان همکار
armlet
بازوبند
[بعنوان جواهر]
under the notion of
بعقیده بفکر بعنوان
supervisory
بعنوان بررسی کننده
co-opts
بعنوان همقطار پذیرفتن
patterns
بعنوان الگو بکاربردن
co opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
pattern
بعنوان الگو بکاربردن
co-opting
بعنوان همقطار پذیرفتن
surcharge
بعنوان جریمه گرفتن
co-opted
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
surcharges
بعنوان جریمه گرفتن
record as target
ثبت کردن بعنوان هدف
instances
بعنوان مثال ذکر کردن
instance
بعنوان مثال ذکر کردن
as
بهمان اندازه بعنوان مثال
on the score of neglect
بعنوان غفلت ازاین بابت
under the guize of
بعنوان به بهانه درهیئت درزی
Mountaineering . Mountain - climbing .
کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
sit in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-ins
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
mark
بعنوان سیگنال استفاده میکند
tax incentive
مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
marks
بعنوان سیگنال استفاده میکند
parent
بعنوان والدین عمل کردن
bait fish
ماهی کوچک بعنوان طعمه
historicize
بعنوان تاریخ نشان دادن
to take something as a joke
چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
to present oneself
[as]
خود را اهداء کردن
[بعنوان]
to forfeit something
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to lose something
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to tutor
بعنوان معلم سرخانه کار کردن
sand trap
قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
brush
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
lapboard
تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
officiating
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
he was engagedon probation
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
officiated
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
brushes
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
taskwork
کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
officiates
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
for keeps
برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
officiate
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
To stipulate.
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
The letter is addressed to you .
نامه بعنوان شما نوشته شده است
pattern
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
prototype
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
tail group
مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
patterns
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
to lose something
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to forfeit something
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
prototypes
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
He has been exposed as a traitor.
هویت مخفی او
[مرد]
بعنوان خائن افشا شد.
bucktail
نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
bugs
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
queen of
دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
head hunt
بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
lupulin
خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
bug
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
bugging
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
treasury stock
سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
eryngo
ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
. Why,what was the harm?
چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
write
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
bag
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
bags
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
writes
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
sprag
قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
Pickles are often eaten as a relish .
خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
baseboard
چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
designated hitter
بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
aperitif
نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند
fumigant
ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
paragons
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragon
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
thyratron
پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود
to kiss hands
دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
mulches
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
mulch
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
cereal
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
amphetamine
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
cut-out
روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
cut-outs
روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
amphetamines
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
Perspex
خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
glass wool
تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
prize fellow
شاگردی که در امتحانات سرامد شده وامتیازی بعنوان جایزه باو داده اند
land plaster
صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
cereals
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
veil of money
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
benzocaine
ماده متبلورسفیدی بفرمول 2NO11H9C که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود
grand tours
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
scrim
پارچه استری مبل وغیره کرباس نازکی که بعنوان بتونه قاب چوبی وامثال ان بکارمیبرند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com