Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
you do not seem well
گویا حالتان خوش نیست سالم بنظر نمیایید
Other Matches
you do not look right
حالتان سازنیست
levy in mess
نام نویسی از مردمان سالم برای جنگ بسیج مردمان سالم به طور اجباری
Sound mind in a sound body.
<proverb>
عقل سالم در بدن سالم.
as thought
گویا
rational
گویا
illustrative
گویا
methinks
گویا
methought
گویا
communicative
گویا
expressive
گویا
one would say
گویا
perhaps
گویا
inexpressive
غیر گویا
rational fraction
کسر گویا
rational number
عدد گویا
A telling reason .
دلیل گویا
rational numbers
اعداد گویا
rational number
عدد گویا
[ریاضی]
rational numbers
اعدد گویا
[ریاضی]
altitude tints
گویا کردن نقشه
law of rational indices
قانون اندیسهای گویا
All is not gold that glitters.
<proverb>
هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
it look like rain
گویا خیال باریدن دارد
winchester disk
دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
in my opinion
بنظر من
looking
بنظر اینده
beseem
بنظر امدن
seem
بنظر امدن
seems
بنظر امدن
purported
بنظر امدن
purports
بنظر امدن
seemed
بنظر امدن
purport
بنظر امدن
purporting
بنظر امدن
step frame
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
beseem
مناسب بنظر امدن
hulks
بزرگ بنظر رسیدن
look black
متغیر بنظر امدن
hulk
بزرگ بنظر رسیدن
blurs
نامشخص بنظر امدن
face value
<idiom>
بنظر با ارزش رسیدن
blurring
نامشخص بنظر امدن
blurred
نامشخص بنظر امدن
blur
نامشخص بنظر امدن
on end
<idiom>
بنظر به پایان رسیده
he looks brave
او شجاع بنظر میرسد
it sounds false
دروغ بنظر میرسد
So it appears ( looks , seems ) that …
اینطور بنظر می آید که ...
Playing football is not my idea of fun .
فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
to lool black
خشمگین یا متغیر بنظر امدن
To bring something to someones notice ( attention ) .
چیزی را بنظر کسی رساندن
She has a foreign appearance.
ظاهرش خارجی بنظر می آید
the price was not reasonable
بهای ان معقول بنظر نمیرسید
transparent
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
He seems to be a level – headed ( rational and knowledgeale ) boss .
رئیس فهمیده ای بنظر می رسد ( می آید )
He seems to have a vulgar tongue.
آدم دهن دریده ای بنظر می آید
The two parties seem irreoncilable.
طرفین آشتی راناپذیر بنظر می رسند ت
have the last laugh
<idiom>
باعث احمق بنظر رسیدن شخص
may it please your excellency
اگر بنظر جنابعالی خوش ایندباشد
leaving files open
به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
Pronoia
واژه ای جدید: حسی که گویا از طرف دنیا برای کمک کردن وجود دارد
He seems to have a lot of confidence.
خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
He is a capable man . he is a man of ability .
بنظر او یک میلیارد تومان بی قابل
[ناقابل]
است
his parentage isunknown
اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
objectify
بنظر اوردن بصورت مادی و خارجی مجسم کردن
turn the tide
<idiom>
چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
long shot
<idiom>
شرط بندی روی چیزی که بنظر میآید ناموفق باشد
intact
سالم
soundest
سالم
scot free
سالم
whole
سالم
safest
سالم
healthful
سالم
valid
سالم
sicker
سالم
salubrious
سالم
sounds
سالم
scot-free
سالم
lucid
سالم
hale
سالم
soundable
سالم
safe
سالم
sounded
سالم
sound
سالم
wells
سالم
well
سالم
safer
سالم
out of the wood
سالم
pert
سالم
healthier
سالم
healthiest
سالم
healthy
سالم
safes
سالم
in a good state of health
سالم
sane
سالم معقول
health food
غذای سالم
health foods
غذای سالم
wholesome
سالم و بی خطر
All right?
سالم هستی؟
saner
سالم معقول
sanest
سالم معقول
A healthy recreation . Good clean fun.
تفریحات سالم
intact
سالم کامل
syntropy
پیوند سالم
clear timber
چوب سالم
Is everything all right?
سالم هستی؟
halely
بطور سالم
healthily
بطور سالم
sound money
پول سالم
ablebodied
<adj.>
سالم و تندرست
wholesomeness
سالم و بی خطر
unclean
غیر سالم
salutary
سالم ومغذی
with a whole skin
پی گزند سالم
to sweeten the pill
<idiom>
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
to sugar the pill
<idiom>
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
to sugar-coat the pill
[American E]
<idiom>
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
it is past all hope
جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
survived
<past-p.>
جان سالم به در بردن
soundly
بطور صحیح و سالم
bonnily
بطور سالم وخوشحال
unsullied
مسموم نشده-سالم
incorrupt
سالم کردن درستکارکردن
to ride out
سالم بیرون رفتن از
wooden round
گلوله سالم و بادوام
wholesore
گوارا سالم سودمند
peart
سالم وبا روح
wooden bomb
بمب سالم و بادوام
Good wholesome food .
غذای سالم وکامل
compos mentis
دارای عقل سالم
In good condition (health).
سالم وبی عیب
unhealthy
غیر سالم بیمار
To be sound in wind and limb.
جسما" سالم وقوی بودن
well-balanced
سالم سلیم موزون باقرینه
well balanced
سالم سلیم موزون باقرینه
embonpoint
دارای مزاج سالم و خوب
It remained intact.
سالم ودست نخورده باقی مانده
duration
مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
dark bulb
نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
sound
[arguments, data, figures]
<adj.>
درست
[بی عیب ]
[سالم ]
[استدلال . داده ها . اعداد]
return to base
بازگشت هواپیما به پایگاه به طور سالم هواپیمای بازگشتی
demands of providing healthy living and working conditions
خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
homeopathy
معالجه امراض بوسیله تجویزدارویی که دراشخاص سالم علائم ان مرض را بوجوداورد
it is inexpedient to reply
پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
Sophrosyne
وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
this story is improbable
این داستان راست نمینماید این داستان بعید بنظر میرسد
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
xmodem
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
isn't
نیست
aint
نیست
Plug and Play
یچ نیست
it is well enough
بد نیست
he is not of our number
از ما نیست
auxiliaries
نیست
auxiliary
نیست
secondary
نیست
he takes no notice of it
نیست
storage
می نیست
temporary storage
می نیست
It's not new.
نو نیست.
it is unsuitable
مناسب نیست
he is out of his senses
بهوش نیست
there is no hurry
عجلهای نیست
no hurry
عجلهای نیست
that depends
معلوم نیست
he is out of huomor
سر خلق نیست
he knows a thing or two
بی تجربه نیست
he is out of huomor
سر دماغ نیست
he is rather i. than sick
ناخوش نیست
it needs not
لازم نیست
that is not it
این نیست
the ice is treach erous
یخ محکم نیست
that is wrong
درست نیست
It's not new.
جدید نیست.
static
که پویا نیست
my health is tolerable
حالم بد نیست
dont mention it
چیزی نیست
no matter
چیزی نیست
no object
چیزی نیست
no trouble
زحمتی نیست
he is a bad husband
صرفه جو نیست
he is not in it
داخل نیست
niet le fait
کار او نیست
ought not
شایسته نیست
he is none of my friends
او از دوستان من نیست
he is not willing to go
نیست برود
it's only me
کسی نیست
Nevermind!
مهم نیست !
needn't
لازم نیست
close the door please
اگرزحمت نیست
cold is merely privative
گرما نیست
he has nothing in him
کسی نیست
there is no hurry
شتابی نیست
nihilism
نیست انگاری
He goes on and on . He is most persistent .
ول کن معامله نیست
you are written
حق با شما نیست
He is not man enough to do it . He is not the man for it . He hasnt got the guts to do it .
مردش نیست
I dont remember ( recall ) .
یادم نیست
There is nothing wrong with you . You are all right .
هیچیت نیست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com