English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (31 milliseconds)
English Persian
outlaw یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawed یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawing یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaws یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
Other Matches
proscribes ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribing ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribe ممنوع ساختن تحریم کردن
rule out ممنوع ساختن
early warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
hacks تجزیه کردن سیستم کامپیوتری به دلایل غیرقانونی
hacked تجزیه کردن سیستم کامپیوتری به دلایل غیرقانونی
hack تجزیه کردن سیستم کامپیوتری به دلایل غیرقانونی
rebelling یاغی گری کردن
rebel یاغی گری کردن
rebelled یاغی گری کردن
rebels یاغی گری کردن
to hold in contempt پست شمردن کوچک شمردن
debarred ممنوع کردن
debarring ممنوع کردن
prohibit ممنوع کردن
restrict ممنوع کردن
restricting ممنوع کردن
restricts ممنوع کردن
debar ممنوع کردن
prohibits ممنوع کردن
debars ممنوع کردن
forbids ممنوع کردن
forbid ممنوع کردن
prohibiting ممنوع کردن
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
mutiny شورش کردن یاغی شدن
mutinies شورش کردن یاغی شدن
bars بازداشتن ممنوع کردن
bar بازداشتن ممنوع کردن
countermanded لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermand لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermands لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
disbarment محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
countermanding لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
alerting service قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
to bar somebody from something [doing something] ممنوع کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
to bar somebody from a competition شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
seal off محاصره کردن ممنوع الورود کردن
commit no nuisance ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
aim ارزیابی کردن شمردن
aims ارزیابی کردن شمردن
aimed ارزیابی کردن شمردن
misreckon بد شمردن حساب غلط کردن
despise حقیر شمردن تحقیر کردن
despised حقیر شمردن تحقیر کردن
despises حقیر شمردن تحقیر کردن
despising حقیر شمردن تحقیر کردن
prohibiting ممنوع کردن تحریم کردن
prohibit ممنوع کردن تحریم کردن
prohibits ممنوع کردن تحریم کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
canonizing درزمره مقدسان شمردن شرعی کردن
canonize درزمره مقدسان شمردن شرعی کردن
canonizes درزمره مقدسان شمردن شرعی کردن
canonized درزمره مقدسان شمردن شرعی کردن
canonised درزمره مقدسان شمردن شرعی کردن
canonises درزمره مقدسان شمردن شرعی کردن
canonising درزمره مقدسان شمردن شرعی کردن
disbar سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
acclaims اعلام کردن
proclamation اعلام کردن
acclaiming اعلام کردن
acclaim اعلام کردن
acclaimed اعلام کردن
proclamations اعلام کردن
exclaim اعلام کردن
damm بد اعلام کردن
exclaiming اعلام کردن
quote اعلام کردن
exclaims اعلام کردن
quotes اعلام کردن
promulge اعلام کردن
statement اعلام کردن
blazon اعلام کردن
quoted اعلام کردن
broadcast اعلام کردن
enunciates اعلام کردن
enounce اعلام کردن
promulgating اعلام کردن
exclaimed اعلام کردن
announce اعلام کردن
announced اعلام کردن
announces اعلام کردن
announcing اعلام کردن
enunciate اعلام کردن
enunciated اعلام کردن
enouce اعلام کردن
broadcasts اعلام کردن
promulgates اعلام کردن
statements اعلام کردن
enunciating اعلام کردن
promulgated اعلام کردن
promulgate اعلام کردن
illegality غیرقانونی
extra legal غیرقانونی
extralegal غیرقانونی
lawlessness غیرقانونی
illegal غیرقانونی
relay دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
hails اعلام ورود کردن
acknowledging اعلام وصول کردن
hailing اعلام ورود کردن
acknowledge اعلام وصول کردن
announce in advance از پیش اعلام کردن
impeaches اعلام جرم کردن
acknowledging اعلام نشانی کردن
impeach اعلام جرم کردن
hailed اعلام ورود کردن
acknowledges اعلام معرف کردن
indict اعلام جرم کردن
acknowledge اعلام معرف کردن
acknowledge اعلام نشانی کردن
acknowledges اعلام وصول کردن
indicted اعلام جرم کردن
indicting اعلام جرم کردن
acknowledges اعلام نشانی کردن
indicts اعلام جرم کردن
hail اعلام ورود کردن
acknowledging اعلام معرف کردن
impeached اعلام جرم کردن
absolves اعلام بی تقصیری کردن
early warning اعلام خطر کردن
absolved اعلام بی تقصیری کردن
to call a meeting جلسهای را اعلام کردن
pretypify قبلا اعلام کردن
call out اعلام خطر کردن
early-warning اعلام خطر کردن
absolving اعلام بی تقصیری کردن
absolve اعلام بی تقصیری کردن
impeaching اعلام جرم کردن
illegally بطور غیرقانونی
kangaroo courts دادگاه غیرقانونی
kangaroo court دادگاه غیرقانونی
illegalize غیرقانونی دانستن
larceny تصرف غیرقانونی
illigal character کاراکتر غیرقانونی
sequestration توقیف غیرقانونی
wrongful پرغلط غیرقانونی
unlawful حرام غیرقانونی
blocking سد راه غیرقانونی
trafficking تجارت غیرقانونی
trafficked تجارت غیرقانونی
traffic تجارت غیرقانونی
traffics تجارت غیرقانونی
to announce one's arrival ورود خود را اعلام کردن
kithe اعلام داشتن اعتراف کردن
to call to arms اعلام دست به اسلحه کردن
open the meeting رسمیت جلسه را اعلام کردن
enunciate اعلام کردن صریحا گفتن
warnings اعلام خطر کردن هشدار
enunciating اعلام کردن صریحا گفتن
to givein one's a. موافقت خودرا اعلام کردن
to do homage اعلام رسمی بیعت کردن
to pay homage اعلام رسمی بیعت کردن
enunciated اعلام کردن صریحا گفتن
enunciates اعلام کردن صریحا گفتن
to render homage اعلام رسمی بیعت کردن
warning اعلام خطر کردن هشدار
illegal move حرکت غیرقانونی شطرنج
lay an information against some one نسبت به کسی اعلام جرم کردن
lay an information against someone بر علیه کسی اعلام جرم کردن
acknowledges شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledging شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledge شماره اعلام وصول تصدیق کردن
pound breach هتک حرز یا ورود غیرقانونی به چراگاه
authentication تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
tolling طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
toll طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
heralds از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralding از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralded از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
herald از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
tolls طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
to ring the knell of anything موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
notifies اعلام کردن اخطار کردن
notifying اعلام کردن اخطار کردن
notify اعلام کردن اخطار کردن
notified اعلام کردن اخطار کردن
sickest مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sick مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
superstitious uses مخارجی که برای امور مذهبی غیرقانونی صرف شود
floater کسی که درچند محل بنحو غیرقانونی رای بدهد
rebellous یاغی
brigand یاغی
mutinous یاغی
turbulent یاغی
rebet یاغی
rabel یاغی
mutineer یاغی
brigands یاغی
malcontent یاغی
malcontents یاغی
mutineers یاغی
unruly یاغی
outlaw یاغی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com