Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (2 milliseconds)
English
Persian
by usage
یا معمول سابق
Other Matches
ci devant
سابق
one-time
سابق
former
سابق
whilom
در سابق
predecessor
سابق
antecedents
سابق
antecedent
سابق
predecessors
سابق
quondam
سابق
of old
سابق
aforegoing
سابق
of yon
مال سابق
ex-
سابق قدیمی
beforetime
سابق بر این
foregoing
سابق الذکر
before mentioned
سابق الذکر
former shampion
قهرمان سابق
given above
سابق الذکر
ex
سابق قدیمی
as before
<adv.>
مانند سابق
hitherto
سابق بر این
olden
پیشین سابق
unabated
<adj.>
به شدت سابق
liras
لیره سابق اتریش
lira
لیره سابق اتریش
bastille
زندان عمومی سابق در
lire
لیره سابق اتریش
antecede
سابق یا اسبق بودن
throwback
باز گشت به سابق
throwbacks
باز گشت به سابق
ci devant
متعلق بدوره سابق
ex prime minister
رئیس الوزرای سابق
above
سابق الذکر مذکور در فوق
as ... as ever
<adv.>
آنطور ... مثل همیشه
[سابق]
more frequently than ever
<adv.>
نسبت به سابق خیلی بیشتر اوقات
estonian
اهل جمهوری سابق استونی درشمال اروپا
backsliding
کسی که پس از ترکیکعادت بد به عادت سابق خود باز میگردد
usages
معمول
usage
معمول
going
معمول
in
معمول
usual
معمول
in-
معمول
in vogue
معمول
Serbia
کشور سابق صربیا که امروزه جزء جمهوری یوگوسلاوی است
usu
مخفف معمول
as usual
<idiom>
طبق معمول
To overstep the mark. To go too far.
از حد معمول گذراندن
it is usual with him
معمول اوست
slow down
<idiom>
از حد معمول آرامتر
in character
<idiom>
مثل معمول
enchorial
معمول متعارفی
off season
ارزان تر از معمول
usual conditions
شرایط معمول
After the usual courtesies.
پس از تعارفات معمول
to be in f.
معمول بودن
out of the ordinary
غیر معمول
out of the common
غیر معمول
off the map
غیر معمول
to set in
معمول شدن
eccentrically
بطورغیر معمول
vogue
رسم معمول
fashionably
مطابق معمول
normal
هنجار معمول
undersized
کوچکتر از معمول
consuetudinary
عادی معمول
practice
معمول به عادت
as usual
مطابق معمول
disaffirm
دعوی سابق را به صلح ختم کردن نقض احکام صادره از دادگاهها
quite the thing
مطابق بارسم معمول
price current
صورت نرخهای معمول
such dresses are the vogue
اینجورلباسهامتداول معمول است
introduction
معمول سازی ابداع
oversleep
بیش از حد معمول خوابیدن
overslept
بیش از حد معمول خوابیدن
oversleeps
بیش از حد معمول خوابیدن
oversleeping
بیش از حد معمول خوابیدن
gangling
بلند تراز حد معمول
introductions
معمول سازی ابداع
institution
رسم معمول عرف
intercolonial
معمول در میان مستعمرات
it is our usual p to
معمول ما این است که
it is unusually large
ازاندازه معمول بزرگتراست
habitualness
معمول بودن معتادیت
retrograde
دوران در خلاف جهت معمول
international practice
طریقه معمول به بین المللی
cupola practice
روش معمول کوره کوپل
fair wear and tear
خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
semidouble
دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
substandard
زیر معیار یا مقیاس معمول یا قانونی
shortest
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
shorter
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
executive length course
زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
short
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
executive course
زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
wide-angle
دارای زاویه دید بیش از معمول
wide angle
دارای زاویه دید بیش از معمول
unorthodox
دارای عقیده ناصحیح یا غیر معمول
dry year
سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
wet year
سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
extra-
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extras
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extra
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
bow-pew
[نوعی نیمکت معمول در قرن هجدهم انگلیس و آمریکا]
characteristically
مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
fashionableness
توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
characteristic
مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
gondolas
نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
cylix
ابخوری پایه دار ودسته که درقدیم معمول بوده است
mancipation
یکجورایین انتقال یاواگذاری که درازادکردن بردگان وکودکان معمول بود
gondola
نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours.
ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
production run
اجرای یک برنامه اصلاح شده که بطور معمول اهدافش راباتمام می رساند
underdistance
روش تمرینی دونده درمسافتی کمتر از معمول مسابقه برای ازدیاد سرعت
Advanced Technology Attachment
حالت معمول از واسط SCSI که تحت نام IDE هم شناخته شده است
postliminum
قسمت پشت در قانون بازگشت حقوق یاقانون استعاده حقوق یا اعاده وضع حقوقی سابق
declaratory statute
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
refresher
حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
negligence
اهمال تفریط معیار ان در CL رفتارو دقتی است که یک فرد بافهم و شعور عادی در امورخود معمول می دارد
bourgeois
<adj.>
از ویژگی های این طبقه متوسط، به طور معمول با اشاره به ارزشهای مادی ادراک شده و یا نگرش مرسوم
cross-in-square
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
strike
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
addressing
استفاده از کلمه آدرس کوتاهتر از معمول تا عمل کشف آدرس سریع تر انجام شود
coalition
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalitions
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
non-directional design
طرح فراگیر
[این نوع طرح در نقاط مختلف بافت دارای جذابیت خاص خود بوده و حالت تکراری فرش های معمول را ندارد.]
salachak
فرش محرابی یموتی
[این نوع بافت حالت معمول مستطیل شکل فرش را ندارد و قسمت بالای فرش شکل قوسی یا مثلثی دارد.]
style
معمول کردن مد کردن
styling
معمول کردن مد کردن
styles
معمول کردن مد کردن
styled
معمول کردن مد کردن
tacit collusion
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
pictorial rug
قالیچه های تصویری
[قالیچه های پرتره]
[در اینگونه فرش ها نگاره های معمول فرش ها استفاده نمی شود و در آن از تصاویر انسان، حیوان، طبیعت، بناها و حوادث تاریخی بهره می گیرند. به آن نقش غلط نیز می گویند.]
upper memory
کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com