English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (19 milliseconds)
English Persian
separate یکان مستقل
separated یکان مستقل
separates یکان مستقل
single unit یکان مستقل
Other Matches
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
multi window editor برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
zeroed out ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
tenant یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
tenants یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
visit of courtesy بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
force augmentation تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
subactivity یکان زیردست یک قسمت یا یکان یا موسسه
combat arms یکان رزمی یکان درگیر در رزم
parent یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
detailing شرح مفصل یکان بقیه یکان
detail شرح مفصل یکان بقیه یکان
designations عنوان یکان یاشخص معرف یکان
designation عنوان یکان یاشخص معرف یکان
line replacement یکان تعویض کننده یکان جبهه
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
tactical element یکان رزمی یکان تاکتیکی
unit mill سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
shadower یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
command information program برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
readiness condition وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
beachmaster's unit یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
casualty staging unit یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
aeromedical unit یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
division slice یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
staging unit یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
cellular unit یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
guiden پرچم یکان پرچم نماینده یکان
separates مستقل
absolute مستقل
exogenous مستقل
sovereign مستقل
absolutes مستقل
free-standing مستقل
freelance مستقل
separated مستقل
separate مستقل
maverick مستقل
mavericks مستقل
independent مستقل
solos مستقل
solo مستقل
autocratic مستقل
realty مستقل
sovereigns مستقل
landed a مستقل
frees مستقل
freeing مستقل
freed مستقل
free مستقل
stand alone مستقل
autonomic مستقل
stand alone computer کامپیوتر مستقل
device independence مستقل از دستگاه
independent variable متغیر مستقل
arguments متغیر مستقل
argument متغیر مستقل
a stand-alone computer یک رایانه مستقل
explanatory variable متغیر مستقل
a stand-alone company یک شرکت مستقل
autonomous operation عملیات مستقل
machine independent مستقل از ماشین
autonomous consumption مصرف مستقل
stand on one's own two feet <idiom> مستقل بودن
independent state دولت مستقل
individual units یکانهای مستقل
context free مستقل از متن
autocracy حکومت مستقل
autonomous variable متغیر مستقل
entities موجودیت مستقل
semi independent نیمه مستقل
separate company گروهان مستقل
absolutes مستقل استبدادی
separate brigade تیپ مستقل
garrison house ساخلو مستقل
separate battery اتشبار مستقل
independency کشور مستقل
self goverment حکومت مستقل
independent consultant مشاور مستقل
separate battalion گردان مستقل
entities موسسه مستقل
entity موجودیت مستقل
entity موسسه مستقل
to stand by oneself مستقل بودن
independent equations معادلات مستقل
detached ستون مستقل
autonomous investment سرمایه گذاری مستقل
monocracy حکومت مستقل یا انفرادی
dependent state دولت غیر مستقل
free standing columns ستونهای مستقل یا مجزا
monarchism اصول سلطنت مستقل
temperature independent paranagnetism پارامغناطیس گرما مستقل
argument [of a function] متغیر مستقل [ریاضی]
dependencies کشور غیر مستقل
dependency کشور غیر مستقل
independent variable متغیر مستقل [ریاضی]
number of componentes تعداد سازندههای مستقل
separations مستقل شدن یکانها
separation مستقل شدن یکانها
autonomous دارای زندگی مستقل
computer independent language زبان مستقل کامپیوتری
standalone سیستمی که مستقل کار میکند
pica سیستم عامل مستقل از ماشین
autonomous دارای حکومت مستقل داخلی
autonomous investment سرمایه مستقل از درامد ملی
autonomous دارای حکومت مستقل خودمختار
territoriality ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
post town شهری که پستخانه مستقل دارد
argument [of a function] متغیر مستقل تابعی [ریاضی]
territorialism ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
icca انجمن مستقل مشاورین کامپیوتر
multicollinearity هم خطی بین متغیرهای مستقل
stand-alone <adj.> خود کفا [به تنهایی] [مستقل ]
monarchic مربوط به سلطان یا سلطنت مستقل
on an arm's length basis بر اساس مستقل و برابر بودن [در]
biont واحد مستقل موجود زنده سلول
orthogonal ساخته شده از پارامترها یا بخشهای مستقل
sovereigns دولت مستقل و دارای اعتبار والامرتبه
dominion قلمرو ملک وابستگان مستقل یک کشور
unit assembly یک قسمت مجزا و مستقل از یک دستگاه یا وسیله
defacto recognition به عنوان یک کشورموجود و مستقل عمل کند
diarchy سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل
sovereign دولت مستقل و دارای اعتبار والامرتبه
independent association computerconsulatans انجمن مستقل مشاورین کامپیوتر
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
arm's length مستقل و برابر بودن طرفها [یا شرکتها] در معامله ای [اقتصاد]
powering جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
planing یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
powered جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
planes یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
planed یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
powers جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
plane یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
building block واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
building blocks واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
duplication check بررسی ای که لازمه اش یکسان بودن نتایج دو اجرای مستقل یک عملیات میباشد
variable delivery pump پمپ سیالی که برونده ان میتواند مستقل از سرعت چرخش تغییر کند
microcontroller ریز کامپیوتر کوچک و مستقل برای استفاده در برنامههای کاربردی خاص
unit یکان
units یکان
formation یکان
singly یکان یکان
reentrant روالی که میتواند توسط چندین برنامه مستقل بطورهمزمان بکار برده شوددرون رو
detached unit یکان مامورشده
designator code کد تشخیص یکان
base unit یکان مبنا
shock troops یکان ضربت
beach organization یکان ساحلی
force basis مبنای یکان
identification code کدشناسایی یکان
base unit یکان پایگاهی
distinguished unit یکان ممتاز
combatcommand یکان رزمی
joint command یکان مشترک
logistical command یکان لجستیکی
major command یکان عمده
intercommand بین یکان
installation type نوع یکان
march unit یکان راهپیمایی
single unit یکان منفرد
composite unit یکان مختلط
service unit یکان خدمات
motor unit یکان موتوری
first seargeant سرگروهبان یکان
naval activity یکان دریایی
combat , echelon یکان رزمی
exempted station یکان مخصوص
cavalry unit یکان سوارزرهی
organization chart نمودارسازمان یکان
fire unit یکان اتش
frontalier یکان مرزی
combined arms یکان مرکب
combined command یکان مرکب
retraining command یکان بازاموزی
command net شبکه یکان
paratroop یکان چترباز
command strength استعداد یکان
service force یکان خدمات
divisional unit یکان لشگری
muster book دفتروقایع یکان
sergeant سرگروهبان یکان
boundaries حدود یکان
trained عقبه یکان
pertinent یکان لاحق
trains عقبه یکان
trains بنه یکان
trained بنه یکان
train عقبه یکان
train بنه یکان
parent یکان اولیه
parent یکان لاحق
presence فرستی در یکان
motorized یکان موتوری
troop unit یکان سربازدار
boundary حدود یکان
unit structure سازمان یکان
sergeants سرگروهبان یکان
straggler گم شده از یکان
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com