English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 185 (9 milliseconds)
English Persian
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
Other Matches
rise ناشی شدن
rise ترقی کردن سرچشمه گرفتن
rise نمودارشدن
rise خاتمه یافتن
rise بالارفتن
rise بلند شدن
rise خیز صعود
rise بلندی
rise شیب سرچشمه
get a rise out of someone <idiom> سخنان نیش دارزدن
to rise up against someone [something] به کسی [چیزی] یاغی شدن
to rise up against someone [something] شورش کردن بر خلاف
rise ارتفاع پله
rise ترقی
rise برخاستن
rise طالع شدن
rise صعودکردن
rise سربالا رفتن
rise بلندشدن
rise از خواب برخاستن طغیان کردن
rise بالاامدن
rise طلوع کردن
rise ناشی شدن از
rise سرزدن
rise قیام
rise افزایش
rise ترقی خیز
rise ترقی کردن
rise خیز
rise پیشرفت ترقی
rise سربالایی
rise صعود طلوع
rise برخاست
height of rise ارتفاع برجستگی
height of rise ارتفاع ابگیر
low-rise کم بلندی
give rise to موجب شدن
give rise to باعث شدن
continental rise صعوداقلیمی
early rise سخرخیز
early rise زودخیز
to rise in somebody's esteem افزایش اعتبار در برابر کسی
low-rise کم ارتفاع
low-rise نه بسیار بلند
to give rise to باعث شدن
rise time زمان خیز
prices are on the rise قیمتهارو بافزایش
prices are on the rise است
rise of a bridge خیز طاق پل
temperature rise افزایش دما
rise in temperature افزایش دما
rise and shine فرمان برپا
to give rise to بوجوداوردن
to rise with the lark سحر خیزی کردن
low-rise کم اشکوب
high-rise وابسته به ساختمان چند اشکوبه
high-rise ساختمان بلند
high-rise ساختمان چندین اشکوبه
voltage rise افزایش ولتاژ
to rise with the sun سحر خیزی کردن
to rise with the sun زود خیز بودن
to rise with the lark زودبرخاستن
rise and shine شروع بیداری
lamasery-rise [خانقاه کشیشان بودایی در تبت]
give rise to <idiom> باعث کاری شدن
rise and fall تعیین پستی و بلندی نقاط نسبت به سطح مبنا
rise and shine! <idiom> بلند شو از تخت خواب !
dead rise فاصله مرده
dead rise فاصله بین کیل تاانحنای خن ناو
high-rise آسمان خراش
debt بدهکاربودن
to get into debt بدهکارشدن
debt بدهی داشتن
debt بدهی
debt وام
debt قرض
debt دین
the d. of a debt پرداخت بدهی
to be in debt بدهی داشتن
to be in debt مقروض بودن
to get into debt بدهی پیداکردن
to get into debt وام پیداکردن
debt غین
in debt بدهکار
debt قصور
it will give rise to a quarrel مایه ستیزه خواهد شد
high-rise block بلوکهواقعدربلندی
internal temperature rise افزایش درجه حرارت داخلی
high rise block ساختمان بلند
it will give rise to a quarrel باعث دعواخواهد شد
it will give rise to a quarrel نزاعی تولید خواهد کرد
debt relief بخشش بدهکای
specialty debt تعهدات مستند به اسناد رسمی
run in debt قرض بهم رساندن
debt rescheduling تجدید نظر در شرایط وام
debt cut بخشش بدهکای
debt forgiveness بخشش بدهکای
debt cut صرف نظر از بدهکاری
to run into debt قرض بالا آوردن
verification of debt تشخیص مطالبات
debt perpetrator مرتکب بدهی
To be in debt up to ones ears. غرق بدهی بودن
debt perpetrator خطاکار در بدهی
debt relief صرف نظر از بدهکاری
To be up to ones ears in debt. تا خرخره درقرض بودن
debt forgiveness صرف نظر از بدهکاری
bad debt طلب غیر قابل وصول
debt finance افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
debt limit حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
debt of honour وام شرافتی
debt of honour بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
debt of nature مرگ
debt of nature اجل
debt of record دین قانونی
debt of record بدهی قانونی record of court محکوم به
debt outstanding وام معوقه
debt service پرداخت اصل و فرع
deep in debt تا گردن زیر بدهی
up to the eyes in debt تا گردن زیر بدهی
execution for debt اقدام برای طلب وصول
floating debt بدهی متغیر
debt enforcement درخواست طلب وصول
debt discount تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
bad debt طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
acknowladgement of debt قبول بدهی
acknowledgement of debt اقرار به بدهی
an active debt بدهی با ربح
arrears of debt دیون معوقه
attachment of debt توقیف طلب
consolidated debt بدهی یک کاسه شده
crown debt وام بدولت
crown debt طلب دولتی بستانکاری دولتی
debt advice اعلامیه بدهکار
debt balance مانده بدهکار
debt burden بار بدهی
debt collector وصول کننده طلب
debt collector کارگزاروصول طلب
funded debt وام تنخواه دار
national debt بدهی ملی
oxygen debt وام اکسیژن
national debt قرض ملی
net debt بدهی خالص
oxygen debt بدهی اکسیژن
passive debt وام بی بهره
payment of a debt اداء دین
payment of an debt وفاء دین
preferential debt دین ممتازه
present debt دین حال
private debt بدهی خصوصی
proof of debt دلیل طلب
proof of debt سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
public debt قرضه عمومی
public debt بدهی دولت
national debt قرضه ملی
judgement debt دادخواسته
funded debt وامی که دربرابران وجوهی رااختصاص داده باشند
judgement debt محکوم به
immersed in debt گرفتاربدهی
judgment debt محکوم به مالی
good debt طلب وصول شدنی
immersed in debt فرو رفته در فرض
indgement debt محکوم به
The rise in prices in the European markets. ترقی قیمتها دربازارهای اروپا
rate of rise of water level تندی بالا امدن اب
maximum permissible temperature rise حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
When the water rise above ones head ,one fathom is. <proverb> آب که از سر گذشت چه یک نیزه چه صد نیزه .
rate of rise of water level روند بالاامدن اب
debt income ratio نسبت قروض به درامد ملی
to pay off a debt [mortgage] بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
i paid the debt plus interest بدهی را با بهره ان دادم
discharging from an obligation or a debt ابراء ذمه
simple content debt دین ناشی از قرارداد شفاهی
national debt burden بار قرضه ملی
debt collection for realisation property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
debt collecting agency نماینده وصول مطالبات
To be in the red . To contract a debt . قرض بالاآوردن
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas.. <proverb> کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
debt due at a future time دین موجل
Our building (high-rise) is a 20-storey ,but my apartment is on the third floor. ساختمان ما 20 طبقه است ولی آپارتمان در طبقه سوم است
early to bed early to rise makes a man healthy wealthy and wise <proverb> سحرخیز باش تا کامروا باشی
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait. دم به تله ندادن
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise <proverb> از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
Early to bed and early to rise . <proverb> زود بخواب و زود بر خیز .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com