English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
He wont be back for another six months. رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
Other Matches
You wont reget it. You wont lose by it . از اینکار بد نخواهی دید
it is four months old چهار ماهه است
it is four months old در گفتگوی ازکودک
months ماه
he got three months به سه ماه حبس محکوم شد
months ماه شمسی
months ماه قمری برج
within three months در خلال سه ماه
She is nine months gone ( pegnant). نه ماه آبستن است
this day six months شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
The baby is there months old . نوزاد سه ماهه است
man months نفر در ماه
money for months دوماه است
give two months notice دو ماه پیشتر اخطار دادن
the tenth day of the months " of martyred Hussainwas Imam,grandson عاشوراs"prophet the which on"uharram
the ensving twelve months دوازده ماه اینده
to give two months notice از دو ماه پیش خبر دادن
wont رسم
wont معتاد به
wont خو گرفته عادت
wont خو گرفتن یا خودادن
wont معتاد
If you wont go I wont either . اگر نروی من هم نمی روم
wont عادت
wont اموخته
it wont wash اگرانرابشویندرنگش میرود
you wont miss so much . <proverb> چیز زیادى از دست نمى دهى .
You wont catch me going to his house . غلط می کنم دیگه به منزلش بروم
She wont show up today. امروز پیدایش نمی شود
Wont you have sweets (candies) شیرینی میل نمی کنید ؟
This stone wont lift. این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
The cream wont keep tI'll tomorrow . خامه تا فردا خراب می شود
These ink stains wont come out. این لکه های جوهر پاک نمی شود
It wont work out in practice . درعمل درست درنمی آید
I wont budge an inch. من که از جایم تکان نخواهم خورد
I wont buy it at this price . با این قیمت آنرا نخواهم خرید
I wont be bullied . Iwont cringe to power. I refuse to brow-beaten To use force(violence). زیر بار زور نخواهم رفت
There is no point in his staying here . His staying here wont serve any purpose. ماندن او در اینجا بی فایده است
back to back credit اعتبار اتکایی
back to back housing خانه ی پشت به پشت
to keep back دفع کردن پنهان کردن
get back <idiom> برگشتن
behind his back پشت سراو
back off پشت را تراشیدن
back up دور زدن [با اتومبیل]
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
to keep back مانع شدن
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
go back on <idiom> به عقب برگشتن
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
at the back در پشت
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
come back دوباره مد شدن
to get back to somebody به کسی خبر دادن
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
back out کهنه و فرسوده شدن
back of در پشت
back تیر اصلی پشت بند
back out دوری کردن از الغاء کردن
back out نکول کردن
back out دوری کردن از موج
back off ازاد بریدن قطع کردن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
back off عقب بردن
back off عقب رفتن
back off عقب زدن
back of پشت سر
to back somebody up یاری کردن به کسی
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
look back سر خوردن
look back سرد شدن
keep back نزدیک نشوید
keep back جلونیایید
keep back مانع شدن
keep back دفع کردن
to come back پس امدن
to get back بازیافتن
to get back دوباره بدست اوردن
to come back برگشتن
to back out of دبه کردن
to look back سرد شدن
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
the back of beyond دورترین گوشه جهان
to back up یاری یاکمک کردن
to back out of جرزدن
out back مایع روان شده
out back چسب مایع
on the way back در برگشتن
on ones back بستری
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
right back بک راست
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
to keep back بازداشتن
to keep back جلوگیری کردن از
come back بازگشت بازیگر
come back برگشتن
come back بازگشتن
back out <idiom> زیر قول زدن
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
To back down . کوتاه آمدن
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
go back برگشتن
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
get back دوباره بدست اوردن
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
Welcome back. رسیدن بخیر
to go back برگشتن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
come back <idiom> دوباره معروف شدن
back کمک کردن
at the back of پشت
back جهت مخالف جلو
to back out [of] الغاء کردن
to back out [of] دوری کردن [از]
back پشت چیزی نوشتن
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back-up پشتیبانی یا کمک
back-up جاگیری پشت یار
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up پشت قرار دادن
back که یک باتری پشتیبان دارد
back پشت
back-up معکوس ریختن
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back برپشت چیزی قرارگرفتن
back بعقب رفتن بعقب بردن
back پس
back عقبی گذشته
back پشتی
at the back of به پشتی
at the back of در عقب
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back به عقب
back درعقب برگشت
back عقب
back پشتی کردن پشت انداختن
back بدهی پس افتاده
back پشت سر
back جبران ازعقب
back پاداش
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
back پشت ریختن پشت انداختن
to back روی چیزی شرط بستن
back-up تقویت کردن تقویتی
back up تقویت کردن تقویتی
back بک
back up جاگیری پشت یار
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up پشت قرار دادن
back up معکوس ریختن
back مدافع خط میدان
back تنظیم بادبان پشت کمان
back up تکمیل کردن
back مدافع
to back out [of] نکول کردن
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back فهرنویسی کردن
back-up تکمیل کردن
back پشتیبان
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up پشتیبانی یا کمک
back سمت عقب
back سطح ازاد
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back پشت را تقویت کردن
back فهر
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back پشت نویسی کردن
back down از ادعایی صرفنظر کردن
back سوارشدن
firebrick back پشتیبانآجرنسوز
back binding گیرهپشتچوباسکی
right safety back مهرهمحافظعقبیراست
back board جلدپشتی
back belt بندپشتکمر
seat back پشتیصندلی
back copy نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
centre back نیمهعقب
back strap بندعقب
back crossbar خطعرضیعقبی
back straight مستقیمامعکوس
back pocket جیبپشتی
back pad بالشتکپشتی
back passage راستروده
camera back قسمتهایپشتیدوربین
back-comb شانه کردن مو به سمت فرق سر
back passage مقعد
reclining back لمندهپشتیدار
back of the amplifier آمپیلیفایرعقبی
back issue نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com