Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
I acted as interpreter for the Prime Minister at yesterday's meeting.	من در جلسه دیروز مترجم نخست وزیر بودم.
Other Matches
Prime Minister	رئیس الوزرا
ex prime minister	رئیس الوزرای سابق
ex prime minister	نخست وزیرپیشین
Prime Minister	صدر اعظم
Prime Minister	نخست وزیر
It must be put up to the prime minister .	باید بعرض نخست وزیر برسد
yesterday	دیروز
yesterday	روز پیش
yesterday	زمان گذشته
yesterday morning	بامداد دیروز
yesterday morning	دیروز صبح
I wasn't born yesterday. <idiom>	من بی تجربه نیستم ! [اصطلاح]
I wasn't born yesterday. <idiom>	من ساده لوح نیستم ! [اصطلاح]
They didnt slaughter any animals yesterday .	دیروز کشتار نکردند
interpreter	مفسر
interpreter	مفسر عکس هوایی مفسر
interpreter	مترجم شفاهی
interpreter	نرم افزاری که برنامه سطح بالای کاربر را
interpreter	مترجم
interpreter	به کد ماشین تبدیل میکند
an interpreter of dreams	خواب تعبیر کن
an interpreter of dreams	تعبیر گو معبر
to act as interpreter for somebody	مترجم کسی بودن
image interpreter	متخصص خواندن عکس هوایی
image interpreter	مفسر عکس
transfer interpreter	مفسر انتقال
The house next door was broken into/burgled/burglarized yesterday.	دیروز دزد خانه همسایه را زد.
to act as interpreter [for somebody] [from/into a language]	ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
acted	فعل
acted	کردار
acted	عمل کار
acted	حقیقت
acted	امرمسلم
acted	فرمان قانون
acted	پردهء نمایش
acted	تصویب نامه
acted	اعلامیه
acted	سند
acted	پیمان
acted	رساله سرگذشت
acted	:کنش کردن
acted	کارکردن
acted	عمل کردن جان دادن
acted	:کنش
acted	رفتارکردن اثرکردن
acted	روح دادن برانگیختن
acted	عمل
acted	قانون
acted	قرارداد
acted	بازی کردن نمایش دادن
he acted from impluse	نیروی ناگهانی یا
play-acted	بازی کردن
play-acted	وانمود کردن
play-acted	تو بازی رفتن
play-acted	نقش داشتن
he acted from impluse	اورابکردن ان کار وادار کرد
play-acted	ادا در آوردن
the then minister	وزیر
the then minister	وقت
minister	:وزیر
minister	پرستاری کردن بخش کردن
minister	وزیر مختار کشیش .
minister	: کمک کردن خدمت کردن
minister	وزیر
minister	کمک کردن
minister	خدمت کردن
minister resident	وزیر مقیم
minister of finance	وزیر اقتصاد
minister resident	صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
minister without portfolio	وزیر مشاور
minister resident	سفیر مقیمی که زیردست سفیرتام الاختیاراست
acting minister	کفیل وزارتخانه
deputy minister	قائم مقام وزیر
minister plenipotentiary	نماینده سیاسی که زیر دست سفیرکبیر است ولی قدرت تمام دارد
foreign minister	وزیر امور خارجه
the finance minister is up	وزیر مالیه
the finance minister is up	سخن میگوید
minister plenipotentiary	وزیر مختار
minister for foreign affairs	وزیر امور خارجه
minister of foreign affairs	وزیر امور خارجه
acting minister of war	کفیل وزیر جنگ
The minister cut the tape to open a new motory( highway , freeway ) .	وزیر با قطع نوار سه رنگ بزرگراه جدید را افتتاح کرد
in the meeting of d may	در جلسه سوم می
meeting	مجمع
meeting	ملاقات میتینگ
meeting	انجمن
meeting	تلاقی همایش
meeting	جنگ تن به تن
meeting	نشست
meeting	جلسه
meeting	انجمن جلسه
meeting	تلاقی وسائط نقلیه برخوردها
meeting	اتصال برخورد میتینگ
meeting	ملاقات اجتماع
meeting	یک دوره مسابقه
meeting	اجتماع
quaker's meeting	انجمن کوالرهاکه اعضای ان خاموش میماندندتایکی درنتیجه
quaker meeting	انجمن کواکرهاکه اعضای ان خام
public meeting	اجتماع
public meeting	تجمع
closed meeting	نشست مسدود
to have a closed meeting	نشست محرمانه داشتن [بخصوص سیاست]
prayer meeting	انجمن دعا
open the meeting	رسمیت جلسه را اعلام کردن
official meeting	اجتماع رسمی
official meeting	ملاقات رسمی
quaker's meeting	انجمن خاموش
statutory meeting	مجمع عمومی قانونی
town meeting	انجمن شهری
town meeting	انجمن بلدی شورای شهری
track meeting	مسابقه دوومیدانی
board meeting	جلسهمالکیاهیئتمدیرهیکشرکت
Those who attended the meeting.	کسانیکه در جلسه حاضر بودند
The meeting was postponed.	جلسه را عقب انداختند
race meeting	برگزاریچنددورمسابقهاسبدوانیدریکدورمسابقه
to hold a meeting	جلسه منعقد کردن
to hold a meeting	داشتن
closed meeting	گردهمایی محرمانه
I very much look forward to meeting you soon.	من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
to call a meeting	جلسهای را اعلام کردن
extraordinary meeting	نشست فوق العاده
to hold a meeting	انجمن کردن
to hold a meeting	مجلس
meeting place	مکانملاقات
meeting house	عبادتگاه
general meeting	مجمع عمومی شرکت
general meeting	مجمع عمومی
general meeting	جلسه عمومی
general meeting	گردهمایی عمومی
gate meeting	انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
hunt meeting	برنامه مسابقات دو یا دو بامانع برای سوارکاران اماتور
extraordinary meeting	نشست ویژه
indignation meeting	مجمع برای افهارتنفریا خشم همگانی
meeting house	معبد
meeting house	پرستش گاه
meeting engagment	روز تصادمی
mass meeting	انجمن یا مجمعی که از عده زیادی مردم تشکیل شود
international meeting	مجمع بین المللی
extraordinary general meeting	مجمع عمومی فوق العاده
annual general meeting	مجمع عمومی سالیانه
The date of the meeting has been advanced.	تاریخ جلسه جلو افتاده است
My sister says she's looking forward to meeting you.	خواهر من می گوید که مشتاق است با شما آشنا شود.
annual general meeting	مجمع عمومی سالانه
option of meeting place	خیار مجلس
closed-door meeting	مجلس جدا از مردم عمومی [سیاست]
prime	نخست
prime	قبلا تعلیم دادن
prime	زبده
Y prime	ایگرگ پریم [ریاضی]
Y prime	مشتق ایگرگ [ریاضی]
prime	اولی
prime	استر کردن
prime	بسیار مهم
prime	رنگ اول را زدن
prime	خصوصیت یا طراحی بسیار مهم سیستم
prime	عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
prime	اول
prime	درجه یک اغاز
prime	بهار جوانی
prime	اصلی
prime	نخستین اولیه
prime	عمده بار کردن
prime	تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
prime	اماده کردن
prime	مجهزساختن
prime	تحریک کردن
prime	عمده
prime	مهمترین
prime	راه انداختن
prime	برجسته
prime	کمال بهترین قسمت
prime	چاشنی گذاشتن
prime	گرم کردن موتور
round robin (meeting or discussion) <idiom>	جلسهای که درآن شخص ازیک گروه شرکت کرده باشد
general meeting of share holders	مجمع عمومی صاحبان سهام
To conduct a meeting in an orderly manner.	جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
to call a meeting of the board of directors	برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
prime number	عدد اول
Mersenne prime	اعداد مرسن [ریاضی]
prime numbers	عدد اول
prime mover	محرک اصلی
prime number	عدد اول [ریاضی]
prime color	رنگ مقدماتی
prime suspect	آدم مورد شک اصلی [به گناهی]
Prime Ministers	نخست وزیر
prime coat	روکش نخستین
prime meridian	نصف النهار گرینویچ
prime meridian	نصف النهار مبداء یا گرینویچ
prime meridian	دایره نیمروز مبدا
prime meridian	نصف النهار مبدا
prime meridian	نصف النهار مبداء
prime ministership	نخست وزیری
prime of life	بهار عمر
prime of life	عنفوان جوانی
prime rate	نرخ پایه
prime impression	دعوی ابتدایی
prime impression	دعوی بدوی
prime implicant	عمده دلالت کننده
prime coat	اندود نفوذی
prime coat	روکش اصلی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com