English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 182 (9 milliseconds)
English Persian
I assume that you did read this article. من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
Other Matches
I premise that you did read this article. من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
assume چیزی را فرض کردن
assume فرض کردن پنداشتن
assume تظاهر کردن تقلید کردن
assume بخود بستن وانمود کردن
assume بخود گرفتن
assume انگاشتن
assume فرض کردن
assume تعهد
to assume the a اول حمله کردن
to assume the a بنیادجنگ نهادن
to assume the a جنگ راشروع کردن
assume التزام
assume عهده دار شدن
assume در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
assume تقبل کردن
assume بعهده گرفتن
To assume responsibility . قبول مسئولیت کردن
To assume office . عهده دار مقامی ( سمتی ) شدن
to assume alarming proportions اندازه هولناک به خود گرفتن
to assume horrifying proportions اندازه هولناک به خود گرفتن
Read out the letter. Read the letter aloud. نامه را بلند بخوان
To bear ( assume , accept ) a responsibility undertook the age of eighty . مسئولیتی را بعهده گرفتن
article مقاله
article ماده
article متاع
article چیز
article اسباب
article پیامی در یک گروه خبری
article شرط
article مقاله گفتار
article حرف تعریف
article فصل
article بصورت مواد در اوردن
article تفریح کردن
article شیئی
article ماده بند
that article is not g. این کالابدل است
the d. article حرف تعریف
what is the p of this article قیمت این کالا چند است
article ماده قانون
article کالا
i write an article مقالهای مینویسم
offender against this article متخلفین از این ماده
punitive article قوانین جزایی ارتش
punitive article موادقانون جزا
article of faith اعتقاد و عقیده باطنی
to mark down an article بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
indefinite article حرف نکره
definite article حرفتعریفمعین
lost article شیئی گمشده
lost article لقطه
article had two notes داشت
article had two notes ماده یکم دو تبصره
an inspired article مقاله القاشده
an inspired article مقاله رسانده
article of association اساسنامه شرکت
article of roup اموال مورد حراج
city article گزارش مختصرمالی یاتجاری در روزنامه
found article لقطه
found article شیئی گمشده
article of a company اساسنامه شرکت
replealed article ماده منسوخه
leading article کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
leading article سرمقاله
compression molded article بخش پرسی
article of a building by law ائین نامه ساختمان
read رسانه ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن است
read عملیات خواندن که در آن داده ذخیره شده پس از بازیابی پک میشود
read سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
read گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
read بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود
read وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
read استنباط کردن
read قرائت کردن
read خواندن
read بازخواندن
read only فقط خواندنی
to read off از روی چیزی خواندن بلندخواندن
to read out بلند خواندن
to read too much into تفسیر ناموجه کردن
read تعبیر کردن
read وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
read only تنها خواندنی
read in ارسالی داده از منبع خارجی به کامپیوتر اصلی
read تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
Read me right ... من را درست درک بکن ...
well read با اطلاع
well-read اهل مطالعه و تحقیق
to read over something چیزی را کاملا خواندن
well-read با اطلاع
to read through something چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read over something چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read through something چیزی را کاملا خواندن
well read اهل مطالعه و تحقیق
read 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
read ترتیب رویدادها برای ذخیره و بازیابی داده
read گیرندهای که میتواند داده از سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فالاپی دیسک بخواند یا بنویسد
read کانال حمل داده که در دو جهت حرکت میکند
read بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی
read out بازخوانی
read اسکن کردن متن چاپ شده
to read wrong اشتباه [ی] خواندن
I read through the letter. من این نامه را کاملا میخوانم.
Read the story فرم تریو
scatter read پراکنده خوانی
to read between the lines معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
to read one a lecture کسیرا سرزنش کردن
to read one a lesson کسیرا اندرزدادن
He can neither read nor write. نه می تواند بخواند نه بنویسد
to sight-read something از روی ورقه [نت موسیقی] آلت موسیقی بازی کردن
write once read many چند باربخوان
write once read many یکبار نویس
write once read many چند بار بازیاب
to read one a lesson بکسی نصیحت کردن
to read a book کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
scatter read دستیابی وخواندن داده ذخیره شده در محلهای مختلف
lip read کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
digital read out نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
he can read the sky ستاره شناس است
he cannot read or write خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
lip read لب خواندن
he read other than distinctly شمرده نخواند
he read other than distinctly همه جورخوانده جز شمرده
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
i had a quiet read که باارامش چیز بخوانم
i read him to sleep برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
nondestructive read خواندن غیرمخرب
destructive read out بازخوانی مخرب
destructive read خواندن مخرب
lip-read لب خواندن
lip-read کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
sight read بدون مطالعه قبلی خواندن
sight read بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight read فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-read بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-read بدون امادگی قبلی اجراکردن
reed or read شیر دادن
backward read یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
deep read بسیار خوانده
deep read با اطلاع
read head نوک خواندن
read strobe بارقه خواندن
read only memory حافظه فقط خواندنی
read only storage انباره فقط خواندنی
sight-read فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
he could read the future خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
read pulse تپش خواندن
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
read mostly memory حافظه بیشتر خواندنی
read ink ink nonreflective
read/write خواندن- نوشتن
read head هد خواندن راس خواندن
read head نوک خواننده
read/write head هدخواندن- نوشتن
the bill was read for the first time شور اول لایحه تمام شد
control read only memory حافظه فقط خواندنی کنترلی
commonly read paper روزنامه کثیر الانتشار
read write cycle چرخه خواندن و نوشتن
read/write head نوک خواندن / نوشتن
read write head نوک خواندن و نوشتن
read write privilege امتیاز خواندن- نوشتن
read/write file فایل خواندنی / نوشتنی
read/write memory حافظه خواندنی / نوشتنی
read restore cycle چرخه خواندن و ترمیم
programmable read only memory حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
To read someone s mind (thoughts). فکر کسی را خواندن
Every one is supposed to know to read and write . فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
read the riot act <idiom> به کسی هشدار دادن
to read people's hands کف بینی کردن
fusible read only memory MORP که از ماتریسی از اتصالات موجود تشکیل شده که به طور انتخابی به برنامه وصل می شوند
direct read after write خواندن مستقیم پس از نوشتن
the heart's letter is read in the eyes <proverb> رنگ رخساره نشان می دهد از سر ضمیر
read-only memory (ROM) module خواندنحافظه
erasable programmable read only memory eprom
electrically erasable read only memory حافظه الکترونیکی پاک شدنی فقط خواندنی
scatter read gather write خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
He has read the book from cover to cover . کتاب رااز اول تا آخر خوانده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com