Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
I pulled the blanket over my head .
پتو راکشیدم سرم
Other Matches
She pulled me aside and said…
مرا بسمتی کشید وگفت ...
pulled
کنده
pulled
خشک کرده
pulled
شکسته شده افتاده
pulled
تحلیل رفته
pulled muscle
عضله کشیده شده
I pulled him by the ears.
گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
You pulled a fast one. That was a neat trick you played.
خوب حقه زدی ( سوار کردی )
Don pulled the rug out from under me in my deal with Bill Franklin.
دان معامله من و بیل فرانکلین را به هم زد.
blanket
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
blanket
پرده دود یا مه ابر
blanket
پوشاندن
blanket
باپتو ویا جل پوشاندن
May I have a blanket?
ممکن است یک پتو برایم بیاورید؟
blanket course
لایه محافظ در مقابل رس لایه پادرس
blanket course
لایه ضد میک لایه در برابر کشش موئی روکش پادرس
blanket
پتو
blanket
جل
blanket
روکش
a blanket
پتو
electric blanket
تشکبرقی
blanket policy
بیمه نامه جامع
He's a wet blanket.
او
[مرد]
آدم روح گیری
[نا امید کننده ای یا ذوق گیری]
است.
frost blanket course
لایه ضد یخ قشر ضد یخ
wet blanket
<idiom>
آیه یفس
frost blanket course
لایه پاد یخ
security blanket
<idiom>
استفاده از چیزی برای راحتی
wet blanket
پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
wet blanket
مایه یاس
wet blanket
نا امید کردن
upstream blanket
پوششبالایرودخانه
blanket policy
بیمه نامه ایکه همه اقلام را در برمیگیرد
blanket policy
بیمه نامه کلی
pervious blanket
لایه زهکش
pervious blanket
فرش زهکش
blanket insurance
بیمه کلی
wet blanket
ضد حال
blanket grouting
تزریق سطحی
blanket buying
خرید کلی
impervious blanket
پوشش نفوذناپذیر
impervious blanket
لایه ناتراوا
impervious blanket
فرش ناتراوا
impervious blanket
لایه نفوذناپذیر
blanket buying
خریدکالاهای متعدد
blanket buying
خرید بصورت عمده
wet blanket
حال گیر
drainage blanket
لایهزهکشی
blanket insulation
پوششعایق
blanket sleepsuit
لباسبچهگانه
blanket order
سفارش کلی
smoke blanket
پرده پوشش دود برای استتاراز دید هوایی
saddle blanket
نمد زین
blanket order
دستور کلی
the wrong side of a blanket
پشت پتو
Roll the blanket round yourself.
پتو رابدور خودت بپیچ
head to head polymer
بسپار سر به سر
Off with his head !
سرش را ببرید !
head way
بجلو
to head off
عازم شدن
[گردش]
head for
به سمت معینی در حرکت بودن
with head on
سربه پیش سر به جلو
well head
سر چشمه
to keep one's head
ارام یاخون سردبودن
to go off one's head
دیوانه شدن
to get anything into ones head
چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
R/W head
وسیله
R/W head
HEAD WRITE/READ
head to head
رقابت شانه به شانه
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
over head
هزینه سربار
head way
پیشرفت
head way
بلندی طاق سرعت
head way
پیشروی
head well
مادر چاه
head well
چاه پیشکار
off with his head
سرش را از تن جدا کنید
keep one's head
دست پاچه نشدن
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
one way head
سریکجهته
from head to f.
ازسرتاپا
over one's head
<idiom>
به مقام بالاتری رفتن
over one's head
<idiom>
خیلی سخت برای درک
on/upon one's head
<idiom>
برای خودش
keep one's head
<idiom>
head up
<idiom>
رهبر
head out
<idiom>
ترک کردن
head-on
<idiom>
برعلیه کسی بودن
head-on
<idiom>
فرجام مواجه شدن با
head off
<idiom>
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off
<idiom>
به عقب برگشتن
go to one's head
<idiom>
مغرور شدن
get it through one's head
<idiom>
فهمیدن ،باورداشتن
per head
متوسطمیانگین
go head
پیش بروید
go head
ادامه بدهید بفرماید
go to head of
مست کردن
keep one's head
خونسردبودن
head
شبکه یا بدنه
head
بخش بالایی وسیله
head
عمده
head
مهم
head
دماغه
head
ارتفاع فشاری
head
افت
head
: سرگذاشتن به
head
ارتفاع ریزش سر رولور سر
head
اصلی
head
سردرخت
head
فهم
head
خط سر
head
فرق سرصفحه
head
سرستون
head
اولین عنصر داده در لیست بودن
head
بعد بالایی کتاب یا بدنه
head
دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head
وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head
دهنه ابزار
head
رهبری کردن مقاومت کردن
head
موضوع در راس چیزی واقع شدن
head
هد
head
ضربه با سر
head
توپی کامل و سایر متعلقات
head
مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head
سرفشنگ
head
عناصر اولیه ستون
head
عازم شدن سرپل گرفتن
head
سرپل توالت ناو
head
انتهای میز بیلیارد
head
دربالا واقع شدن
head
عنوان مبحث
head
راس
head
نوک پیکان
head
دستشویی قایق بالای بادبان
head
دارای سرکردن
head
پیش رو
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
head
رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head
منتها درجه موی سر
head-on
نوک به نوک
head first
سربجلو
head-on
شاخ بشاخ
head-first
از سر سراسیمه
head
سر
head-on
از سر
head-on
از طرف سر
head-on
روبرو
head
کله
head
راس عدد
head
دهانه
head
انتها دماغه
head
ابتداء
head
نوک
head first
باکله
head on
از طرف سر
head-first
سربجلو
head
سالار عنوان
head
رئیس
head on
شاخ بشاخ
head on
از سر
head
موضوع
head-first
باکله
head first
از سر سراسیمه
head on
نوک به نوک
head on
روبرو
letter head
کاغذیکه نشان چاپی دارد
spear head
گروه جلودار
spear head
گروه نوک درحمله یا سر جلودار
shock head
انبوه گیسو
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
sculptured head
سردیس
round head
سر گرد
sculptured head
پیکره سر ادمی
record head
نوک ضبط
scald head
کچلی
recording head
نوک ضبط
long head
دوراندیشی
round head
برگردان
rivet head
کله پرچ
running head
خط عنوان هرصفحه در متن
shock head
دارای موی فراوان
spindle head
سر هرزگرد
panoramic head
سهپایهفیلمبرداری
to hide one's head
ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
lapping head
سمبه توپ
to hit someone on the head
بر سر کمی زدن
knurled head
سر عدسی اج دار
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
to knock head
سجود
to knock head
چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
to knock head
پیشانی برخاک نهادن
to pitch on one's head
از سر پرت شدن
lapping head
سمبه فلزی
to gather head
قوت گرفتن سرپیداکردن
to gather head
نیروگرفتن
splash head
پاشش گیر
static head
فشار ایستایی
swelled head
خودخواه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com