English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Other Matches
device media control language نوعی زبان که توسط مدیرپایگاه داده استفاده میشودتا شرح فیزیمی پایگاه داده راروی یک دستگاه ذخیره دیسک ایجاد کند
interface human machine interface امکانات بهبود رابط ه بین کاربرد و سیستم کامپیوتری
media هر ماده فیزیکی که برای ذخیره داده به کار می رود
media رسانههای گروهی
media طرق
media زیر لایه در لایه اتصال داده از مدل شبکه OSI که دستیابی به رسانه ارسال را ممکن می سازد
media مواد مغناطیسی برای ذخیره سیگنالها مثل دیسک و نوار و.
media دستوراتی که به هر برنامه امکان کنترل چند رسانهای می دهند مثل کارت صدا و قطعه ویدیو
media کپی کردن داده از یک بایت رسانه ذخیره سازی به دیگری
media خطا در رسانه ذخیره سازی که داده را خراب میکند
media واسطه ها وسیله ها
media وسایل
media رسانه ها واسطه ها
media پوشش میانی سرخرگ
media رسانه ها
mass media رسانههای گروهی
media circus تبلیغات اغراق آمیز رسانه های گروهی
mass media رسانههای همگانی
otitis media [OM] عفونت گوش میانی [پزشکی]
input media رسانه ورودی
mass media وسایل ارتباط جمعی
magnetic media ابزارمیانی مغناطیسی
media eraser رسانه پاک کن
Media Player برنامه ویندوز که به کاربر امکان نصب سخت افزار چندرسانهای از قبیل صدا و تصویر متحرک و فایلهای ویدیو
media specialist متخصص رسانه ها
diluting media ماده رقیق کننده
magnetic media رسانه مغناطیسی
output media رسانه خروجی
media hype تبلیغات اغراق آمیز رسانه های گروهی
removeable media وسیله برداشتنی
media conversion تبدیل رسانه ها
removable storage media رسانههای ذخیره سازی قابل انتقال
He is seriously claiming [trying to tell us] that the problems are all the fault of the media. او [مرد] به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
interface دفتر مشترک قسمتها
interface نرم افزاری که به برنامه ها و داده یک سیستم امکان اجرا در دیگری را میدهد
interface استاندارد بیان کننده سیگنالهای واسط نرخ ارسال و توان برای اتصال ترمینال به مودم
interface تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
interface و به عنوان پردازنده واسط عمل میکند
interface یچ بسته که با جریان داده کار میکند
interface کامپیوتری که ارسال داده بین پردازنده و ترمینال یا شبکه را کنترل میکند
interface میانجی
interface استاندارد باس واسط بین کامپیوتر و قطعه آزمایشگاهی
interface مداری که به داده کنترل شده به صورت ورودی یا خروجی CPU باشد
interface که شامل : کانال ورودی /خروجی
interface سطح مشترک
interface واسط
interface رابط
interface فاصل
interface 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interface واسط واحد پردازش و باس IEEE
interface مداری که داده موازی را در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند و برعکس تا به داده سریال امکان ارسال یا دریافت از وسایل دیگر بدهد.
interface مدار کامپیوتری را اتصالی که به داده موازی امکان ارسال و دریافت میدهد.
interface وجه مشترک
interface پورت ورودی /خروجی موازی و واسط DMA است
interface وصل کردن از طریق رابط
expansion interface تخته مدار که به یک فردامکان میدهد تا گردانندههای دیسک
interface card کارت رابط
parallel interface رابط موازی
centronics interface واسط چاپ موازی که توسط Centronics Inc پیشنهاد شده است
centronics interface رابط موازی
electrical interface تداخل الکتریکی
eia interface یک رابط استاندارد میان دستگاههای جانبی وریزکامپیوترها و مدمها وترمینالها
standard interface رابط استاندارد
expansion interface حافظه جانبی وسایر دستگاههای جانبی رابه یک کامپیوتر اصلی اضافه کند
friendly interface ترکیب تجهیزات ترمینالی وبرنامههای کامپیوتری
user interface میانجی کمکی
communication interface میانجی ارتباطی
serial interface رابط سری
standard interface واسطه استاندارد
graphical user interface استفاده میکند و به نرم افزار امکان کنترل آسانتر میدهد. دستورات سیستم که لازم به نوشتن نیستند
system v interface definition تعریف میانجی سیستم 5
apple desktop interface رابط رومیزی اپل
graphical user interface میانجی نگارهای کاربر
programmable communications interface رابط مخابراتی برنامه پذیر
graphical user interface واسط بین سیستم عامل و برنامه و کاربر از تصاویر گرافیکی و نشانه ها برای نمایش توابع یا فایل
application program interface میانجی یا رابط برنامه کاربردی
network interface card کارت میانجی شبکه
man machine interface سخت افزار و نرم افزار طراحی شده برای ارتباط ساده تر کاربر با ماشین
input output interface میانگیر ورودی- خروجی
general purpose interface میانگیر همه منظوره
human machine interface حدی که در ان افراد با ماشین ها محاوره می کنند
MIDI interface card کارت آداپتور که به اتصالی در PC وصل میشود و امکان ارسال دریافت داده MIDI را فراهم میکند
computer interface unit وسیله اتصال دستگاههای جانبی به کامپیوتر
mail application programming interface که نحوه ارسال و انتقال پست الکترونیکی را بیان می کنند
mail application programming interface مجموعه استانداردها
small computer systems interface واسط موازی سریع استاندارد , برای اتصال کامپیوتر به وسایل جانبی
fibre distributed data interface استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال دده مگابایت در ثانیه است
general purpose interface bus مسیر میانگیر همه منظوره
musical instrument digital interface میانجی رقمی الات موسیقی
small computer system interface میانجی سیستم کامپیوتری کوچک
fibre distributed data interface II استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال داده مگابایت در ثانیه است . ولی میتواند بخشی از پهنای باند را به کانال آنالوگ کیلو بیت در ثانیه برای داده صوتی یا تصویری اختصاص دهد
enhanced system device interface میانجی دستگاه سیستم پیشرفته
musical instrument digital interface واسط سریال که قط عات الکترونیکی را بهم وصل میکند
self control کف نفس
I cant help it. It is beyond my control. دست خودم نیست
self control قوه خودداری
self control خودداری
control اختیار
to keep under control تحت نظارت نگه داشتن
self control مسک نفس
control توپزن دقیق
control وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
control سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
control فرمان
control بازرسی کردن
control کنترل کردن مهار کردن
control مهار
control نظارت
control نظارت و ممیزی کردن
control نظارت کردن
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
control بازدید
control واپاد
control بازرسی نظارت جلوگیری
control کنترل کردن فرمان
self-control خودداری
self-control خویشتنداری
self-control خودگردانی
control نظارت کردن تنظیم کردن
control بازرسی
control کنترل کردن
control کاربری
control کنترل
control کنترل بازبینی
flood control سیل بندی
focusing control تنظیم تمرکز
fire control جلوگیری از اتش سوزی
field control نقاط کنترل نقشه برداری نقاط کنترل زمینی نقشه برداری
government control نظارت دولتی
field control کنترل میدان
external control کنترل خارجی
fiscal control نظارت مالی
exchange control کنترل ارزی
geodetic control نقاط کنترل ژئودزی
flow control کنترل جریان
centring control دکمهکنترلصفحه
geodetic control نقاط کنترل نقشه برداری عمومی
experimental control کنترل ازمایشی
fighter control کنترل شکاریها
control towers برج مراقبت
grid control کنترل شبکه
fly control برج کنترل
flight control کنترل پرواز
flight control دستگاه کنترل پرواز هواپیما کنترل هواپیما
fire control کنترل اتش
fiscal control کنترل مالی
control towers برج کنترل
fire control دستگاه کنترل اتش توپخانه
fire control کنترل یا هدایت اتش
fire control سیستم کنترل اتش
framing control پیچ تنظیم تصویر
frequency control کنترل فرکانس
fighter control کنترل عملیات هواپیماهای جنگنده
fire control اطفاء حریق
fire control کنترل کردن اتش کنترل اتش
flight control سیستم کنترل هواپیماها
control vehicle تانک نافم حرکت
forms control کنترل فرم ها
government control کنترل دولتی
fly control قسمت کنترل پرواز
exchange control جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
control system سیستم فرمان
control zone منطقه فضای هوایی تحت کنترل
corrosion control جلوگیری و کنترل خوردگی
cortical control کنترل مغزی
cruise control کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
crystal control تنظیم با بلور
cursor control کنترل مکان نما
detachable control کنترلقابلتفکیک
damage control کنترل خسارات
damage control کنترل کردن خسارات
damage control اسیب گیری
control valve دریچهیکنترل
control stand جایگاهکنترل
control zone منطقه کنترل هوایی
control words کلمات کنترلی
control system سیستم کنترل
control total جمع فیلدهای عددی برای بررسی صحت ورودی پردازش داده یا داده خروجی
control transmitter دستگاههای همگرد
control unit واحد کنترل
control unit قسمتی از یک کامپیوتر که عملکرد صحیح واحدهای اریتمتیک نگهداری و انتقال اطلاعات را کنترل میکند
control vane تیغه متحرکی برای کنترل وضعیت و مسیر پرواز
control variable متغیر کنترل شده
control vehicle خودرونافم ستون یا نافم حرکت
control wheel صفحه کنترل
control wheel صفحه تنظیم کننده
control word کلمه کنترل
control room اتاقکنترل
data control کنترل داده ها
control pad صفحهکنترل
electronic control فرمان الکترونیکی
colour control کنترلرنگ
emission control کنترل تشعشع امواج مغناطیسی یا صوتی دستگاه کم کننده تشعشع امواج
engagement control کنترل درگیری توپخانه پدافندهوایی با دشمن
erosion control جلوگیری از فرسایش
error control کنترل خطا
climate control کنترلدما
esi control control Index ExternallySpecified کنترل با فراست
exchange control کنترل ارز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com