Dictiornary-Farsi | It wI'll clear up by morning . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
It wI'll clear up by morning .	تا صبح هواصاف خواهد شد


Other Matches

It stickd out a mile. It is crystal clear . It is as clear as daylight.	مثل روز روشن است ( پرواضح است )
morning	پیش از فهر
morning	بامداد
the next morning	صبح روز بعد
morning	صبح
this morning	امروز بامداد
this morning	امروزصبح
around 3 in the morning	تقریبا ساعت ۳ صبح
the next morning	بامدادروز بعد
good morning	صبح شمابخیر
morning twilight	فلق
morning room	اتاقنورگیر
morning watch	پاس صبحگاهی
pride of the morning	مه یا باران بامداد
morning coats	نیم تنه دامن گرد
morning twilight	پگاه
morning twilight	سپیده دم سپیده صبح
early in the morning	صبح زود
i was up early this morning	امروزصبح زود بیدار شدم
morning prayer	نماز بامداد
morning draught	صبوحی
morning glory	نیلوفر پیچ
morning glory	اسب تندرو در تمرین ولی کنددر مسابقه
morning line	امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
morning orders	برنامه روزانه
morning orders	دستورات روزانه
morning parade	صبحگاه
morning parade	مراسم صبحگاه
morning star	ستاره صبح
morning star	زهره
morning star	ستاره بامدادی
morning twilight	فلق صبحگاهی
morning coat	نیم تنه دامن گرد
yesterday morning	بامداد دیروز
From morning tI'll noon .	ازصبح تا ظهر
Where wI'll you be tomorrow morning?	فردا صبح کجایی ؟
Early in the morning.	صبح زود
morning call	دیدنی بعداز فهر
Good morning	پگاه خجسته باد
coffee morning	آنچهدرصبحدرخانهافرادرویدهد
morning sickness	تهوع بامدادی
Good morning	بامدادان نیکو
morning dress	جامهی رسمی صبحگاهی
yesterday morning	دیروز صبح
I am leaving early in the morning.	من صبح زود اینجا را ترک میکنم.
She wI'll arrive on friday morning .	جمعه صبح وارد خواهد شد
I've shoveled snow all the morning.	من تمام صبح برف پارو کردم.
Leave it tI'll tomorrow morning .	آنرا بگذارتا فردا صبح
Do you get up early [late] in the morning ?	آیا شما صبح ها زود [دیر] از خواب برمیخیزید؟
morning call book	دفتر بیداری ناو
the morning hour has gold in its mouth <proverb>	سحرخیز باش تا کامروا باشی
I havent had a bit sine morning .	از صبح تاحالایک لقمه دهانم نگذاشتم ( چیزی نخورده ام )
I must make an early morning start.	باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
tomorow morning . I wI'll leavew for london.	فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
I want to depart tomorrow morning [noon, afternoon] at ... o'clock.	من می خواهم فردا صبح [ظهر شب] ساعت ... حرکت کنم.
to be clear to somebody	برای کسی مشخص بودن
to clear off	رهاشدن از
clear way	محوطه بالاکشیدن هواپیما محوطه کندن هواپیما از زمین
clear way	محوطه صعود
in the clear <idiom>	رها از هرچیزی که موجب حرکت یا دیدمشکل شود
clear up	بازشدن
clear up	مرتب کردن
to clear up	واریختن
clear itself	لا افتادن
to clear off	ردکردن
to clear away	جمع کردن
to be clear to somebody	برای کسی واضح بودن
to clear away	برچیدن
to clear up	روشن کردن
in the clear <idiom>	آزادانه عیبجویی کردن
clear up <idiom>	حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
see one's way clear to do something <idiom>	احساس از عهده کاری برآمدن را داشتن
clear itself	صاف شدن
clear out	خالی کردن
clear out	بیرون اوردن
clear-out	خالی کردن
clear-out	بیرون اوردن
to clear out	بیرون اوردن
clear	از گمرک دراوردن
clear	دورکردن گوی از نزدیک دروازه
clear	دفع توپ ازحوالی دروازه
clear	دور کردن توپ از دروازه ضربه بلند دور کردن توپ ازسبد
clear	ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clear	مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clear	جدا
clear	خالص کردن
clear	نص
clear	آنچه به سادگی فهمیده میشود
clear	شفاف
clear	روشن زدودن
clear	کلید پاک کردن صفحه نمایش
clear	تغییر محتوی یک خانه حافظه
clear	پاک کردن یا صفر کردن یک فایل کامپیوتری یا متغیر یا بخشی از حافظه
all clear	علامت رفع خطر
all clear	سوت رفع خطر هوایی
all clear	شیپور رفع خطر هوایی رفع خطر
clear	آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clear	سیگنال RSC که یک خط یا وسیله آماده ارسال داده است
clear	صریح
clear	روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear	درست
clear	:اشکار
clear	فهماندن
clear	تبرئه کردن
clear	صاف کردن
clear	واضح کردن
clear	توضیح دادن
all clear	خطر رفع شد
clear	: روشن کردن
clear	ترخیص کردن
clear	شفاف زدودن
clear	صاف صریح
clear	زلال
clear	رفع خطر صاف
clear	بطور واضح
to clear out	خالی کردن
clear	پاک کردن
clear	پیام کشف روشن کردن
clear	روشن
clear	واضح
clear key	دکمهروشن
clear the air <idiom>	برطرف کردن سوتفاهمات
clear the decks <idiom>	همه جارا مرتب کردن
It was clear that she had lied .	دروغش معلوم شد
a clear conscience	وجدان پاک
coast is clear <idiom>	هیچ خطری تورا تهدید نمیکند
clear sky	آسمانصاف
clear space	فضایباز
to make something clear	چیزی را روشن کردن
stand clear of something <idiom>	ازچیزدور نگه داشتن
steer clear of someone <idiom>	اجتناب کردن
as clear as crystal <idiom>	مثل اشک چشم [زلال]
steer clear	دور ماندن
steer clear	اجتناب کردن
clear picture	تصویر واضح
Let him clear out . Let him go to blazes.	بگذار گورش را گه کند
With a clear conscience.	با وجدان پاک
clear picture	تصویر شفاف
To clear away the the rubish.	خاکروبه را جمع کردن
crystal clear	واضح-مبرهن
To clear ones throat.	سینه ( گلوی ) خود را صاف کردن
clear for running	طناب برای کشیدن ازاد است
clear the air	شک را برطرف کردن
clear the air	شک را بر طرف کردن
clear the bench	استفاده از ذخیره ها
clear timber	چوب سالم
clear to send	ترخیص به ارسال
clear proof	دلیل واضح
clear proof	بینه
clear varnish	لاک روشن
clear varnish	لاک شفاف
clear voiced	دارای صدای صاف
clear evidence	دلیل واضح
clear evidence	بینه
cut clear	ازاد بریدن
clear felling	برش یکسره
clear text	به صورت کشف
clear text	پیام کشف
clear text	متن کشف
clear from obligation	بری الذمه
clear hawse	زنجیرها ازادند
clear ice	یخ شفاف
clear eyed	بصیر
clear eyed	پاک نظر
clear one's ears	متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
clear sighted	بصیر
clear sighted	روشن بین
clear sightedness	روشن بینی
clear sightedness	بصیرت تیزنظری
clear span	دهانه ازاد
clear span	دهانه موثر
clear starch	خوب اهارزدن
clear cutting	برش یکسره
clear cut	صریح
clear-sighted	صاحب نظر
anchor clear	لنگر ازاد است
clear-headed	سرسبک
clear-cut	درست تعریف شده
clear-cut	صریح
clear-cut	روشن
stand clear	فرمان عقب توپ رو
search and clear	جستجو و پاک کردن دشمن
clear-sighted	بصیر
clear-headed	هوشیار
clear headed	سرسبک
clear headed	هوشیار
clear verses	ایات محکمات
to clear land	زمین راصاف کردن
under arm clear	ضربه بلند از پایین دست
stand clear	جایی را ترک کردن
stand clear	عقب توپ رفتن
to steer clear of	بسلامت ردشدن از
clear-sighted	روشن بین
master clear	کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
clear and hold	منطقه را پاک و حفظ کنید
clear cut	روشن
stop/clear key	دکمهتوقف
line clear signal	سیگنال ازاد
clear-entry key	کلیدصفحههوشیار
line clear signal	علامت ازاد