English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 122 (7 milliseconds)
English Persian
Lets go for a walk ( stroll) . برویم یک قدری بگردیم ( قدمی بزنیم )
Other Matches
Lets walk to the edge of water. بیا تا لب آب قدم بزنیم
Lets talk business. Lets talk turkey. بی تعارف وجدی حرف بزنیم
to go for a stroll گردیدن
to go for a stroll گردش کردن
to take a stroll گردش کردن
stroll قدم زنی
to take a stroll گردیدن
stroll پرسه زنی قدم زدن
stroll گردش
to stroll through the streets در خیابان ها قدم زدن
tempo stroll variation واریاسیون صبر و انتظار
lets اجاره
lets سرویس خطا سرویس بد
lets ضربهای که به حساب نیاید و تکرار شود
lets سرویس خطا
lets اجاره دهی
lets انسداد
lets درنگ کردن مانع
lets اجاره دادن اجاره رفتن
lets ول کردن
lets رهاکردن
lets اجازه دادن
lets گذاشتن
lets به اجاره رفتن
lets اجاره دادن
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
Lets get to the point. بپردازیم به اصل مطلب
Lets leave it at that . بگذریم !
For example ( instance ) , lets take Iran . مثلا" فرضا" همین ایران
Lets sit in the shade , Its cooler. توی سایه بنشینیم خنک تر است
Lets go to my house for pot luck . برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
Lets suppose the news is true . حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
Lets pass on (proceed) to the main issue. برویم سر مطلب اصلی
Touch wood . Lets keep our fingers crossed . She is extremely cunning . گوش شیطان کر (بزن بچوب )
walk-up بی آسانسور
to walk قدم زدن
walk-on بازیگر فرعی
walk through بررسی هر مرحله از یک نرم افزار
walk out on قال گذاشتن
walk out on خالی ازسکنه کردن
walk out on ترک گفتن
walk out کاری راناگهان ترک کردن
to walk off with ربودن
to walk به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
walk-up آپارتمان طبقهی اول
to walk in واردشدن
walk out <idiom> ناگهانی رفتن
walk away/off with <idiom> دزدیدن
walk all over someone <idiom> براحتی برنده شدن
to walk in داخل شدن
walk (all) over <idiom> انجام هرکاری که دوست داشته باشه
to walk in توآمدن
He can hardly walk. بزور راه می رود
walk out اعتصاب کردن
to walk in قدم نهادن در
walk off with بلند کردن
walk off with دزدیدن
to take a walk گردش کردن یا رفتن
walk مسابقه راهپیمایی
walk گام معمولی اسب
take a walk گردش کردن
go for a walk گردش رفتن
walk راه پیما
to go for a walk گردش رفتن
to walk away with ربودن
to walk away with دزدیدن
to walk off with دزدیدن
i know you by your walk میشناسم
walk پیاده رو
walk گردش پیاده گردشگاه
walk گردش کننده راه رونده
walk راه رو
to walk off ناگهان رفتن
walk راه رفتن گام زدن
walk گردش کردن پیاده رفتن
take me for for a walk مرابه گردش ببرید
do not walk راه نروید
i know you by your walk من شما را از گام برداری
cat walk راه رو اویخته
walk the floor <idiom> بیقرار بودن
walk on air <idiom> روی ابرها راه رفتن (ازخوشحالی)
walk of life <idiom> طرز زندگی کردن
walk the plank <idiom> مجبور به ترک کشتی بوسیله دزدان دریایی
to walk on eggshells <idiom> در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
walk of life شغل
walk of life پیشه
cat-walk راهرو باریک
to walk around the block دور بلوک خیابان راه رفتن
cat walk تک گذر
cat walk ادم رو
walk the plank <idiom> مجبور به استعفا شدن
to walk . To go on foot. پیاده رفتن
walk-in wardrobe راهرویجارختی
parapet walk سنگرقدم زدن
walk-ups آپارتمان طبقهی اول
walk-ups بی آسانسور
walk back شل کردن
to walk a bicycle دوچرخه را با دست بردن
to walk fast تندراه رفتن
to walk the boards بازیگری کردن
to walk the chalk بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
to walk the plank چشم بسته روی الواری که دربغل کشتی نصب سده راه رفتن وتوی دریا افتادن
walk back به عقب خم شوید
side walk پیاده رو
sheep walk چراگاه گوسفند
gravel walk سنگ فرش
milk walk دور
milk walk گشتی که شیر فروش میزند گشت
cock of the walk پهلوان میدان
code walk through گردش درطول برنامه
gravel walk جاده سنگ فرش
To walk with firm steps . با قدمهای محکم راه رفتن
To walk with ones feet wide apart. گشاد گشاد راه رفتن
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
He is trying to run before he has learned do walk. <proverb> او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
covered parapet walk گذرگاهسنگرسرپوشیده
To sit (walk) straight. راست نشستن ( راه رفتن )
learn to walk before yaou run. <proverb> قبل از اینکه بدوى راه رفتن را یاد بگیر.
You cannot make a crab walk straight . <proverb> نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
We had a nice long walk today. امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
Lets talk man to man . بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com