Dictiornary-Farsi | My younger brother and sister . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 78 (5 milliseconds)

English	Persian
My younger brother and sister .	برادر وخواهر کوچک من


Other Matches

He resembles [bears resemblance to] his brother. [He looks like his brother.]	او [مرد] شبیه به برادرش است.
younger	جوان
younger	برنا
younger	نوباوه نورسته
younger	نوین
younger	تازه
You are 5 years younger than me.	شما ۵ سال جوان تر از من هستید.
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger.	من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
sister	همشیره
sister	پرستار دخترتارک دنیا
sister	خواهری کردن
sister	خواهر
sister in law	خواهر زن
sister in law	خواهر شوهر زن برادر
sister hooks	شکل پرچم
pricket sister	گوزن ماده دو ساله
half sister	خواهر ناتنی
sister ship	کشتی خواهر
foster sister	خواهر رضاعی
sister in law	جاری
sister in law	زن برادرزن
step sister	خواهر ناتنی
step sister	ناخواهری
sister ship	کشتی همسان
sister ship	ناوهای هم شکل و هم نوع
sister ship	ناو همتا
sister services	یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
sister services	خدمات وابسته
flight sister	افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
sister hooks	قلاب پرچم
half-sister	خواهر ناتنی
sister-in-law	زن برادرزن
sister-in-law	خواهرشوهر زن برادر
sister-in-law	خواهرزن
Your sister is very young for her age .	خواهرت ماشاالله خوب مانده
My sister says she's looking forward to meeting you.	خواهر من می گوید که مشتاق است با شما آشنا شود.
brother	اخ
am i the keep of my brother?	ایامن نگهبان برادرخودهستم
brother	همقطار
brother	برادر
what about your brother?	از برادرتان چه خبر دارید
brother-in-law	باجناق
soul brother	سیاهپوست
brother-in-law	برادر زن
brother-in-law	برادرشوهر
brother in law	هم داماد
brother in law	شوهر خواهر
uterine brother	برادر امی
Big Brother	برادر بزرگتر
Big Brother	دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
My brother has gone abroad.	برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
brother in law	برادر زن
brother in law	باجناق
brother in low	برادر شوهر شوهر خواهر باجناغ
brother-in-law	شوهر خواهر
brother-in-law	هم داماد
blood brother	برادر خوانده
full brother	برادراصلی
brother in low	برادر زن
blood brother	برادر هم خون
half brother	نابرادری
half brother	برادر ناتنی
imeant his brother	مقصودم برادر اوست
brother in law	برادرشوهر
step brother	نابرادری
half-brother	برادر ناتنی
full brother	برادرتنی
half-brother	برادر امی یا ابی
lay brother	نیمچه کشیش
foster brother	برادر رضاعی
brother of half blood	برادر ناتنی
brother of full blood	برادر تنی
First prove that you are a brother , then claim th. <proverb>	اول برادریت را ثابت کن بعد ادعاى ارث کن .
half blood brother	برادر امی یا ابوی
half blood brother	برادرناتنی
I wI'll sign for (on behalf of)my brother.	از طرف (سوی )برادرم امضاء خواهم کرد
You are sure a dead ringer for muy brother.	تو قطعا شباهت زیادی با برادر من داری.

My younger brother and sister .

برادر وخواهر کوچک من