English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Other Matches
network interface card کارت میانجی شبکه
interface human machine interface امکانات بهبود رابط ه بین کاربرد و سیستم کامپیوتری
specification تعیین
specification مشخصه
particular specification مشخصات ویژه در قرارداد
specification مین شود یا کاری که باید انجام شود
specification اوصاف و مشخصات دقیق یک اختراع که بر مبنای ان اختراع ثبت میشود
specification کارکردن با مشخصاتی که در یک صفت پذیرفته شده اند
specification یات مشخصات ساخته نشده باشد
specification درجه بالای دقت یا مشخصات زیاد
specification خصوصیات
specification مشخصات
specification معیارها توضیحات
specification تصریح
specification تشخیص
specification ذکرخصوصیات
specification ی درباره تواناییهای برنامه , مشخصات و روش ها
specification دفترچه مشخصات
specification ویژگی
program specification خصیصه برنامه
functional specification مشخصه عملیاتی
general specification مشخصات عمومی قرارداد
standard specification دستورات استاندارد
standard specification مقررات استاندارد
programming specification مستند مفصل قدمهای دقیق برنامه نویسی
aircraft specification خصوصیات هواپیما
specification plate صفحهاختصاصی
job specification مشخصات شغلی
job specification ویژگیهای شغلی
contract specification مشخصات قرارداد
program specification مشخصه برنامه
high Sierra specification روش استاندارد صنعتی برای ذخیره سازی داده روی ROM-CD
enhanced expanded memory specification مشخصات حافظه گسترشی پیشرفته
interface وصل کردن از طریق رابط
interface نرم افزاری که به برنامه ها و داده یک سیستم امکان اجرا در دیگری را میدهد
interface واسط
interface رابط
interface و به عنوان پردازنده واسط عمل میکند
interface یچ بسته که با جریان داده کار میکند
interface کامپیوتری که ارسال داده بین پردازنده و ترمینال یا شبکه را کنترل میکند
interface میانجی
interface سطح مشترک
interface دفتر مشترک قسمتها
interface وجه مشترک
interface واسط واحد پردازش و باس IEEE
interface تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
interface استاندارد بیان کننده سیگنالهای واسط نرخ ارسال و توان برای اتصال ترمینال به مودم
interface استاندارد باس واسط بین کامپیوتر و قطعه آزمایشگاهی
interface فاصل
interface 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interface مداری که داده موازی را در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند و برعکس تا به داده سریال امکان ارسال یا دریافت از وسایل دیگر بدهد.
interface مدار کامپیوتری را اتصالی که به داده موازی امکان ارسال و دریافت میدهد.
interface پورت ورودی /خروجی موازی و واسط DMA است
interface که شامل : کانال ورودی /خروجی
interface مداری که به داده کنترل شده به صورت ورودی یا خروجی CPU باشد
friendly interface ترکیب تجهیزات ترمینالی وبرنامههای کامپیوتری
expansion interface حافظه جانبی وسایر دستگاههای جانبی رابه یک کامپیوتر اصلی اضافه کند
standard interface رابط استاندارد
standard interface واسطه استاندارد
serial interface رابط سری
expansion interface تخته مدار که به یک فردامکان میدهد تا گردانندههای دیسک
electrical interface تداخل الکتریکی
interface card کارت رابط
parallel interface رابط موازی
centronics interface رابط موازی
communication interface میانجی ارتباطی
centronics interface واسط چاپ موازی که توسط Centronics Inc پیشنهاد شده است
eia interface یک رابط استاندارد میان دستگاههای جانبی وریزکامپیوترها و مدمها وترمینالها
user interface میانجی کمکی
human machine interface حدی که در ان افراد با ماشین ها محاوره می کنند
apple desktop interface رابط رومیزی اپل
input output interface میانگیر ورودی- خروجی
general purpose interface میانگیر همه منظوره
man machine interface سخت افزار و نرم افزار طراحی شده برای ارتباط ساده تر کاربر با ماشین
MIDI interface card کارت آداپتور که به اتصالی در PC وصل میشود و امکان ارسال دریافت داده MIDI را فراهم میکند
programmable communications interface رابط مخابراتی برنامه پذیر
graphical user interface میانجی نگارهای کاربر
computer interface unit وسیله اتصال دستگاههای جانبی به کامپیوتر
graphical user interface استفاده میکند و به نرم افزار امکان کنترل آسانتر میدهد. دستورات سیستم که لازم به نوشتن نیستند
application program interface میانجی یا رابط برنامه کاربردی
graphical user interface واسط بین سیستم عامل و برنامه و کاربر از تصاویر گرافیکی و نشانه ها برای نمایش توابع یا فایل
system v interface definition تعریف میانجی سیستم 5
general purpose interface bus مسیر میانگیر همه منظوره
musical instrument digital interface میانجی رقمی الات موسیقی
musical instrument digital interface واسط سریال که قط عات الکترونیکی را بهم وصل میکند
fibre distributed data interface II استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال داده مگابایت در ثانیه است . ولی میتواند بخشی از پهنای باند را به کانال آنالوگ کیلو بیت در ثانیه برای داده صوتی یا تصویری اختصاص دهد
fibre distributed data interface استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال دده مگابایت در ثانیه است
mail application programming interface که نحوه ارسال و انتقال پست الکترونیکی را بیان می کنند
mail application programming interface مجموعه استانداردها
small computer system interface میانجی سیستم کامپیوتری کوچک
small computer systems interface واسط موازی سریع استاندارد , برای اتصال کامپیوتر به وسایل جانبی
enhanced system device interface میانجی دستگاه سیستم پیشرفته
driver اتومبیل ران
driver برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
driver محرک
driver راننده
driver چوب شماره یک برای استفاده در اغاز هر بخش گلف راننده لوژ
driver مرحله تحریک
driver راننده اتومبیل راننده ارابه
driver برنامه راه اندازی
driver نرم افزار مخصوص که دستورات کاربر را که آماده چاپ هستند کنترل و فرمت میکند
driver راننده گرداننده
driver گاری چی
driver یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
driver راه انداز
driver شوفر سورچی
stake driver بوتیمار معمولی امریکایی
driver's licence گواهینامهرانندگی
driver's cab کابینلکوموتیوران
device driver برنامه راه اندازی دستگاه
stake driver تیرکوب
owner-driver رانندهایکهمالکخودرونیزباشد
train driver راننده قطار
cab driver تاکسیران
cab driver رانندهی تاکسی
provisional driver راننده تازه کار ارابه
screw driver پیچ گوشتی
water driver مقنی
peripheral driver محرک جنبی
pile driver تیرکوب
pile driver ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
pile driver شمعکوب
test driver برنامهای که اجرای برنامه دیگر را در مقابل مجموعهای از دادههای ازمایشی هدایت کند
winch driver متصدی دوار
quill driver نویسنده
mule driver قاطر چی
winch driver winchoperator : syn
line driver خط ران
line driver محرک خط
screw driver اچار پیچکشی
screw driver اچار پیچ گوشتی
quill driver قلم زن
mule driver استربان
printer driver برنامه راه انداز چاپگر
driver's mate شاگرد راننده
bus driver راننده اتوبوس
engine driver لوکوموتیوران
elephant driver پیلبان
bus driver محرک گذرگاه
driver's dormitory خوابگاه رانندگان
driver unit واحد محرک
ass driver خرک چی
ass driver خرران
assistant driver کمک راننده
device driver محرک دستگاه
camel driver ساربان
device driver نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
database driver برنامه راه انداز پایگاه داده
device driver برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
slave driver نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
assistant driver شاگرد شوفر
camel driver شتردار
catch driver راننده اجیر ارابه
blocking oscillator driver راه انداز اوسیلاتور انسدادی
cordless drill driver دریل برقی [دریلی که با باطری کار می کند] [ابزار]
locomotive driver [British E] راننده قطار
back-seat driver آدم فضول
installable device driver درایور وسیلهای که در حافظه بار شده است و مقیم است و با تابع مشابه به درون سیستم عامل جایگزین میشود
steam pile driver شمعکوب بخاری
steam pile driver دنگ بخاری
back-seat driver مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
If Ali is the camel-driver , he knows where to lea. <proverb> اگر على ساربان است مى داند شتر را کجا بخواباند .
The driver coaxed his bus through the snow. راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
to pass your driver's license test at the first attempt آزمون گواهینامه رانندگی را بار اول قبول شدن
network اتصال
network اتصالات فیزیکی به کامپیوترها و قط عات کنترلی که یک شبکه را می سازند
network شبکه ارتباطی بین کامپیوترهای راه دور که از سیستم تلفن عمومی استفاده می کنند
network اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
y network شبکه ستاره
network شبکه
sub network شبکه فرعی
network شبکه سیم کشی
network شبکه ارتباطی
network شبکه توری
network نمودار
network وابسته به شبکه
regional network شبکه منطقهای
lattice network شبکه توری منظم
network topology چگونگی استقرار شبکه
public network شبکه عمومی
star network شبکه ستارهای
distributed network شبکه توزیعی
research network شبکه پژوهشی
ring network شبکه حلقوی
ring network شبکه حلقهای
local network شبکه محلی
ladder network شبکه نردبانی
network port قسمتکارباشبکهاینترنت
network communication ارتباطشبکهای
distributed network شبکه توزیع شده
distribution network شبکه پخش
isochronous network شبکهای که در آن تمام قط عات شبکه از یک ساعت عمومی استفاده می کنند تا زمان بندی یکسان باشد
wireless network شبکه ایکه از کابل برای ارسال داده بین دو کامپیوتر استفاده نمیکند و بجای آن از سیگنال رادیویی برای ارسال سیگنال استفاده میکند
tree network شبکه درختی
two terminal network شبکه دو قطبی
feedback network شبکه فیدبک
value added network ارزش اضافی شبکه
filter network شبکه ی صافی
fixer network شبکه اکتشاف و تعیین محل هواپیما روی صفحه رادار
four terminal network شبکه چهار قطبی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com