Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 104 (5 milliseconds)
English
Persian
owner-driver
رانندهایکهمالکخودرونیزباشد
Other Matches
owner
رب
owner
صاحب
owner
دارنده
owner
مالک
car owner
مالک اتومبیل
This page owner
دارنده این برگه
sole owner
مالک منحصر
he is the owner of this house
او صاحب این خانه است
at owner's risk
یا حمل جنس باهمین شرط
owner-occupier
صاحبومالکمنزل
at owner's risk
معامله با قید این که هر گونه خسارت به عهده صاحب جنس باشد
at owner's risks
ریسک به عهده مالک
at owner's risks
به هزینه صاحب مال
at the owner's risk
با قید اینکه هرگونه خسارت بعهده مالک
at the owner's risk
باشد
at the owner's risk
بعهده مالک
joint owner
شریک ملک
joint owner
در جمع مالکین مشاع
owner's risk
ریسک صاحب کالا
building owner
صاحب کار
owner of a property
صاحب ملک
owner of a property
مالک
reputed owner
مالک اعتباری
reputed owner
در CL تاجرورشکسته مالک اعتباری کلیه اموالی که در تصرف داردتلقی میشود ولو اینکه واقعا" مالک انها نباشد و این از نظر حفظ حقوق غرماء است
licence owner
صاحب امتیاز
joint owner
مالک مشاع
owner's risk
خطر یاخطرات به عهده صاحب کالا
benefical owner of an estate
مالک بهره برداریک دارایی
property with unknown owner
مال مجهول المالک
owner of root or seed
مالک اصله یا حبه
A dog will not recognize its owner.
<proverb>
سگ صایبش را نمى شناسد .
make oneself the owner of
تصاحب کردن
driver
محرک
driver
برنامه راه اندازی
driver
راه انداز
driver
راننده گرداننده
driver
یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
driver
برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
driver
نرم افزار مخصوص که دستورات کاربر را که آماده چاپ هستند کنترل و فرمت میکند
driver
اتومبیل ران
driver
مرحله تحریک
driver
راننده
driver
راننده اتومبیل راننده ارابه
driver
چوب شماره یک برای استفاده در اغاز هر بخش گلف راننده لوژ
driver
شوفر سورچی
driver
گاری چی
provisional driver
راننده تازه کار ارابه
quill driver
قلم زن
screw driver
پیچ گوشتی
quill driver
نویسنده
train driver
راننده قطار
screw driver
اچار پیچ گوشتی
water driver
مقنی
driver's licence
گواهینامهرانندگی
driver's cab
کابینلکوموتیوران
cab driver
تاکسیران
cab driver
رانندهی تاکسی
winch driver
winchoperator : syn
winch driver
متصدی دوار
test driver
برنامهای که اجرای برنامه دیگر را در مقابل مجموعهای از دادههای ازمایشی هدایت کند
stake driver
تیرکوب
stake driver
بوتیمار معمولی امریکایی
screw driver
اچار پیچکشی
printer driver
برنامه راه انداز چاپگر
pile driver
شمعکوب
ass driver
خرک چی
device driver
محرک دستگاه
device driver
برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
device driver
نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
database driver
برنامه راه انداز پایگاه داده
catch driver
راننده اجیر ارابه
camel driver
شتردار
camel driver
ساربان
bus driver
راننده اتوبوس
bus driver
محرک گذرگاه
slave driver
نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
assistant driver
کمک راننده
assistant driver
شاگرد شوفر
ass driver
خرران
device driver
برنامه راه اندازی دستگاه
driver unit
واحد محرک
pile driver
ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
pile driver
تیرکوب
peripheral driver
محرک جنبی
mule driver
قاطر چی
mule driver
استربان
line driver
محرک خط
line driver
خط ران
driver's mate
شاگرد راننده
engine driver
لوکوموتیوران
elephant driver
پیلبان
driver's dormitory
خوابگاه رانندگان
back-seat driver
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
steam pile driver
دنگ بخاری
installable device driver
درایور وسیلهای که در حافظه بار شده است و مقیم است و با تابع مشابه به درون سیستم عامل جایگزین میشود
steam pile driver
شمعکوب بخاری
back-seat driver
آدم فضول
locomotive driver
[British E]
راننده قطار
blocking oscillator driver
راه انداز اوسیلاتور انسدادی
cordless drill driver
دریل برقی
[دریلی که با باطری کار می کند]
[ابزار]
The driver coaxed his bus through the snow.
راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
If Ali is the camel-driver , he knows where to lea.
<proverb>
اگر على ساربان است مى داند شتر را کجا بخواباند .
to pass your driver's license test at the first attempt
آزمون گواهینامه رانندگی را بار اول قبول شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com