English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
Short – term ( long – term ) projects . طرحهای کوتاه مدت ( دراز مدت )
Other Matches
short term مختصر
short-term کم مدت
short-term کوتاه مدت
short term کوتاه مدت
short term دوره کوتاه
in the short term <adv.> برای دوره کوتاه مدت
short term حداقل مدت تنبیه و زندانی
long-term دراز مدت
long term بلند مدت
long term طویل المدت
long term دراز مدت
long term <adj.> بلند مدت
long term <adj.> دراز مدت
long-term دوره دراز مدت
short term memory حافظه کوتاه مدت
short term forecast پیش بینی کوتاه مدت
short term loan وام کوتاه مدت
long term loan وام بلند مدت
long term memory حافطه دراز مدت
long term project پروژه طویل مدت
short term rate of interest نرخ بهره کوتاه مدت
long term interest rate نرخ بهره طویل المدت
deflection under long term loading خیز ریز بار طویل المدت
long term credit commitment تعهد اعتبار بلند مدت
In the short term, it may be wiser to sacrifice profit in favour of turnover. برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
term شرط
term سمستر
term دوره
term اصطلاح
term جمله [ریاضی]
term مدت
term دوره انتصاب
term جمله عبارت
term نیمسال
term ثلث تحصیلی
term شرایط
term روابط فصل
term موقع
term عبارت [ریاضی]
term هنگام
term نامیدن لفظ
term زمان
term اجل
term جمله طیفی
term جمله
term مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
term پاره سال تحصیلی
term واژه
term عبارت
term paper رساله کوتاه
express term شرط صریح
relative term لفظ نسبی
grammatical term اصطلاحات دستوری
implied term شرط ضمنی
minor term صغرای قیاس منطقی
middle term قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
final term جمله نهایی
major term شرط عمده واساسی
stochastic term جمله تصادفی
stochastic term متغیر تصادفی
sum term لفظ جمعی
law term اصطلاح حقوقی
term insurance بیمه موقت
term insurance بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
expiry of the term انقضاء مدت
exercise term اسم تمرین
an abstract term اسم بی مسما
an abstract term تعبیر تصویری
serve one's term دوره خدمت خود را طی کردن
longer-term دراز مدت
longer-term دوره دراز مدت
medium term میان مدت
credit term مدت اعتبار
residual term جمله باقیمانده
easy term کوتاه مدت
residual term جمله پسماند
error term ضریب خطا
error term جمله خطا
exercise term عنوان مانور
term loan وام مدت دار
term of maintenance دوره نگاهداری
term of maintenance مهلت نگاهداری
to serve one's term دوره خدمت خود را طی کردن
electoral term دوره مقننه [سیاست]
parliamentary term دوره مقننه [سیاست]
the propriety of a term درستی یک لفظ یا یک اصطلاح مناسبت یک واژه یا لفظ
mathematical term عبارت [ریاضی]
term of reproach سخن سرزنش امیز یا ننگ اور
term symbol نشانه جمله طیفی
mathematical term جمله [ریاضی]
half-term تعطیلیبینترم
to serve one's term خدمت خودرا انجام دادن
a pejorative term عبارتی تنزل دهنده
electoral legislative term دوره انتخابیه
medium term planning برنامه ریزی میان مدت
serve one's term of imprisonment حبس خود را گذراندن
medium term loan وام میان مدت
medium term forecast پیش بینی میان مدت
reasonable term and condition قید و شرط معقول
fixed term deposit سپرده ثابت
the long and the short of it <idiom> آنچه گفتنی است
the long and the short of it <idiom> نتیجه کلی
long and short stitch کوکه ای کوتاه بلند
long-and-short work [بنایی با استفاده از بلوک های افقی و عمودی بلند و کوتاه]
to make a long story short <idiom> خلاصه کردن قصه
Short medium and long wave موج کوتاه ومتوسط و بلند
to make a long story short <idiom> قصه را کوتاه کردن
projects ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
projects پیشنهاد کردن
projects پروژه
projects نقشه
projects پیش افکندن
projects پیش افکند
projects پرتاب کردن
projects پروژه پروژه افکندن
projects طرح ریزی کردن
projects طرح
projects برجسته بودن
projects طرح نقشه
projects طرح یا پیشنهاد کردن
projects تصورکردن تصویر کردن
projects پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
projects پیشنهاد پلان
projects کاربرنامه ریزی شده
projects فاهر کردن نشان دادن
projects نقشه کشیدن
mational projects طرحهای ملی
regional projects طرحهای منطقهای
key projects طرحهای کلیدی
agricultural projects طرحهای کشاورزی
key projects اساسی
Dont be long. Step on it . Dont take long over it . Get a move on. طولش نده (زود باش )
come short قاصر امدن
to come short قاصر امدن
short تک تیر کسری
short of غیراز
short course مسابقه شنا به مسافت 52 وحداکثر 05 متر
short ناقص
short خلاصه
short اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short مدار قطع شده
short اتصالی پیداکردن
short بی مقدمه پیش از وقت
short-changes گوشبری کردن
short یکمرتبه
short شلوار کوتاه تنکه
short ندرتا
short غیرکافی
short کمتر
short of <idiom> کمبودچیزی
short کسردار
short کوچک باقی دار
short کسری داشتن
short قاصر
short کوتاه
short کوتاه کردن
short مختصر
short کوتاه خوردن گلوله
short-changes کمتر پول دادن
short-changes کش رفتن
short-changes کلاهبرداری کردن
short-changes حق کشی کردن
short بدون نیاز به حمل کننده مسیر
short امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
short تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
nothing short of عینا همان
short <adj.> کوتاه
short <adj.> مختصر
short <adj.> خلاصه
short طولانی نه
i took him up short بی مقدمه جلو او را گرفتم
short-changes مغبون کردن
in short مختصرا
short کوتاه مدت
short پایین تر
it was nothing short of پای کمی از.......نداشت
very short برد خیلی کوتاه
very short شعاع عمل خیلی کم
it was nothing short of کم از.....نبود
something short عرق
something short نوشابه تند
short توپ بی هدف
short نزدیک تور
short of جز
for short برای رعایت اختصار
short مودم ارسال داده روی مسافت کوتاه
in short خلاصه
short sight نزدیک بینی کوتاه نظری
short winded از نفس افتاده
short winded کم نفس
sell short پیش فروش کردن
short-changing کش رفتن
short winded دارای تنگی نفس
to sell short سام فروختن
short-change حق کشی کردن
short-changed مغبون کردن
short-changed کمتر پول دادن
short-changed کش رفتن
odd come short زیادی باقی مانده
short-changed کلاهبرداری کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com