Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament.
آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او
[مرد]
را برای مسابقات نامشخص می کند.
Other Matches
There's a question mark
[hanging]
over the day-care clinic's future.
[A big question mark hangs over the day-care clinic's future.]
آینده درمانگاه مراقبت روزانه
[کاملا]
نامشخص است.
question mark
پرسش نشان
question mark
علامت سوال
question mark
" که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
to put a
[big]
question mark over something
چیزی را نامشخص
[نامعلوم ]
کردن
injury time
وقت تلف شده
to mark time
در جا زدن
mark time!
!
mark time
فرمان در جا
mark time
در جا زدن در جا قدم رو
mark time
<idiom>
منتظر وقوع چیزی بودن
mark time
<idiom>
با ضرب اهنگ پا را تکان دادن
mark time!
در جا
To kick ones heels. To mark time.
درجا زدن
tournament
مسابقات قهرمانی
tournament
یک دوره مسابقه
tournament
تشکیل مسابقات
tournament
مسابقه
striker
چخماق
non striker
توپزنی که با وجود ایستادن جلو میله ضربه نمیزند
striker
دانش اموز
striker
مهاجم
striker
ساعت زنگی
striker
فوروارد
striker
ضارب
striker
کروکه بازی که نوبت اوست
striker
زننده
striker
چکش ضارب
striker
بیلیارد بازی که نوبت اوست
striker
توپ زن هنگام دفاع از میله
striker
اعتصاب کننده
tournament casting
مسابقه قلاب اندازی
scrambles tournament
مسابقههای غیررسمی
knock out tournament
تورنمنت حذفی شطرنج
interzonal tournament
تورنمنت انترزونال یا بین قارهای شطرنج
ladder tournament
مسابقه برحسب مقام و قدرت بازیگر در جدول تقدم و تاخر
master tournament
مسابقه ازاد سالانه گلف بین قهرمانان دعوت شده
designated tournament
مسابقه بهترین بازیگران
zonal tournament
تورنمنت منطقهای شطرنج
candidates' tournament
تورنمنت نامزدهای قهرمانی شطرنج جهان
challengers' tournament
تورنمنت مدعیان
open tournament
تورنمنت ازاد شطرنج
elimination tournament
مسابقههای حذفی
puts
ترجمه کردن
puts
پرتاب وزنه
puts
مطرح کردن
puts
پرتاب
puts
تعویض کردن انداختن
puts
تقدیم داشتن
puts
منصوب کردن واداشتن
puts
فرض کردن ثبت کردن
puts
ترغیب کردن متصف کردن
puts
بکاربردن
puts
بفعالیت پرداختن
puts
تعبیرکردن عازم کاری شدن
puts
قراردادن تحمیل کردن بر
puts
ارائه دادن دراصطلاح یاعبارت خاصی قراردادن
puts
عذاب دادن
puts
سعی
puts
مستقر
puts
قرار دادن
puts
گذاشتن
puts
قرار دادن داده در پشته
puts
پیش رفتن
puts
ارائه یا توضیح دادن
hung striker
ضارب چاشنی معیوب نارنجک
hunger striker
کسیکهدراعتصابغذاباشد
striker wheel
چرخهضارب
hung striker
چاشنی عمل نکرده نارنجک
hunger-striker
اعتصاب غذا کننده
[زن ]
[مرد]
double elimination tournament
مسابقات دو حذفی
round robin (tournament or contest)
<idiom>
بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
injury
اسیب خسارت
injury
اسیب
injury
جراحت
injury
خسارت
injury
صدمه
injury
جرح
injury
زخم
injury
لطمه
injury
تخطی تجاوز
injury
اذیت
to be out of action
[because of injury]
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
whiplash injury
آسیبدیدگیگردندراثرضربه
head injury
اسیب سر
brain injury
اسیب مغزی
civil injury
خسارت مدنی
civil injury
اضرار مدنی
birth injury
اسیب تولد
there must be no injury loss in islam
لاضرر و لاضرار فی الاسلام
tympanic membrane injury
آسیب دیدگی پرده گوش
repetitive strain injury
دردی دربازو کسی که عملی را چندین بارانجام دهد مثل وقتی که ترمینال کامپیوترکارمیکند
bench by a back injury
خارج شدن از مسابقه وزنه برداری به علت اسیب دیدگی
add insult to the injury
<idiom>
[بدتر کردن یک وضعیت نامناسب]
add insult to the injury
<idiom>
[بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
as if to add insult to injury
<idiom>
با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
To make amends to someone for an injury.
وقت از دست رفته جبران کردن
add insult to the injury
<idiom>
نمک رو زخم پاشیدن
repetitive stress injury
دردی دربازو کسی که عملی را چندین بارانجام دهد مثل وقتی که ترمینال کامپیوترکارمیکند
repetitive stress injury
اسیب ناشی از فشار تکراری
to die from an injury
[a wound]
به علت آسیب دیدگی
[زخمی]
مردن
attempting to inflict injury
شروع به ایراد جرح
question
سوال
to have a question for somebody
از کسی سئوالی داشتن
this very question
دقیقا همین پرسش
question
پرسش
I have a question.
من یک سئوال دارم.
question
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
to ask somebody a question
ازکسی سئوالی کردن
that is not the question
موضوع این نیست
that is not of the question
این خارج ازموضوع است
there is no question but that.
شکی نیست که) .00000
in question
موردبحث
in question
موضوع بحث
Might I ask a question?
اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
question
استفهام مسئله
question
موضوع
question
پرسیدن تحقیق کردن
without question
بی شک بدون شک بی تردید محققا بی چون وچرا
to p any one with question
کسی را از پرسش زیاد بستوه اوردن
That's out of the question.
این غیرممکن است که عملی بشود.
out of question
خارج از موضوع
out of the question
<idiom>
غیرممکن
beside the question
پرت
beside the question
خارج از موضوع
to p any one with question
کسی را سوال پیچ کردن
question
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
question
تردید کردن در
to ask somebody a question
از کسی سئوالی پرسیدن
question
تردید پرسش
question
تحقیق کردن از
question-master
فردپرسشگردریکمسابقهیاامتحان
question tag
جملاتپرسشتفکیدی
raise a question
مطرح کردن سوال
This question is not at issue.
بحث روی این موضوع نیست.
cross question
استنطاق
it is a question of money
پول است
trick question
سوالیکهجوابآننادرستاست
it is a question of money
موضوع بسته به
cross question
بازجویی
cross question
سئوال بطریق استنطاق
it is a question of money
موضوع پول است
sides of the question
اطراف موضوع
rhetorical question
مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
the tax in question
مالیات موضوع بحث
the question referred to above
موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
i asked him a question
پرسشی از او کردم
pose a question
سوال مطرح کردن
I don't think there's any question about it.
من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد.
To discuss a question with someone .
موضوعی را با کسی مطرح کردن
essay question
سوال انشایی
There are two sides to every question .
<proverb>
هر مساله ای دو جنبه دارد.
call in question
تردید کردن در
open to question
<adj.>
مورد شک
pop the question
<idiom>
تقاضای ازدواج
to beg the question
نکته مورد منازعه رامسلم فرض کردن
open to question
<adj.>
مشکوک
the year in question
سالی که مورد بحث است
i asked him a question
چیزی ازاو پرسیدم
i asked him a question
سئوالی از اوپرسیدم
to call in question
تردیدکردن در
the goods in question
کالای موردبحث
Answer me this question.
جواب این سؤالم را بده
oblique question
پرسش غیرمستقیم
indirect question
پرسش غیرمستقیم
That is a separate question.
این جدا از موضوع بحث ما است.
His honest is beyond question.
دردرستی اوحرفی نیست
That is a separate question.
این یک موضوع جدایی است.
leading question
سوال تلقینی
leading question
پرسش راهنمایی کننده
the German question
مسئله آلمان
[تاریخ]
[بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
to beg the question
در پاسخ به پرسشی جاخالی دادن
to beg the question
طفره رفتن از پرسشی
buring question
مسئله هیجان اور
question marks
علامت سوال
question answer
صف بستن
question answer
در صف گذاشتن
to pose a question to any one
پرسیدن
question in dispute
موضوع متنازع فیه
question in dispute
مسئله متنازع فیه
question answer
صف
to pose a question to any one
ازکسی سئوالی
cross-question
بدقت جویاشدن از
cross-question
استنطاق کردن
to pop the question
پیشنهاد عروسی کردن
previous question
موضوع کفایت یا عدم کفایت مذاکرات
the eastern question
مسئله خاور
question marks
" که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
question answer
سئوال- جواب
put the question
مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
put to the question
برای گرفتن اعتراف زجر دادن
question marks
پرسش نشان
To bring up a topic(question).
سؤالی را پیش کشیدن
open ended question
پرسش باز پاسخ
To raise a question . To bring up a matter .
موضوعی رامطرح کردن
I foud myself in opposition to my friends on this question .
در مورد این موضوع نظریات مخالفی با دوستانم داشتم
Excepting
[With the exception of]
two students, no one could answer the last question correctly.
به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
mark down
کاهش قیمت
mark
ارزه
mark
نمره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com