Dictiornary-Farsi | To lend each other bread. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 96 (6 milliseconds)

English	Persian
To lend each other bread. <proverb>	نان به هم قرض دادن .


Other Matches

lend	عاریه دادن اجاره دادن
have the lend of	عاریه گرفتن
to lend a	دست یاری دادن
lend	متوجه شدن
lend	متوجه کردن
lend	معطوف داشتن
lend	وام دادن
lend	قرض دادن
lend	عاریه دادن
Can you lend me ...	آیا ممکن است ... را به من امانت بدهید؟
lend a hand	کمک کردن
to lend and borrow	قرض دادن و قرض گرفتن
lend lease	وام واجاره
lend lease	بصورت وام واجاره دادن
to lend an ear	گوش دادن
Could you lend me some money ?	می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
Do you have an extra pen to lend me?	یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
To be all ears . To lend an avid ear .	سرا پ؟ گوش بودن
To lend ones ears . To listen attentively .	گوش فرادادن
bread alone	فقط نان
we have no more bread	دیگر نان نداریم
bread alone	نان خالی
bread	نان
bread	قوت
bread	نان زدن به
bread alone	تنها نان
whole wheat bread	انواعنانسفید
bread-boards	لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-boards	تختهی نان بری
bread-boards	تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-board	تختهی آمادهی مدار سازی
To bake bread.	نان پختن
To butter the bread .	روی نان کره مالیدن
bread-board	لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-board	تختهی نان بری
bread-boards	تختهی آمادهی مدار سازی
black bread	نانسیاه
bread guide	محلقرارگرفتنناندرتستر
unleavened bread	نانتخت
oat bread	نان جو
pumpernickel bread	نانتکه
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb>	آب براى من ندارد براى تو که دارد .
pitta bread	ناننازک
milk bread	نانشیرنی
Greek bread	نانیونانی
wholemeal bread	نانحجیم
bread-bin	ناندانی-جانانی
bread-board	تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread and butter	وسیله معاش
here is bread in plenty	نان فراوان داریم
here is bread in plenty	نان بقدر کفایت هست
duily bread	رزق
duily bread	روزی
duily bread	نان روزانه
dry bread	نان بی کره
daily bread	نان یارزق روزانه
daily bread	روزی
bread and point	سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
st john's bread	خرنوب
barley bread	نان جوین
barley bread	نان جو
swine bread	پنجه مریم
aerated bread	نان گازدار
aerated bread	نانیکه مصنوعابوسیله گازدرامده باشد
bread and butter	نان وپنیر
bread knife	کارد نان بری
light bread	نان سهل الهضم
wheat bread	نان گندم
light bread	نان سفید
wheat bread	نان سفید
wheaten bread	نان گندم
pull bread	مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
leavened bread	نان ور امده
to break bread with a person	پیش کسی نان ونمک خوردن
know which side one's bread is buttered on <idiom>	راه وچاه را بلد بودن
His bread is buuttered on both side . <proverb>	نانش از هر دو طرف کره مالى شده است .
to dine off bread and cheese	ناهار خود را با نان و پنیربرگذار کردن
Half a loaf is better than no bread . <proverb>	نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
best thing since sliced bread <idiom>	[یک نوآوری یا اختراع خوب]
best thing since sliced bread <idiom>	[یک ایده یا نقشه خوب]
lndian naan bread	نانهندی
I am the bread winner of the family .	نان آور خانه ( خانواده ) هستم
Russian black bread	نانسیاهروسی
Danish rye bread	نانتکهجویدوسردار
to bake bread or bricks	پخش اجریانان
lndian chapati bread	نانچپتیهند
American white bread	نانسفیدآمریکایی
break bread with a person	با کسی نان و نمک خوردن
lrish soda bread	نانسوادیایرلندی
American corn bread	نانذرتآمریکایی
small pieces of bread	خرده یاریزه نان
German rye bread	نانشیاردارآلمانی
caraway seeded rye bread	نانگندم سیاهباتخمزیره
He eats bread at the ruling market price. <proverb>	نان را به نرخ روز مى خورد .
He is on easy street . He is in clover. His bread is buttered on both sides .	نانش توی روغن است