Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
We finally succeed in making a radio contact.
عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
Other Matches
Don't let making a living prevent you from making a life.
اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
the same shall succeed
انانی که شکیبایی دارندهمان ها کامیاب خواهند شد
succeed
کامیاب شدن
succeed
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
succeed
موفق شدن نتیجه بخشیدن
do you think he will succeed?
ایاگمان میکنیدکامیاب خواهدشد
to succeed to the throne
وارث تخت شدن
I have no doubt that you wI'll succeed.
تردیدی ندارم که موفق می شوید
How did you make out? Did you succeed or fail?
شیری یا روباه ؟
finally
<adv.>
دست آخر
finally
بالاخره
finally
سرانجام
finally
عاقبت
I have finally come to the conclusion that…
با لاخره باین نتیجه رسیدم که ...
It finally sunk in !
<idiom>
آخرش متوجه شد که موضوع چه است!
[اصطلاح]
It finally sunk in !
<idiom>
آخرش دوزاریش افتاد!
[اصطلاح]
He felt like he'd finally broken the jinx.
او
[مرد]
این احساس را میکرد که بالاخره طلسم را شکنده بود.
Ha finally ( eventually ) acknowledged having been frightened .
با لاخره قبول کرد که ترسیده بود
making a will
ایصاء
making
عایدی
making
مایه کامیابی
making
ساختمان
making
ساخت
making up
تاوان
making a will
وصیت کردن
making up
جبران
making
ترکیب
tool making
ابزارسازی
mischief making
دوبهم زن
gas making
گازسازی
decision making
تصمیم گیری
making void
ابطال
merry-making
خوشی
making haste
تبادر
epoch-making
بینهایتمهم
die making
حدیده سازی
gas making
تولید گاز
shoe making
کفشدوزی
money making
پول گرد کن
mixture making
ترکیبسازی
mischief making
منافق
money making
پول بهم زدن پول جمع کنی
pattern making
نمونه سازی
pattern making
مدل سازی
dress making
زنانه دوزی
money making
پول بهم زنی
road making
راه سازی
book making
شرطبندی
saltpetre making
شوره پزی
non-profit-making
غیرانتفاعی
making good
پرداخت
She is always making excuses.
دائما" عذروبهانه می آورد
merry-making
عیش خوش
merry-making
شادمانی
merry making
عیش خوش
merry making
شادمانی
merry making
خوشی
He is making a habit of it .
بد عادت شده است
to be making
[with sb.]
[American E]
بوسیدن وعشقبازی کردن
[با کسی]
to be making
[with sb.]
[American E]
بوسیدن و نوازش کردن
[با کسی]
profit-making
درآمدزائیکردن
policy-making
سیاست گذاری
policy making
سیاست گذاری
love-making
عشقبازی
love making
عشقبازی
tile making machine
ماشین خشت زنی
She is always making trouble for her friends.
همیشه برای دوستانش درد سر بوده
decision making unit
واحد تصمیم گیرنده
mold making equipment
تجهیزات قالب سازی
Making fast progress.
سریع ترقی کردن
die and mold making
حدیده و قالب سازی
road making material
مصالح راه
road making material
مصالح راهسازی
decision making policy
سیاست تصمیم گیری
a radio
رادیو
radio
بی سیم
radio
پیام رادیویی فرستادن
radio
با رادیومخابره کردن
radio
رادیویی
radio
رادیو
radio
با بی سیم مخابره کردن
radio operator
متصدی بی سیم
radio navigation
ناوبری بااستفاده از امواج بی سیم
radio operator
بی سیم چی
radio procedures
روشهای مخابره با بی سیم روش مکالمات رادیویی
radio prospecting
کشف معادن با رادیو
radio range
ایستگاه ناوبری رادیویی یاتعیین محل هدفها به وسیله بی سیم
radio activity
خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون دهد
radio receiver
گیرنده رادیویی
radio relay
رادیو رله
radio relay
رله بی سیم تقویت ارسال پیام رادیویی
radio active
رادیواکتیو
radio match
رویارویی رادیویی
radio link
پیوند رادیویی
radio interference
تداخل امواج رادیویی انترفرنس رادیویی
radio navigation
ناوبری رادیویی
main radio
اطاق اصلی بی سیم ناو
radio source
چشمه شبه اختری
radio source
چشمه اخترواره
radio frequency
فرکانس رادیویی
radio frequency
فرکانس بالا
radio frequency
قطعه الکترومغناطیسی با محدوده فرکانس بین کیلوهرتز و گیگا هرتز
radio guard
نگهبان بی سیم
radio guard
نگهبان اطاق بی سیم کشتی یا هواپیمای مامور استراق سمع
radio horizon
افق رادیویی
radio interference
پارازیت رادیویی
radio active
دارای تشعشع اتمی
radio alimeter
فرازیاب رادیویی
radio telegraphy
تلگراف بیسیم
radio star
اختر رادیو
radio sonobuoy
بویه دریایی شناور بی سیم دار مخصوص تعیین محل زیردریاییها
radio silence
سکوت رادیویی
radio sheck
یک سازنده و توزیع کننده تجهیزات الکترونیکی شامل سیستمهای ریزکامپیوتر
radio sextant
گیرنده امواج کیهانی
radio sextant
سکستانت رادیویی
radio set
دستگاه رادیو
radio frequencies
فرکانسهای رادیویی
radio fix
تعیین محل هواپیما یا ناو با استفاده ازگوش دادن به دو یا چندایستگاه فرستنده
radio fix
تعیین محل فرستنده دشمن یاخودی بااستفاده از دو یا چندایستگاه به گوش
radio telephony
تلفن بیسیم
radio tube
لامپ رادیو
radio wave
امواج الکترو مغناطیسی رادیو موج رادیو
to tune in TV
[radio]
روی کانال مشخصی تلویزیون
[رادیو]
را تنظیم کردن
radio-controlled
وسیلهایکهبوسیلهسیگنالهایرادیوییکارکند
pirate radio
خبرپراکنیغیرقانونی
radio section
بخشرادیو
radio mast
بخشرادیو
radio antenna
آنتنرادیویی
radio ulnar
وابسته به زندبالاوزندپائین
wired radio
پخش با سیم
radio waves
امواج رادیویی
radio wave
موج رادیویی
radio ferquency
بسامد رادیویی
radio engineering
مهندسی رادیو
radio carpal
وابسته به زندبالاومچ
radio button
دکمه رادیو
radio button
شانه دایرهای کنر یک انتخاب که در هنگام انتخاب یک مزکز سیاه دارد.دگمههای رادیویی یک روش انتخاب از بین چند موضوع است و در هر زمان فقط یک دکمه رادیویی انتخاب میشود.
radio broadcasting
پخش رادیویی
radio bearing
زاویه بین جهت فاهری ایستگاه ثابت و جهت مرجع
radio beacon
برج بی سیم انتن فرستنده بی سیم
radio beacon
انتن بی سیم
radio beacon
بیکن رادیویی
radio astronomy
اختر شناسی رادیویی
radio approach
دستگاه هدایت فرود هواپیما بوسیله بی سیم
radio approach
دستگاه تقرب رادیویی
radio carpal
زندی مچی
radio centeral
مرکز بی سیم
radio compass
قطبنمای رادیویی
radio engineering
تکنیک رادیو
radio dicipline
انضباط مکالمه بی سیم
radio dicipline
انضباط رادیویی
radio detection
در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
radio detection
اکتشاف رادیویی
radio deception
گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
radio day
یک روز کار بی سیم یارادیویی
radio countermeasures
اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
radio control
کنترل رادیویی کنترل شونده بوسیله امواج بی سیم
radio control
دستگاه کنترل بی سیم
radio control
فرمان رادیویی
radio altimeter
ارتفاع سنج راداری یاتشعشعی
radio telescope
رادیو تلسکوپ
radio-telephones
رادیو تلفنی سیستم رادیو تلفنی
field radio
بی سیم صحرایی
field radio
رادیوی قابل حمل صحرایی
radio telescope
رادیوی نجومی
radio telephone
تلفن بی سیم
auto radio
رادیوی اتومبیل
radio telephone
رادیو تلفنی سیستم رادیو تلفنی
directional radio
رادیوی جهت دار
radio-telephone
تلفن بی سیم
radio-telephone
رادیو تلفنی سیستم رادیو تلفنی
radio telescope
تلسکوپ رادیویی
auto radio
گیرنده اتومبیل
radio telescope
رادیوتلسکوپ
radio telescopes
رادیوی نجومی
radio telescopes
رادیو تلسکوپ
radio telescopes
تلسکوپ رادیویی
radio telescopes
رادیوتلسکوپ
radio-telephones
تلفن بی سیم
contact
اتصال الکتریکی برخورد
Where can I contact Mr …. ?
کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
contact
فراخوانی کاربر یاوسیله در شبکه
contact
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contact
تماس
contact
اتصال
contact
محل اتصال تماس گرفتن
contact
تماس یافتن تماسی
contact
برخورد
contact
کنتاکت
to be in contact
تماس داشتن
contact
ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
contact
قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
radio telephone transmitter
فرستنده تلفن بیسیم
To turn on the light(radio, T. V).
چراغ ( رادیو ؟تلویزیون وغیره ) راروشن کردن
radio position finding
روش تعیین محل ایستگاه فرستنده به روش تقاطع
radio direction finding
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
radio direction finding
جهت یابی بی سیم
radio range station
ایستگاه ناوبری رادیویی هواپیماها
radio data link
ارتباط کامپیوتری با بی سیم ارسال اطلاعات با بی سیم
automobile radio equipment
رادیوی اتومبیل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com