Dictiornary-Farsi | alarm threshold display button | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
alarm threshold display button	دکمهنمایشسرحدهشدار


Other Matches

alarm threshold setting	دکمهسرحدتنظیم
language display button	دکمهنمایشگر
data display illumination button	دکمهنمایشگراطلاعات
threshold	استانه
threshold value	ارزش استانهای
threshold value	مقدار استانه
threshold	سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshold	استانه چارچوب
threshold	استانه در
threshold	نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
threshold	سرحد
threshold	استانه مانند استانهای
luminescence threshold	استانه لومینسانس
threshold of luminescence	استانه لومینسانس
nuisance threshold	استانه زیانبخشی
reaction threshold	استانه واکنش
lower threshold	استانه پایین
landing threshold	نقطه شروع عملیات اب خاکی
landing threshold	استانه فرود اب خاکی
hearing threshold	استانه شنوایی
spatial threshold	استانه فضایی
differential threshold	استانه افتراقی
response threshold	استانه پاسخ
sill=threshold	استانه
two point threshold	استانه دو نقطهای
threshold wavelength	طول موج استانه
threshold voltage	ولتاژ استانه
threshold voltage	اختلاف سطح استانهای
threshold logic	منطق استانهای
threshold gate	دریچه استانهای
threshold function	تابع استانهای
threshold frequency	بسامد استانه
threshold element	عنصر استانهای
terminal threshold	استانه پایانی
absolute threshold	آستانه مطلق
arousal threshold	استانه انگیختگی
threshold limit values	استانه مقدارهای حدی
runway threshold markings	خطحدنهاییهواپیما
alarm	هشدار
alarm	اژیر خطر
alarm	اعلام خطر شماطه ساعت شیپور اشوب
alarm	الارم
alarm	زنگ خطر
alarm	زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarm	اژیر
alarm	هراسان کردن مضطرب کردن
alarm	: از خطراگاهانیدن
alarm	بیم و وحشت ساعت زنگی
alarm	هراس
alarm	شیپور حاضرباش اشوب
alarm	اعلان خطر اخطار
alarm	: هشدار اگاهی از خطر
general alarm	اژیر اعلام خطر عمومی
gas alarm	اژیر گازی
audible alarm	اعلان خطر سمعی
audible alarm	اژیر
sound an alarm	زنگ خطر را به صدا در آوردن
to give the alarm	اگاهی دادن
to give the alarm	اخطارکردن
sound alarm	اعلام صدا
burglar alarm	دزدگیر
false alarm	هشدارواعلام خطردروغین
chemical alarm	اعلام خطر شیمیایی
alarm signal	علامت اژیر خطر
alarm reaction	واکنش هشدار
alarm clocks	ساعت شماطهای
alarm push	دکمه اژیر
fire alarm	اژیر اتش نشانی
alarm clock	ساعت شماطهای
alarm bell	زنگ
alarm bell	خطر
alarm box	جعبه الارم
alarm box	اژیر
alarm calls	فریادهای هشدار
extention alarm push	جعبه انشعاب اژیر
bomb alarm system	سیستم اعلام خطر بمباران اتمی
fire alarm telegraph	تلگراف اتش سوزی
to book [order] an alarm call	بگذارید کسی با تلفن شما را بیدار کند
button	دکمه
button	غنچه
button	هرچیزی شبیه دکمه
button	تکمه زدن باتکمه محکم کردن
on-off button	دکمهروشن
button	میخ
button	گل میخ گرد
on-off button	خاموش
button	تکمه
button	شکل دایرهای که در صورت انتخاب از روی صفحه به وسیله صفحه کلید یا نمایشگر نمایش عمل خاصی را انجام میدهد
button	کلید هایی که اعمالی انجام می دهند
on the button <idiom>	درست سر موقع
button loop	دکمهرکاب
finger button	دکمهانگشتی
function button	دکمهردیاب
radio button	دکمه رادیو
radio button	شانه دایرهای کنر یک انتخاب که در هنگام انتخاب یک مزکز سیاه دارد.دگمههای رادیویی یک روش انتخاب از بین چند موضوع است و در هر زمان فقط یک دکمه رادیویی انتخاب میشود.
listen button	دکمهمخصوصگوشکردن
locking button	دکمهقفل
start button	دگمهای که معمولاگ گوشه سمت چپ در پایین صفحه نمایش ویندوز است و یک مسیر مناسب به برنامه ها و فایلهای کامپیوتر ایجاد میکند
measuring button	دکمهاندازهگیری
memory button	دکمهحافظ
button strap	دکمهروپوشزنانه
start button	تکمه راه اندازی
erase button	دکمهپاککننده
button facing	دکمهسربندشلوار
button-through smock	دکمهسریقه
microphone button	تکمه میکروفن
mouse button	دکمه ماوس
kissing button	برامدگی روی زه که درکشیدن کامل کمان با لب کمانگیر مماس میشود
microphone button	کپسول میکروفون
start button	تکمه استارت
crystal button	ریسهکریستالی
to press the button	دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
eject button	دکمهخروج
end button	انتهایکلاهک
capstan button	دکمهچرخطناب
push button	دکمه فشاری
shank button	دکمهپایدار
ceiling button	مقره سقفی
spray button	دکمهآبپاش
starter button	دکماستارت
stop button	دکمهایست
TV power button	دکمهروشنکنندهتلوزیون
TV/video button	دکمهتلوزیون
TV/video button	ویدئو
The button on my coat off.	تکمه کتم افتاد
button hook	قلاب
button head	سر عدسی در پیچ ها
button hole	جا دکمه
bachelors button	گل دگمه
bachelors button	گل اشرفی
push button	کلید فشاری
push button	شستی
rewind button	دکمهعقببرنده
power-on button	دکمهروشنشدندستگاه
play button	دکمهشروع
pause button	دکمهایستکوتاه
belly button	ناف
power button	دکمهروشن
record button	دکمهضبط
on/play button	کلیدشروعبهکار
regulating button	دکمهتنظیمکننده
farcy button	دکمه یابرامدگی درناخوشی سراجه
reset button	دکمه
key finger button	دکمهیابندهکلید
counter reset button	دگمههایتحدیدشمارشگر
lens release button	دکمهآزادکردنبیرونآوردنلنز
macro set button	دکمهتنظیمصدا
push button tuner	میزانساز دگمهای
push the panic button <idiom>	از ترس قلبش فرو ریخت
auto reverse button	دکمهمعکوساتوماتیک
cassette eject button	دکمهخروجفیلماز
shutter release button	دکمه
record muting button	دکمهضبطبدونصدا
record announcement button	دکمهاعلام کنندهضبط
push-button telephone	تلفندکمهفشاری
preset tuning button	دکمهتنظیمچرخش
fast-forward button	دکمهجلوبر
VCR power button	دکمهفعالکنندهVCR
Press the elevator button.	تکمه آسانسور رافشار بدهید
power zoom button	دکمهفعالکنندهزوم
push button switch	تکمه فشاری
reverse stitch button	دکمهوارونهکنندهدوخت
emergency push button	تکمه اضطراری
push button control	کنترل دکمهای
push button switch	کلیدپوش باتون
push button dialing	شماره گیری دکمهای
interior door lock button	دکمهقفلدستگیرهداخلیدر
single button carbon microphone	میکروفون تک زغالی
depth-of-field preview button	زمینهدکمهعقببر
double button carbon microphone	میکروفون دو زغالی
display	اشکارکردن نمایش
n display	ارائه ان
p display	ارائه پی
display	تظاهر
display	جلوه نمایاندن
display	اشکار کردن
display	نمایشگری
display	نشان دادن ابراز کردن
display	نمایش دادن
h display	ارائه اچ
j display	ارائه جی
g display	ارائه جی
f display	ارائه اف
m display	ارائه ام
i display	ارائهای
k display	ارائه کی
l display	ارائه ال
display	نمایش
display	در معرض نمایش
d display	ارائه دی
display	نمایشگر صفحه نمایش
self display	خودنمایی
self display	جلوه گری
display	ارائه
display	نشان دادن اطلاعات
b display	ارائه ب
c display	ارائه سی
display	وسیلهای که اطلاعات و تصاویر را نمایش میدهد
display	ویترین
display	نمایاندن