English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
anti skid protection حفافت از لغزش
Other Matches
anti skid ضد لغزش
anti skid system سیستم ضد لغزش
anti skid chain زنجیر محافظ در برابر لغزش
skid تیر حائل
skid راه شکست مسیر سقوط
skid ترمز کردن سریدن
skid سرانیدن
skid به پهلو سریدن
skid از سریدن بازداشتن
skid تخته پل
skid ترمزماشین
skid سرخوردن
skid لغزیدن غلتگاه
skid تیر پایه
non skid لیز نخور
non skid سر نخور
to skid the wheels ترمزکردن
tail skid قسمتی که وزن دم هواپیما رامتحمل میشود
skid row ناحیه پست
skid row محله مشروب فروشهای ارزان
skid row <idiom> منطقه پایین شهر ،منطقه فقیرنشین
non skid quality خاصیت ضد لغزش
skid road جاده لیز ولغزنده
skid pad محدوده روغنکاری شده ازمایش اتومبیل یاموتورسیکلت
skid fin باله موازنه در هواپیمای دوباله
skid chain زنجیر چرخ
over protection تقویت
self protection دفاع از نفس
self protection صیانت نفس حفافت از خود
self protection حفافت از خود
self protection برقراری تامین از خود
under protection تحت الحمایه
protection پشتیبانی
protection مانع کپی گرفتن شدن
protection نگهداری
protection خط امان
protection حمایت
protection سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
protection تیمارداری
protection کپی اضافی از فیلم یا نوار اصلی
protection تامین نامه
protection سیگنال بررسی اینکه آیا بخشی از حافظه توسط برنامه قابل دستیابی است یا خیر
protection حفظ
protection حراست حمایت
protection نیکداشت
protection عمل حفافت
protection عملی که مانع کپی گرفتن از دادههای محرمانه افراد بدون اجازه میشود.
protection محافظت
protection حفافت
protection اطمینان از اینکه داده توسط کاربر نامجاز کپی نشده است
distance protection وسیله حفافت فاصله
degree of protection میزان حفافت
degree of protection میزان تامین درجه حفافت
environmetal protection حمایت محیط زیستی
lightning protection با خاموش کننده مغناطیسی
insulation protection حفافت عایق بندی
file protection حفافت فایل
memory protection پشتیبانی ازحافظه
impedance protection حفافت امپدانس
flood protection حفافت در مقابل طغیان
file protection حفافت پرونده
collective protection حفافت گروهی
armor protection حفافت زرهی
bank protection حفافت ساحل رودخانه درمقابل تخریبهای ناشی ازجریان
bank protection ساحل داری
bank protection ساحلبانی
armor protection حفافت درمقابل ادوات زرهی پوشش زرهی
block protection حفافت بلوک
cathode protection حفافت کاتدی
cell protection حفافت سل
collective protection حفافت جمعی
consumer protection حمایت از مصرف کننده
copy protection جلوگیری از اعمال کپی
copy protection محافظت از کپی
copy protection حفافت دربرابر کپی
data protection حفافت داده ها
anticorrosive protection حفافت در برابر خوردگی
head protection محافظسر
rust protection حفافت در برابر زنگ زدگی
software protection حفافت نرم افزاری
storage protection حفافت انباره
anodic protection حفافت اندی
storage protection حفافت حافظه
Under the protection of the law. درپناه قانون
thermal protection محافظت حرارتی
toe protection پاشنه بندی
x ray protection حفافت رونتگن
ear protection محافظگوش
eye protection محافظچشم
environmental protection حفاظت محیط زیست
feet protection محافظپا
hand protection محافظدستی
protection ring حلقه حفافت
protection level سطح حفافت
over voltage protection وسیلهای که باعث میشود منبع تغذیه حد مط لوب را داشته باشد
overload protection حفافت بار زیاد
overvoltage protection حفافت فشار زیاد
password protection حفافت به کمک کلمه رمز
protection from sin عصمت
memory protection حفافت حافظه
protection key کلید حفافت
protection hood کلاهک یا روپوش محافظ
line differential protection حفافت دیفرانسیلی خط
overflow protection switch کلیدحافظآبهایاضافی
rust protection paint رنگ ضد زنگ
The Physics of Radiation Protection بهداشت پرتوی
The Physics of Radiation Protection فیزیک محافظت از پرتو
The Physics of Radiation Protection فیزیک بهداشت
power system protection حفافت سیستم قدرت
frost protection preparation ضدیخ
positional protection device دستگاه حفافت درگاه
high tension protection حفافت فشار قوی
protection and indemnity club باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
indirect bank protection کناره بندی غیر مستقیم
respiratory system protection حافظدستگاهتنفسی
anti- ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
anti- به معنای "مخالف "
anti- ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
anti انتی
anti :پیشوندهاییست بمعنی >ضد< و>مخالف < و >درعوض < و>بجای < و غیره مثل :NTIchrist A
anti ضد
anti مخالف علیه
anti پاد
anti- تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یکی
anti در مقابل
anti- برنامه نرم افزاری که در کامپیوتر به دنبال ویروس می گردد و پیش از اینکه به داده یا فایل آسیب برساند آنرا نابود میکند
anti- سوئیچی که در حین کار مودم از زنگ زدن سایر تلفن ها جلوگیری میکند
anti- روش کاهش اثرات لبههای دندانه دار در گرافیک با استفاده از سایههای خاکستری در لبه ها
anti-Semites مخالف اقوام سامی
anti-Semites ضد یهود
anti-Semite مخالف اقوام سامی
anti social ضد اجتماعی
anti-social ضد اجتماعی
anti tr switch کلید ضد فرگیر
anti aircraft ضد هوایی
anti cyclical ضد دورهای
anti capitalist ضد سرمایه داری
anti aircraft پدافند هوایی
anti-aircraft ضد هواپیما
anti wear مواد افزودنی جهت کاهش سایندگی و فرسایش پشم
anti air ضد هواپیمایی
anti air ضد برتری هوایی دشمن
anti-Semite ضد یهود
anti-clockwise بر خلافجهتعقربههایساعت
anti-freeze ضد یخ
anti-pollutants پادآلودگی
anti-tank ضد تانک
anti semite مخالف اقوام سامی
anti semite ضد یهود
anti semitism مخالف با یهودیان
anti-histamines داروی ضد حساسیت یا آلرژی
anti-theft دزدگیر
anti-moth مواد ضد بید فرش
anti-Semitic مقرون به دشمنی با نژاد سامی یایهود
anti-pollutant پادآلودگی
anti socialist ضد سوسیالیستی
anti-freeze آبگونهی ضد یخ
anti-freeze پاد یخ
anti-hero نقش اول منفی مخالف قهرمان
anti-heroes نقش اول منفی مخالف قهرمان
anti-histamine ضد هیستامین
anti-histamine آنتی هیستامین
anti-histamine داروی ضد حساسیت یا آلرژی
anti-histamines ضد هیستامین
anti-histamines آنتی هیستامین
anti-Semitic مخالف نژاد سامی
anti matter ضد ماده
anti semitic ضد یهودی
anti dumping ضد دامپینگ
anti dumping مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
anti federalist اشخاصی که درسال 88-7871 مخالف اساس حکومت امریکا بودند
anti particle ضد ذره
anti freezer ضد یخ
anti freezer ضد انجماد
anti g suit لباس ضد فشار ثقل
anti g suit لباس ضد اثر سرعت ثقل
anti icing ضد یخ
anti knock ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار واحتراق نامنظم ان را کاهش میدهد
anti-Semitism مخالف با یهودیان
anti sepsis جلوگیری از رشد وازدیاد میکربها در اثر موادضدعفونی
anti detonation ضد بدسوزی
anti thesis نقیض
anti thesis انتی تز
anti spin سیستمی برای جلوگیری ازچرخش چرخهای هواپیماهنگامیکه ارابه فرود خارج از هواپیما قرار دارد
anti thesis وضع مقابل
anti submarine هواپیمای ضد زیردریایی
anti derivative ضد مشتق
anti detonant مایع ضد بدسوزی
anti thesis برابر نهاد
anti-slip foot پایه ضد لغزش
anti-skating device دستگاهضدلفزش
anti-ship missile گلولهموشکضدناو
anti-radar missile گلولهموشکضدرادار
anti-friction pad لایهضداصطکاک
anti-aircraft missile گلولهموشکضدهوایی
anti submarine carrier ناو هواپیمابر ضد زیر دریایی
anti meran gambit گامبی ضد مران در دفاع اسلاو شطرنج
anti tear strips باریکه یا نوارهایی از جنس هواپیما که روی قطعات ساختمانی بال و زیرنوارهای تقویت کننده قرارمیگیرند
anti-slip shoe پایهضدلغزش
anti-tank missile گلولهموشکضدتانک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com