English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
automated office دفتر خودکار
Other Matches
automated نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automated خود کار کردن
automated مکانیزه کردن
automated خودکار کردن
automated flowchart ترسیم نمودار به صورت خودکار
automated purchasing خرید بصورت اتوماتیک
automated intelligence file پرونده اطلاعاتی کامپیوتری
automated data processing پردازش داده به صورت خودکار
automated teller machine ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
bankers automated clearance system سیستم انتقال پول بین بانکها با استفاده از اتصالات کامپیوتری دریک شبکه امن
office وفیفه
office کامپیوتر کوچک
office مناسب برای استفاده در شرکت
office استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
office اتاق یا ساختمانی که شرکتی کار میکند یا کار تجاری انجام میشود
little office نماز مخصوص حضرت مریم
in office در دفتر
to i. anyone with an office به کسی منصب دادن
to r. any one in an office کسی رادوباره به منصبی گماشتن
Near our office . نزدیک اداره ما
office اطاق
office محل کار اداره
office منصب
office شغل
office مقام
office مسئولیت احرازمقام
office اشتغال
office کار وفیفه
office خدمت
office اطاق دفتر
office دفتر کار
office دفتر
office شغل عمومی
office محل کار
office اداره
removal from office عزل
registered office اقامتگاه قانونی شرکت
site office دفتر ساختمانی
site office دفتر مشاوراملاک
record office اداره بایگانی کل
purchasing office دفتر خرید
purchasing office قسمت خرید
stationery office اداره انتشارات پارلمانی ورسمی
ticket office باجه
ticket office محل فروش بلیت
period of office دوره تصدی
the foreign office وزارت خارجه
tenure of office زمامداری
tenure of office تصدی
subhome office شعبه اصلی یک اداره
subhome office شعبه دفتر اصلی
office boy پیشخدمت
printing office چاپخانه
office hours ساعات کار
office hours ساعات اداری
office manager رئیس دفتر
office of records دفتر بایگانی
office of records بایگانی یا دفتراسناد و مدارک
office of the future ادارهای که استفاده گستردهای از کامپیوتر
office of the future ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
office manager رئیس اداره
office computer کامپیوتر اداری
office building ساختمان اداری
office work کار اداری
paperless office اداره بی کاغذ
patent office اداره ثبت اختراعات
office boy فراش
police office کلانتری
office copy رونوشت مصدق
to solicit an office درخواست ازیک شرکت
office-holder صاحب منصب دولت
Where is the post office? پستخانه کجاست؟
Where is the booking office? باجه رزرو بلیت کجاست؟
Where is the booking office? باجه بلیت فروشی کجاست؟
Where is the ticket office? باجه بلیت فروشی کجاست؟
information office دفتر اطلاعات
ticket office باجه فروش بلیت
government office اداره دولتی
the relevant office اداره مسیول
office grapevine سخن چینی [در دفتری یا شرکتی]
office chair صندلی اداری
office chair مبل اداری
out of [outside] office hours خارج از ساعات اداری
booking office باجه رزرو بلیت
ticket office باجه بلیت فروشی
office-holder کارمند دولت
office-holder صاحب مقام
office-holder دیوان سالار
office-holder دیوان گر
office-holders صاحب منصب دولت
office-holders کارمند دولت
office-holders صاحب مقام
office-holders دیوان سالار
office-holders دیوان گر
office tower برجکارهایاداری
booking office گیشهفروشبلیط
placement office موسسهکاریابیبرایفارغالتحصیلان
sorting office مکانیکهدرآننامهها بستههاو....باتوجهبهآدرسگیرندهدستهبندیمیشوند
Outside office hours. خارج از وقت اداری
To assume office . عهده دار مقامی ( سمتی ) شدن
A new government wI'll take office . حکومت جدیدی سر کار خواهد آمد
booking office باجه فروش بلیت
register office اداره ثبت احوال
central office دفتر مرکزی
central office مرکز تلفن
central office تلکس و تلگراف
war office وزارت جنگ
drawing office دفتر نقشه کشی
drawing office دفتر طراحی
during his tenure of office درمدت تصدی او
electronic office محل تجهیزات الکترونیکی دفتر الکترونیکی
end office دفتر انتهایی
end office شعبه جز
engineering office دفتر مهندسی
engineering office دفتر طراحی دفتر مهندسین مشاور
exchange office مرکز تلفن خودکار
finance office اداره دارایی
front office سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
good office مساعی جمیله
census office اداره امار و ثبت احوال
census office دایره سجل و احوال
cash office صندوق
Foreign Office وزارت امور خارجه
office automation خودکارسازی اداری خودکارسازی دفتری
Home Office وزارت کشور
Home Office وزارت داخله
registry office اداره ثبت
box office گیشه فروش بلیط ورودیه نمایش
box office باجه بلیط فروشی
post office پستخانه
post office اداره مرکزی پست
post office محل ذخیره اصلی پیام ها برای کاربران شبکه محلی
audit office دفتر حسابرسی
audit office اداره حسابرسی
branch office شعبه
branch office دفتر شعبه
cash office دایره صندوق
governor's office فرمانداری
head office اداره مرکزی
office attorney وکیل دفتر
investiture with an office برگماری بکار
jack in office ادم باد درسرکه تازه بمقام
jack in office رسیده است
job office دفتر کارگاه
labour office اداره کارگزینی
land office اداره املاک وثبت اراضی
lawyer's office دارالوکاله
lawyer's office دفتر وکالت
main office مرکز اصلی
police office پاسگاه پلیس
notary office محضر
notary office دفتر اسناد رسمی دفتر خانه
investiture with an office اعطای منصب
inquiry office دفتر اطلاعات
inquiry office اداره خبر گیری
india office اداره امورهندوستان
intelligence office دفتر راهنمایی
india office وزارت هند
intelligence office دفتر اطلاعات
holy office جامعه راهبان ومومنین
office bearer بعدا پرسیده شود
intermediate office مرکز میانی
head office دفتر مرکزی
office information system سیستم اطلاعات اداری
administrative contracting office دفتر استخدام کارگزینی
telephone central office مرکز تلفن خودکار
main center office مرکز اصلی ارتباطات
Home Office [British E] دفتر وزارت کشور
to marry at a registry office در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
Home Office [British E] دفتر وزارت داخله
general posr office اداره مرکزی پست در لندن
vehicle registration office اداره راهنمایی و رانندگی
notary public's office دفتر اسناد رسمی
office swivel chair صندلی گردان اداری
notary public office اسنادرسمی
notary public office دفتر
head office of company مرکز اصلی شرکت
administrative contracting office دفتراداری
army post office پستخانه نیروی زمینی
Several engineeres were removed from office. چندین مهندس از کار بر کنار شدند
natary public's office محضر
post office order چک یا حواله پستی
civil status office دفتر سجل و احوال
command issuing office دفتر توزیع فرامین یکان
command issuing office دفترتوزیع دستورالعملهای یکان
public prosecutor's office دادسرا
The hell with the company (office). گور بابای شرکت ( اداره )
joint petroleum office دفتر امور سوخت رسانی مشترک نیروهای مسلح درصحنه عملیات
office of the public prosecutor دادسرا
Currency exchange office صرافی
army post office شعبه پستی نیروی زمینی
central telegraph office مرکز تلگراف اصلی
lost property office دفتر اشیای گم شده
left-luggage office دفتر بار امانتی
Where is the left-luggage office? دفتر بار امانتی کجاست؟
Where is the nearest exchange office? نزدیکترین صرافی کجاست؟
land office business کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
The box office star of 1980. پول ساز ترین هنر پیشه سال 1980
Our office is facing (opposite)the restaurant. دفتر ما روبروی رستوران است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com