English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
back checker بازگشته برای دفاع
Other Matches
checker شبکه
checker چکرز
checker شطرنجی
checker بشکل شطرنجی ساختن یاعلامت گذاردن شطرنجی کردن
checker نوعی بازی شبیه جنگ نادر
checker خانه شطرنج
checker وارسی کننده
checker سدکننده
spell checker مقابله گر املائی
body checker بازیگر تنه زن
spelling checker لغت نامه کلمات ای که درست نوشته شده اند در کامپیوتر که برای بررسی صحت نوشتن کلمات متن به کار می رود
checker brick اجر مشبک
checker chamber اطاقک مشبک
spelling checker کنترل کننده حروف لغات
syntax checker مقابله نحوه گری
back to back housing خانه ی پشت به پشت
back to back credit اعتبار اتکایی
back تیر اصلی پشت بند
back off عقب بردن
come back دوباره مد شدن
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
at the back در پشت
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
come back بازگشتن
back up دور زدن [با اتومبیل]
go back on <idiom> به عقب برگشتن
back out دوری کردن از الغاء کردن
back out کهنه و فرسوده شدن
to get back to somebody به کسی خبر دادن
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
to back somebody up یاری کردن به کسی
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
back of در پشت
back out نکول کردن
back out دوری کردن از موج
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
back off ازاد بریدن قطع کردن
back off پشت را تراشیدن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
back off عقب رفتن
back off عقب زدن
back of پشت سر
back down از ادعایی صرفنظر کردن
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to back out of دبه کردن
to back out of جرزدن
the back of beyond دورترین گوشه جهان
right back بک راست
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
out back مایع روان شده
out back چسب مایع
on the way back در برگشتن
on ones back بستری
to back up یاری یاکمک کردن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
to get back دوباره بدست اوردن
to get back بازیافتن
to keep back بازداشتن
to keep back جلوگیری کردن از
to come back پس امدن
to come back برگشتن
to keep back مانع شدن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
to look back سرد شدن
look back سر خوردن
look back سرد شدن
keep back نزدیک نشوید
come back بازگشت بازیگر
come back برگشتن
back out <idiom> زیر قول زدن
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
come back <idiom> دوباره معروف شدن
behind his back پشت سراو
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
get back <idiom> برگشتن
To back down . کوتاه آمدن
Welcome back. رسیدن بخیر
keep back جلونیایید
keep back مانع شدن
keep back دفع کردن
to go back برگشتن
go back برگشتن
get back دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
back فهر
back پس
back پشت را تقویت کردن
back-up معکوس ریختن
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up پشتیبانی یا کمک
back پشت ریختن پشت انداختن
back پشت نویسی کردن
back تنظیم بادبان پشت کمان
back مدافع خط میدان
back مدافع
to back روی چیزی شرط بستن
at the back of به پشتی
at the back of در عقب
at the back of پشت
back بک
back سمت عقب
back کمک کردن
to back out [of] دوری کردن [از]
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back به عقب
back درعقب برگشت
to back out [of] الغاء کردن
back پاداش
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back پشتی
back سطح ازاد
back که یک باتری پشتیبان دارد
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back عقب
back پشت
back جبران ازعقب
back عقبی گذشته
back جهت مخالف جلو
back-up پشت قرار دادن
to back out [of] نکول کردن
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back سوارشدن
back up پشتیبانی یا کمک
back پشت چیزی نوشتن
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up معکوس ریختن
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back برپشت چیزی قرارگرفتن
back up تکمیل کردن
back up پشت قرار دادن
back up تقویت کردن تقویتی
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back پشتی کردن پشت انداختن
back up جاگیری پشت یار
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back بدهی پس افتاده
back پشت سر
back فهرنویسی کردن
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back پشتیبان
back-up جاگیری پشت یار
back-up تکمیل کردن
back بعقب رفتن بعقب بردن
back-up تقویت کردن تقویتی
back-pedals افهار ندامت کردن
laid-back آرام
back copy نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
seat back پشتیصندلی
back-pedals به سرعت پسرفتن
back-pedals حرف خودرا پس گرفتن
back-pedals انکار کردن
back issue نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
laid-back خونسرد
laid-back بیشتاب
back strap بندعقب
back straight مستقیمامعکوس
back wall دیوارپشتی
camera back قسمتهایپشتیدوربین
centre back نیمهعقب
back pad بالشتکپشتی
back of the amplifier آمپیلیفایرعقبی
back line خطکناری
centre-back میانیعقب
back crossbar خطعرضیعقبی
back board جلدپشتی
firebrick back پشتیبانآجرنسوز
reclining back لمندهپشتیدار
back passage راستروده
back binding گیرهپشتچوباسکی
right safety back مهرهمحافظعقبیراست
back belt بندپشتکمر
back pocket جیبپشتی
back-pedals به عقب پا زدن
back beam میلهپشتی
to put back عقب بردن
to order somebody back کسی را احضار کردن
to put back کند کردن
to put back پس انداختن
to put back منکر شدن
to put back ردکردن
to put back برگشتن
to set back بازداشتن
to set back عقب انداختن
to stab in the back بد گویی
to stab in the back سعایت
to stab in the back ریزه خوانی
to put any one's back up کسیراخشمگین کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com