Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (9 milliseconds)
English
Persian
back-pedals
به عقب پا زدن
back-pedals
به سرعت پسرفتن
back-pedals
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedals
انکار کردن
back-pedals
افهار ندامت کردن
Other Matches
pedals
رکاب
pedals
جاپایی
pedals
پدال پایی
pedals
وابسته به رکاب پازدن
pedals
پدال
pedals
رکاب زدن
swell pedals
پدالهایبرآمده
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
back to back credit
اعتبار اتکایی
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
the back of beyond
دورترین گوشه جهان
to back out of
جرزدن
to back out of
دبه کردن
keep back
مانع شدن
back out
<idiom>
زیر قول زدن
to keep back
بازداشتن
to go back
برگشتن
to get one's own back
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own
انتقام خودراگرفتن
to get back
دوباره بدست اوردن
to come back
برگشتن
to get back
بازیافتن
to come back
پس امدن
to keep back
جلوگیری کردن از
to back up
یاری یاکمک کردن
right back
بک راست
out back
مایع روان شده
out back
چسب مایع
back out
دوری کردن از الغاء کردن
back out
کهنه و فرسوده شدن
back out
نکول کردن
back out
دوری کردن از موج
back off
ازاد بریدن قطع کردن
back off
پشت را تراشیدن
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
back off
عقب بردن
back off
عقب رفتن
back off
عقب زدن
back of
پشت سر
back of
در پشت
behind his back
پشت سراو
come back
بازگشتن
on the way back
در برگشتن
on ones back
بستری
look back
سر خوردن
look back
سرد شدن
keep back
نزدیک نشوید
keep back
جلونیایید
keep back
دفع کردن
go back
برگشتن
get back
دوباره بدست اوردن
come back
بازگشت بازیگر
come back
برگشتن
back nine
نیمه دوم پیست 81 قسمت
to get back to somebody
به کسی خبر دادن
to get back to somebody
کسی را باخبر کردن
back
تیر اصلی پشت بند
come back
دوباره مد شدن
back up
دور زدن
[با اتومبیل]
to back somebody up
از کسی پشتیبانی کردن
to back out
[of]
نکول کردن
to back out
[of]
الغاء کردن
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
to back
روی چیزی شرط بستن
to back somebody up
یاری کردن به کسی
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
To back down .
کوتاه آمدن
Welcome back.
رسیدن بخیر
To be taken a back.
جاخوردن ( یکه خوردن )
Back and forth.
پس وپیش ( جلو وعقب )
I'll take back what i said.
حرفم را پس می گیرم
with one's back to the w
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
up and back
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
to look back
سرد شدن
to keep back
دفع کردن پنهان کردن
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
at the back
در پشت
(a) while back
<idiom>
هفتها یا ماهای گذشته
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
on one's back
<idiom>
پافشاری درخواستن چیزی
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
get off one's back
<idiom>
به حال خودرها کردن
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get back
<idiom>
برگشتن
from way back
<idiom>
مدت خیلی درازی
come back
<idiom>
دوباره معروف شدن
to keep back
مانع شدن
at the back of
در عقب
back up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up
معکوس ریختن
back
پس
back
عقبی گذشته
back-up
معکوس ریختن
back
پشتی
back
پشتی کنندگان تکیه گاه
back
پشت نویسی کردن
back
به عقب
back
سطح ازاد
back-up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back
تنظیم بادبان پشت کمان
back down
از ادعایی صرفنظر کردن
back
درعقب برگشت
back up
پشتیبانی یا کمک
back up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up
تکمیل کردن
at the back of
پشت
back
فهر
back-up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back
پشت ریختن پشت انداختن
back
سمت عقب
back-up
پشتیبانی یا کمک
at the back of
به پشتی
back-up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back
عقب
back-up
پشت قرار دادن
back
پشت
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up
جاگیری پشت یار
back-up
تقویت کردن تقویتی
back
پاداش
back
بدهی پس افتاده
back up
تقویت کردن تقویتی
back
جهت مخالف جلو
back
فهرنویسی کردن
back
کمک کردن
back
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back up
پشت قرار دادن
back
برپشت چیزی قرارگرفتن
back up
جاگیری پشت یار
back
پشت را تقویت کردن
back
که یک باتری پشتیبان دارد
back
سوارشدن
back
مدافع
back up
تکمیل کردن
back
بعقب رفتن بعقب بردن
back
مدافع خط میدان
back
بک
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back
پشت چیزی نوشتن
back
جبران ازعقب
back
پشت سر
back
پشتی کردن پشت انداختن
back
پشتیبان
back up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
To get someones back up.
روی سگ کسی رابالاآوردن
back board
جلدپشتی
To back up the car .
اتوموبیل راعقب زد
To get rid of someone. To see the back of someone.
از شر کسی خلاص شدن
back crossbar
خطعرضیعقبی
back line
خطکناری
back pad
بالشتکپشتی
back pocket
جیبپشتی
back of the amplifier
آمپیلیفایرعقبی
It take one hour there and back.
رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
back straight
مستقیمامعکوس
To attack someone from the back.
از پشت به کسی حمله کردن
back copy
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back issue
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back passage
راستروده
To answer back.
جواب دادن ( یکی بدو کردن )
back passage
مقعد
back-comb
شانه کردن مو به سمت فرق سر
set back
مهاجمی که پشت سر مدافع میانی است
He turned his back on us.
پشتش رابه ماکرد ( به ما پشت کرد )
seat back
پشتیصندلی
right safety back
مهرهمحافظعقبیراست
back strap
بندعقب
back wall
دیوارپشتی
camera back
قسمتهایپشتیدوربین
centre back
نیمهعقب
centre-back
میانیعقب
Go and come back soon (quickly).
برو وزود برگرد
Dont get my back up.
نگذار آنرویم (روی سگه ) بالا بیاد
firebrick back
پشتیبانآجرنسوز
reclining back
لمندهپشتیدار
Please excuse my back.
ببخشید پشتم به شماست
to hang back
بیمیلی نشان دادن
to put back
منکر شدن
to put back
ردکردن
to put back
برگشتن
to set back
بازداشتن
to set back
عقب انداختن
to stab in the back
بد گویی
to stab in the back
سعایت
to stab in the back
ریزه خوانی
to stab in the back
افترا
to stab in the back
تهمت
to stab in the back
بهتان
to stab in the back
افتضاح
to put back
پس انداختن
to put back
کند کردن
to put back
عقب بردن
to hark back
برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
to lie on the back
بر پشت خوابیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com