Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (9 milliseconds)
English
Persian
back-pedal
به عقب پا زدن
back-pedal
به سرعت پسرفتن
back-pedal
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedal
انکار کردن
back-pedal
افهار ندامت کردن
Other Matches
pedal
جاپایی
pedal
رکاب
pedal
پدال
pedal
رکاب زدن
pedal
پدال پایی
pedal
وابسته به رکاب پازدن
pedal rod
میلهپدال
pedal spindle
محورپدال
brake pedal
ترمزپدال
pedal pushers
شلوار کوتاه زنانه
pedal bin
سطلآشغالپایی
adjustment pedal
پدال متحرک
sustaining pedal
پدالآهنگیکنواخت
sostenuto pedal
پدالساستینوتا
foot pedal
پدال پایی
crescendo pedal
پدالکراساندو
gearchange pedal
پدالتغییردنده
pedal keyboard
صفحهکلیدپدال
rudder pedal
پدالسکان
shifting pedal
وسیله تخفیف وتضعیف چیزی
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
shifting pedal
رکاب صدا خفه کن
clutch pedal
پدال کلاج
pedal key
کلیدپدال
accelerator pedal
پدال گاز
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
rear brake pedal
پدالترمزانتهایی
foot brake pedal
پدال ترمز
foot pedal switch
سوئیچی که با پدال پایی بکار میافتد.
motor-assisted pedal cycle
[British English]
دوچرخه موتوردار
back to back credit
اعتبار اتکایی
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
from way back
<idiom>
مدت خیلی درازی
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
behind his back
پشت سراو
get back
<idiom>
برگشتن
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get off one's back
<idiom>
به حال خودرها کردن
at the back
در پشت
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
(a) while back
<idiom>
هفتها یا ماهای گذشته
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
on one's back
<idiom>
پافشاری درخواستن چیزی
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
back of
پشت سر
back of
در پشت
back nine
نیمه دوم پیست 81 قسمت
to get back to somebody
به کسی خبر دادن
to back somebody up
از کسی پشتیبانی کردن
back off
عقب زدن
back off
عقب رفتن
back off
عقب بردن
back up
دور زدن
[با اتومبیل]
come back
دوباره مد شدن
back
تیر اصلی پشت بند
back out
دوری کردن از الغاء کردن
back out
کهنه و فرسوده شدن
back out
نکول کردن
back out
دوری کردن از موج
to get back to somebody
کسی را باخبر کردن
back off
ازاد بریدن قطع کردن
back off
پشت را تراشیدن
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
to back somebody up
یاری کردن به کسی
come back
<idiom>
دوباره معروف شدن
to keep back
بازداشتن
to back up
یاری یاکمک کردن
to back out of
دبه کردن
to back out of
جرزدن
up and back
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
with one's back to the w
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
right back
بک راست
out back
مایع روان شده
out back
چسب مایع
on the way back
در برگشتن
to come back
برگشتن
to come back
پس امدن
to keep back
مانع شدن
to keep back
دفع کردن پنهان کردن
to look back
سرد شدن
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
to go back
برگشتن
to get one's own back
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own
انتقام خودراگرفتن
to get back
دوباره بدست اوردن
to get back
بازیافتن
on ones back
بستری
look back
سر خوردن
look back
سرد شدن
Welcome back.
رسیدن بخیر
To back down .
کوتاه آمدن
the back of beyond
دورترین گوشه جهان
come back
برگشتن
come back
بازگشتن
back out
<idiom>
زیر قول زدن
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
To be taken a back.
جاخوردن ( یکه خوردن )
Back and forth.
پس وپیش ( جلو وعقب )
keep back
نزدیک نشوید
keep back
جلونیایید
keep back
مانع شدن
keep back
دفع کردن
to keep back
جلوگیری کردن از
go back
برگشتن
get back
دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said.
حرفم را پس می گیرم
come back
بازگشت بازیگر
back
برپشت چیزی قرارگرفتن
back
پشت
back
عقب
back-up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up
پشتیبانی یا کمک
back-up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up
معکوس ریختن
back-up
پشت قرار دادن
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back
سوارشدن
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
to back out
[of]
الغاء کردن
back
جهت مخالف جلو
back-up
جاگیری پشت یار
back-up
تقویت کردن تقویتی
back-up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back
که یک باتری پشتیبان دارد
at the back of
پشت
back
جبران ازعقب
back
پاداش
back
درعقب برگشت
at the back of
در عقب
back
پشت سر
back
به عقب
at the back of
به پشتی
back
پشتی کنندگان تکیه گاه
back
پشتی
back
عقبی گذشته
back
پس
to back
روی چیزی شرط بستن
back
بدهی پس افتاده
back
پشتی کردن پشت انداختن
back
بعقب رفتن بعقب بردن
back-up
تکمیل کردن
back
پشت چیزی نوشتن
back up
جاگیری پشت یار
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up
پشت قرار دادن
back
پشتیبان
back up
معکوس ریختن
back up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up
تقویت کردن تقویتی
back
فهر
back
پشت را تقویت کردن
back
سمت عقب
to back out
[of]
نکول کردن
back up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up
تکمیل کردن
back
پشت ریختن پشت انداختن
back
پشت نویسی کردن
back
تنظیم بادبان پشت کمان
back up
پشتیبانی یا کمک
back
کمک کردن
back
بک
back
مدافع
back
سطح ازاد
back up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back
فهرنویسی کردن
back
مدافع خط میدان
back
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back down
از ادعایی صرفنظر کردن
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
laid-back
آرام
laid-back
بیشتاب
reclining back
لمندهپشتیدار
centre-back
میانیعقب
firebrick back
پشتیبانآجرنسوز
to push back
عقب زدن
back beam
میلهپشتی
back pad
بالشتکپشتی
back belt
بندپشتکمر
back line
خطکناری
back crossbar
خطعرضیعقبی
right safety back
مهرهمحافظعقبیراست
back binding
گیرهپشتچوباسکی
back strap
بندعقب
back board
جلدپشتی
back straight
مستقیمامعکوس
back pocket
جیبپشتی
camera back
قسمتهایپشتیدوربین
centre back
نیمهعقب
back wall
دیوارپشتی
back of the amplifier
آمپیلیفایرعقبی
to put back
ردکردن
to put back
برگشتن
to set back
بازداشتن
to set back
عقب انداختن
back-pedalled
افهار ندامت کردن
to stab in the back
بد گویی
to stab in the back
سعایت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com