English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
English Persian
bad page break قطع یا مکث نامناسب صفحه
Search result with all words
forced page break قطع اجباری صفحه
soft page break قطع صفحه
Other Matches
page حجم متن نمایش داده شده روی صفحه نمایش
page پسر بچه
page عدد یکتا انتساب شده به هر صفحه در برنامه چند رسانهای برای استفاده در صفحه با کلمات کلیدی و انتقال بین صفحات
page تعداد صفحات که چاپگر در یک دقیقه چاپ میکند
page اندازه سرعت چاپگر نشان دهنده تعداد صفحات متن است که در هر دقیقه چاپ میشود
page صفحه
page چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
page جهت لبه بلند یک ورق کاغذ
page انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
page کلیدی که محل نشانه گر را به اندازه خط وط یک صفحه حرکت دهد
page ورق کاغذ
page پادو
page خانه شاگرد پیشخدمتی کردن
page طول صفحه
page ترتیب متن و تصاویر در یک صفحه از متن
page حافظه در چاپگر صفحه که تصاویر را پیش از چاپ نگه می دارد
page نرم افزاری که عملیات چاپگر را برای چاپ یک متن به قالب خاص طبق دستورات کاربر کنترل میکند
page نمایش یک صفحه متن در صفحه نمایش که پس از چاپ فاهر میشود
page کلیدی که محل نمایشگر را با تعداد خط وط صفحه نمایش پایین می برد
page با قالب و حاشیه و نمایش گرافیکی مختلف
page عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
page 1-نقط های که در آن صفحه تمام میشود و صفحه بعد شروع میشود.
page گوه چوبی
page صفحات را نمره گذاری کردن
page صفحه برگ
page نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
page three ازدستهعکسهایجنسی
page three زنانجوانیکهسینههایخودرابرایبرانگیختناحساساتجنسیدرمجلاتنمایشمیدهند
page 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
f.of a page ته صفحه
page وسیلهای که اطلاعات نوشته شده یا تایپ شده را به حالتی که کامپیوتر می فهمد و پردازش میکند تبدیل کند
f.of a page پائین صفحه
page out فرایند رفت و برگشت نامه هایا داده از حافظه اصلی کامپیوتر به دیسک
to be on the same page <idiom> به یک سبک فکر کردن [اصطلاح مجازی]
to be on the same page <idiom> همدیگر را فهمیدن [اصطلاح مجازی]
page in فرایند رفت و برگشت نامه یاداده از دیسک به حافظه اصلی کامپیوتر
full-page تمام صفحه
Web page فایل ذخیره شده در وب سرور که حاوی متن فرمت شده , گرافیک و اتصالات در متنهای با کلمات کلیدی به صفحات دیگر اینترنت یا وب سایت است
visual page صفحه تصویری
front page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
to page up type حروف چیده را صفخه بندی کردن
we oened at page 0 صفحه 01 کتاب را باز کردیم
front-page سرصفحه
code page رویه رمز
code page صفحه کد
commas over the page صفحه را پراز نشان کاماکرد
page reader صفحه خوان
home page باز کردن صفحهای از وب سایت
lead in page صفحه ویدیویی که کاربر را به صفحه مورد نظر هدایت میکند
This page owner دارنده این برگه
front page سرصفحه
banner page صفحهای که در ابتدا با تاریخ و زمان و نام متن و نام مشخص چاپ گیرند و چاپ میشود
plover page ابیای پشت قرمز
front-page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
page maker برنامه قوی کاربردی و نشررومیزی
page fault خرابی صفحه
page frame قالب صفحه
page frame قاب صفحه
page orientation موقعیت صفحه
page printer چاپگر صفحهای
page of presence لقب هایی که به برخی گماشتگان خانواده سلطنتی میدهند
page density چگالی صفحه
page boundary مرز صفحه
title page صفحه عنوان کتاب
off page connector اتصال دهنده برون صفحهای
shadow page محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
page fault نقص صفحه
shadow page جدول مبدل که محلهای حافظه واقعی را با معادل محلهای مجازی آن ها بیت میکند
page skip پرش صفحه
page of bonour لقب هایی است که به برخی گماشتگان خانواده سلطنتی میدهند
end of page halt ویژگی ای که چاپگر را درپایان هر صفحه خروجی متوقف میکند
It was printed on the front page . در صفحه اول روز نامه چاپ شد
to inlay a printed page صفحه چاپ شدهای را در برگ بزرگتر و محکم تری نشاندن
full page display نمایش تمام صفحه
page mode ram حالت صفحه حافظه دستیابی مستقیم
page layout program برنامه صفحه ارایی
optical page reader صفحه نوری خوان
page description language زبان تشریح صفحه
Refer (turn over) to page 110. به صفحه 110مراجعه کنید
to break a شکستن
break in upon قطع کردن صحبت کسی
break up منحل کردن
to break a way موانع را ازراه خودبرداشتن
break through عبورازمانع
break through رسوخ مظفرانه پیشرفت غیرمنتظره
break through رخنه
break through شکاف
break through نفوذ
to break a دونیم کردن
to break apart شکستن
break off قطع کردن
break off فرمان قطع تک در عملیات پشتیبانی نزدیک هوایی
break off قطع تماس با دشمن
break off رهایی ازدرگیری
break off موقوف کردن
break out شیوع یافتن
break out تاول زدن جوش زدن
break out شیوع
break out نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
to break apart جداکردن
break through نفوذکردن در مواضع دشمن
break up تفکیک کردن
to break out شایع شدن
to break in رام کردن
to break in شاخ شکستن سوغان
to break in گرفتن
to break out درگرفتن
to break off خاتمه دادن
over break خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود
to break one's f. قول دادن
off break کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
to break off کندن
to break off جداکردن
to break out بیرون ریختن
to break out فاش یا افشاندن
break up تجزیه
break up انحلال
break up حد فاصل علایم مشخصه هدف
break up مرز علایم مشخصه هدف
to break down خراب کردن
to break up شخم کردن
to break up منحل کردن خردکردن
to break up بهم زدن
break up value قیمت رهایی
break up value قیمتی که برای رهایی از کالای متروکه یا ازمد افتاده تعیین میشود
to break down ازپا انداختن
to break off موقوف کردن
break away قطع رابطه کردن
break گسیختگی
break زنگ تفریح
break away گسیختگی
break فتن
break away جدائی
break راحت باش
break ازهم باز کردن
break شکاف
break وقفه
to break up از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
break طلوع مهلت
break شکست
break شکستگی
break عمل یا کلید انتخاب شده برای توقف اجرای یک برنامه
break جداکردن دو بوکسور ازیورتمه به چهارنعل حرکت از دروازه شروع اسبدوانی
to break in به زور و غیر قانونی وارد شدن
break تجزیه
break مجزاسازی
break کلید مخصوص در صفحه کلید IBM که اجرای یک برنامه را وقتی قط ع میکند که این کلید با کلید کنترل
break قطع کردن
break in حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break فرمان BREAK
break انتخاب شود
break خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
break تفکیک
break پاره کردن
break شکستن موج
break ایجاد فضای تنفس با حرکتهای پیاده شطرنج
break حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
to break into something از محفظه ای [با زور وارد شدن و] دزدی کردن
break نقطه فرودپرنده
break-up امیختگی
break از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
break out در گرفتن
break down <idiom> تجزیه وتحلیل
break شکستن
break even بی سود و زیان شدن
break even صافی درامدن
break even سربسرشدن
break even سربه سر
break even بی سود و زیان
get a break <idiom> فرصت داشتن
break up (with someone) <idiom> قهر کردن
break-in رام کردن
break-in درمیان صحبت کسی دویدن
break-in حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break down <idiom> ازکار افتادن
break in رام کردن
break in درمیان صحبت کسی دویدن
break down توقف انجام کار به علت خطای مکانیکی
break down تفکیک
break down تجزیه
break down اسیب دیدن
break down تقسیم بندی کردن
break down تجزیه کردن طبقه بندی کردن
break down ازاثر انداختن
break down درهم شکستن
break down درهم شکننده فروریختن
break down سقوط ناگهانی
break نقض کردن
break down شکست فروریختگی پنچری
break خردکردن
break down شکستگی
to break forth in to joy از خوشی فریاد کردن
to break a seal مهری رابرداشتن
to break contact جریان راگسستن
to break open شکستن
to break aset خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
to break in flinders خردکردن
to break contact اتصال راقطع کردن
to break one's fast افطار کردن
to break company جدایی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com