Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 126 (7 milliseconds)
English
Persian
battle royal
نزاع سخت کشمکش خصومت امیز
Other Matches
royal
سلطنتی
royal
شاهانه شاهوار
royal
پادشاهی
royal
ملوکانه
royal
خسروانه
royal
شاهوار
royal
ملوکانه همایونی
royal
شاهانه
royal honor
درجه سلطنتی
royal honor
امتیازپادشاهی
royal honours
honour
royal pearl
در شاهوار
royal poinciana
درخت گل طاووس
royal prerogative
حق امتیاز ویژه پادشاه
royal flag
پرچم سلطنتی
royal assent
توشیح ملوکانه
prince royal
پسر ارشد پادشاه انگلیس
royal falcon
شاهبان
royal falcon
شاهین
pair royal
سه سر سه طاس یکجور
pair royal
سه برگ یکجور
his royal highness
والاحضرت
royal blue
رنگ ابی مایل بارغوانی روشن
royal progress
مسافرت شاهانه
royal purple
رنگ ارغوانی مایل بقرمز سیر
Royal Bokhara
فرش سلطنتی بخاراتی
[این واژه تجاری به فرش های ترکمنی با کیفیت بالا اطلاق می شود.]
Royal Highness
لقبمخصوصخانوادهپادشاهیاملکه
royal flush
کارتهایدل
royal antler
شاخسلطنتی
royal agaric
گیاهقرچیسلطنتی
royal palm
نخل بلند جنوب فلوریدا و کوبا
royal road
اسان ترین راه
royal sinature
صحه ملوکانه
royal road
اسهل طرق
main royal sail
بادبانسلطنتیاصلی
double pair royal
چهار برگ یکجور
double pair royal
چهارطاس یکجور
there is no royal road to learning
<proverb>
تن به دود چراغ و بی خوابی ننهادی هنر کجا یابی
it received royal assent
به توشیح ملوکانه رسید
There is no royal road to learning .
<proverb>
مقصد علم و دانش را,جاده اى نیست هموار .
mizzen royal staysail
آخرینبادبانسهگوشرویسیم
fore royal sail
بالاترینقسمتبادبان
fore-royal mast
دکلاصلیکشتی
Much as the snake hates the penny-royal, the herb .
<proverb>
مار از پونه بدش مى آید در لانه اش سبز مى شود .
f.of battle
نبردگاه
battle
زد وخورد
f.of battle
میدان جنگ
battle
رزم
battle
نبرد کردن
an e. battle
جنگی که برای دو طرف یکسان است
battle a
صف جنگ
battle ax
تبرزین
battle ax
تبر
battle
نبرد
battle
جنگ کردن
battle
نزاع
battle
مبارزه ستیز
battle
جدال
battle
پیکار
battle
جنگ
battle array
جنگ ارایی
battle axe
تبرزین
battle axe
تبر
battle bill
لوحه جنگی ناو
battle bill
فهرست استعداد رزمی ناو
order of battle
سازمان نیروهایا یکان
order of battle
ترتیب نیرو
battle array
صف جنگ
half the battle
<idiom>
قسمت بزرگیاز کار
battle cry
شعارجنگی
battle plane
هواپیمای جنگی
wager of battle
نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
to deliver battle
اماده جنگ شدن
the battle still rages
جنگ هنوز شدت دارد
battle lights
چراغ خاموشی شبانه
battle zone
منطقهجنگی
pitched battle
جنگ صف ارایی شده
pitched battle
جنگ سخت تن به تن
battle-axe
تبرزین
battle-axes
تبرزین
battle cries
شعارجنگی
battle casualty
ضایعات رزمی
battle drill
تمرین رزم
battle line
خط جنگی
battle map
نقشه منطقه نبرد
battle map
نقشه جنگی
battle piece
تصویرجنگ
battle pin
سنجاق نقشه
battle dress
لباس ضدگلوله
battle position
موضع نبرد
battle position
محل ناو در دریا
battle line
خط جبهه ناوها
battle lights
چراغهای جنگی
battle dress
جلیقه جنگی
battle field
میدان جنگ
battle group
واحد ارتشی مرکب از پنج گروهان
battle group
گروه نبرد
battle honour
نشان افتخار
battle lantern
چراغ اعلام خطر
battle lantern
چراغ خطرجنگی
battle lights
چراغ پلیس
battle problems
مسائل جنگی
battle problems
مشکلات رزمی
battle reserve
ذخیره جنگی
battle casualty
تلفات جنگی
he gave an a of the battle
گزارش ان جنگ راشرح داد
field of battle
میدان رزم
field of battle
میدان جنگ
battle clasp
نشان و علامت شرکت در جنگ بین المللی اول
battle drill
مشق جنگی تمرین جنگی
battle clout
نوعی تیراندازی میدانی ازفاصله 002 متری
battle cruiser
نبردناو
battle station
پایگاه جنگی
battle station
پایگاه رزمی
battle reserve
احتیاط جنگی
battle dress
نیم تنه جنگی
battle ship
نبرد ناو
battle sight
درجه جنگی
battle sight
شکاف درجه
battle state
station action
main battle tank
تانک اصلی
main battle tank
قوی ترین تانک رزمی
in a battle for world domination
مبارزه برای سلطه جهان
The scen of a bloody (great) battle.
صحنه نبرد خونین
forward edge of battle area
لبه جلویی منطقه نبرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com