English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 186 (9 milliseconds)
English Persian
bottle-feed بچهایکهشیرخشکرابهشیرمادرشترجیحمیدهد
Other Matches
bottle دربطری ریختن
bottle محتوی یک بطری
bottle شیشه
bottle بطری
beather bottle خیک
beather bottle مشک
bottle brush شیشه پاک کن
bottle bank سطلآشغالمخصوصبطری
absorption bottle بطری جذب
bottle-opener دربازکنبطری
bottle-feeding تغذیه با بطری
bottle feeding تغذیه با بطری
feeding-bottle بطری سرپستانک داربرای شیردادن بچه
bottle green سبزپررنگ
bottle flower گل دکمه
To bottle up a sentiment. احساسی رادر دل خود جمع کردن
case bottle شیشه چارپهلو
case bottle چارپر
To bottle up ones anger. خشم خود را دردل نگاهداشتن
bottle neck مهلکه
bottle rack جا بطری
bottle neck مانع اشکال کار
bottle neck گیر در کار
bottle neck محل تراکم عبور ومرور
bottle holder یاور
bottle holder یار
bottle holder پشت
bottle holder نوکر یا ملازم پهلوان مشت زن
feeding bottle بطری سرپستانک داربرای شیردادن بچه
hit the bottle <idiom> الکل نوشیدن
shake bottle بطری حاوی گویهای کوچک نمره دار برای تعیین شماره بازیگر بیلیارد
scent bottle عطر دان
leather bottle مشک
the neck of a bottle گردن بطری
ink bottle دوات
stock bottle شیشه ذخیره
scent bottle شیشه عطری
gas bottle بطری گاز
gas bottle سیلندر گاز کپسول گاز
gourd bottle قمقمهای که ازکدوی قلیانی بسازند
gourd bottle قمقمه
ink bottle مرکب دان
oxygen bottle محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
nursing bottle بطری شیربچه
bottle-dungeon سیاه چال
case-bottle شیشه چارپر
water bottle غمغهآب
bottle opener دربازکن
weighting bottle فرف توزین
wash bottle اب فشان
wash bottle بطری شستشوی
nursing bottle شیشه شیر بچه
bottle companion هم پیاله
ink bottle شیشه مرکب شیشه جوهر
bottle top mold انگشتانه
hot-water bottle کیسهآبگرم
The bottle is fI'lled up with water بطری با آب پر شده است
bottle silt sampler نمونه برداری با بطری
bottle pocket billiard بیلیارد کیسه دار با 2 گوی ومهره بطری مانند
black glass bottle بطری
black glass bottle بطلی
gas washing bottle بطری گاز شویی
water bottle clip گیرهنگهدارندهغمغمه
duplex weighting bottle بطری دو دردار توزین
to be off ones feed ازخوراک
to be off ones feed افتادن
to be out at feed درچرابودن
to feed off پرواری کردن
to feed off چاق کردن
feed وسیلهای که کاغذ و نور را وارد ماشین میکند مثل چاپگر یا دستگاه فتوکپی
feed مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feed خوراک
feed سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
feed وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
feed روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
feed وسیلهای که ایستگاههای مختلف را وارد کامپیوتر میکند
feed چرخ نوار که روی ماشین نصب میشود
feed کاررساندن
feed تغذیه گردن
feed تغذیه کردن
feed خوراندن
feed درون گذاشت
feed وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
feed علیق
feed خوراک دادن
feed پروردن چراندن
feed خوردن
feed پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feed خوراک علوفه
feed جلو بردن
feed خوراندن تغذیه کردن
feed خورد
to feed ones eyes چشم چرانی کردن
pin feed تغذیه ممتد کاغذ
paper feed خورش کاغذی
chicken feed <idiom> یه لقمه بخور ونمیر ،پول بسیارکم
pin feed خورد سنجاقی
pin feed قرقرهای
parallel feed خورد موازی
sprocket feed محل نگهداری کاغذ که چاپگر کاغذ را باچرخ دندانه دار در سوراخهای مقدار لبه هر کاغذ می چرخاند
spoon-feed <idiom> ساده کردن چیزی برای کسی
jackpot feed لولهتغذیهمحتوایپول
feed tube مجرایعبورغذا
feed table صفحهعلوفه
feed pin سوزنتغذیه
feed lever اهرم دندانهچرخ
feed dog دندهزیرین
force-feed واخوراندن
force-feed به زور به خورد کسی دادن
force-feed به زور خوراندن
breast-feed با پستان شیردادن
breast-feed شیر پستان دادن
tractor feed تغذیه کاغذ پیوسته
to feed oneself غذاخوردن
tractor feed روش وارد کردن کاغذ در چاپگر که سوراخهای لبه کاغذ در دندانههای چاپگر قرار می گیرند تا کاغذ به جلو برود
stall feed در طویله برای پروار شدن نگهداشتن
stall feed پرواری کردن
feed someone a line <idiom> فریب دادن
spoon feed باقاشق غذا دادن
feed back فیدبک
feed back بازخورد
feed belt نوار خوراک دهنده
feed belt نوارتغذیه فشنگ نوار مهمات
feed door دری که ازان سوخت درکوره میریزند
feed heater دستگاه صرفه جویی درحرارت
feed hole سوراخ پیش بر
feed holes سوراخهای پیشبر
feed hopper ناودان پیش بری
feed mechanism مکانیزم تغذیه
feed pipe لوله تغذیه
feed pitch گام پیش بری
feed back اخذ اطلاعات ومقایسه ان با استاندارد
spoon-feed باقاشق غذا دادن
chicken feed مبلغ ناچیز
chicken feed غذای جوجه
card feed خورد کارت
cross feed خورد متقابل
cross feed تغذیه عرضی
cutler feed تغذیه کاتلر
face down feed خورد رو به پایین
face up feed خورد رو به بالا
feed back بازخور
feed back بکارگیری اطلاعات حاصله
feed pump پمپ سوخت رسانی
make up feed اب مصرفی دیگ بخار ناو
form feed تغذیه کاغذ
friction feed مکانیزم چاپگر که در آن کاغذ با قرار دادن آن بین دوچرخ حرکت میکند
friction feed تغذیه کاغذ توسط گیر دادن یک ورقه کاغذ میان دو غلطک تغذیه کاغذ تک
line feed تعویض خط
line feed تعویض سطر
line feed تغذیه خط
line feed گذرخط
magazine feed تغذیه مخزن
main feed تغذیه اصلی
form feed خورش ورقه
feed roller غلتک پیش بر
feed stock مواد اولیه
feed pump پمپ تغذیه
feed stock مواد اولیه که جهت تولید به کارخانه وارد میشود
feed tank مخزن اب
feed water اب رسیده به دیگ بخار ناو
feed tank مخزن سوخت
feed reel حلقه خوراننده
feed track شیار پیشبری
support [nourish, feed] غذا دادن
for peanuts [and for chicken feed] <idiom> چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
sight feed lubricator روغندان
axial feed method روش تغذیه محوری
support [nourish, feed] خوراک دادن
line feed character دخشه تعویض پذیر
tractor feed printer چاپگر تغذیه شده تراکتوری
petrol feed pump پمپ تغذیه بنزین
paper feed key کلیدتغذیهکاغذ
form feed character کاراکتر تغذیه فرم
oil feed pipe لولهتغذیهروغن
paper feed channel کانالتغذیهکاغذ
force feed oiler روغندان فشاری
power feed cable کابل برق رسانی
power feed cable کابل تغذیه برق
dial feed press پرس رولور
dial feed press پرس میزی گردان
support [nourish, feed] تغذیه کردن
tractor feed mechanism مکانیسم تغذیه تراکتوری
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed. شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
force feed circulation oiling روغنکاری گردشی تحت فشار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com