English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
civil action دعوی مدنی یا حقوقی
civil action دعوی مدنی
Search result with all words
civil military action عملیات مردم یاری
civil military action عملیات کمک رسانی به مردم توسط ارتش
Other Matches
civil کشوری
civil خدمات شهری
civil شهری
civil شخصی
civil غیر نظامی
civil مدنی
civil غیرنظامی
civil درونی
civil داخلی حقوقی
civil حقوق
civil divorce موسسهایکهجنبهایالتیدارد
civil engineer مهندس راه وساختمان
civil engineer مهندس راه و ساختمان
civil aircraft هواپیمای غیر نظامی
civil appropriation اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
civil engineer مهندس ساختمان
civil affairs عملیات مردم یاری
civil marriages ازدواج محضری
civil marriage ازدواج محضری
civil disobedience مقاومت منفی و مسالمت آمیز
civil disobedience نافرمانی شهروندان
civil affairs امور غیرنظامیان
civil advisor مشاورامور غیرنظامی مشاور امورشهرسازی
civil advisor مستشار غیرنظامی
civil defence موسسهآموزشدهندهمهارتهایرزمی
civil engineer مهندس شهرسازی
civil liberties ازادی مدنی
civil rights حقوق اجتماعی
civil rights حقوق مدنی
Civil Service خدمات کشوری
civil wars جنگ داخلی
civil war جنگ داخلی
civil law حقوق مدنی
civil engineering مهندسی ساختمان
civil engineering مهندسی راه و ساختمان
civil engineers مهندس شهرسازی
civil engineers مهندس ساختمان
civil engineers مهندس راه و ساختمان
civil engineers مهندس راه وساختمان
civil liberty ازادی مدنی
civil censorship سانسور روابط غیرنظامی نظامیان سانسور امور هنری و ارتباطی غیرنظامیان
Civil Service خدمات اجتماعی
civil time ساعت معمولی
civil time ساعت محلی
civil services خدمات دولتی
civil proceedings اقدامات حقوقی
civil procedure ایین دادرسی مدنی
civil procedure اصول محاکمات حقوقی
civil partnership شرکت مدنی
civil year سال عرفی
civil time زمان عرفی
civil twilight شفق و فلق غیرنظامی
civil works امور ساختمانی و تاسیسات امور شهرسازی و تاسیساتی
civil servant مستخدم کشوری
civil servant مستخدم دولتی
civil servant مستخدم یا کارمند دولت
civil servants مستخدم کشوری
civil servants مستخدم دولتی
civil servants مستخدم یا کارمند دولت
code civil قانون مدنی
civil wrong خطای مدنی
civil low سیستم حقوقی رم باستان
civil low حقوق مدنی
civil disturbances اغتشاشات غیرنظامی
civil disturbances اغتشاشات داخلی
civil code قانون مدنی
civil department تشکیلات کشوری
civil death محرومیت از حقوق مدنی
civil degradation محرومیت از حقوق مدنی
civil defense دفاع غیر نظامی
civil defense پدافند ازمناطق شهری
civil defense پدافند غیر نظامی
civil liability مسئوولیت مدنی
civil injury خسارت مدنی
civil injury اضرار مدنی
liberty civil ازادیی که محدود باشد بوضع قوانین برای اسایش مردم
civil liability ضمان
civil litigation دادرسی مدنی
civil servant [British E] کارمند دولت
Keep a civil tongue in your head. حرف دهنت رابفهم
civil defence service خدمات کشوری
civil court division بخش دادگاه مدنی
Deprivation of ones civil rights . محرومیت از حقوق مدنی
Civil Aviation Organization سازمان هواپیمایی کشور
law of civil procedure ائین دادرسی مدنی
civil military relations روابط بین نظامیان وغیرنظامیان روابط نظامیان با مردم کشورهای دیگر
civil nuclear powers کشوردارای قدرت اتمی
civil procedure code قانون ایین دادرسی مدنی
civil damage assessment ارزیابی خسارات غیرنظامی ارزیابی کل خسارات وارده به موسسات غیرنظامی
civil engineering works بناهای مهندسی ساختمانهای مهندسی ساز
civil engineering contractor مقاطعه کار ساختمان پیمانکار ساختمان
civil status office دفتر سجل و احوال
civil nuclear powers کشورهایی که توانایی استفاده از سلاح اتمی را دارند
riot and civil commotion اعتصاب و تظاهرات
principle of civil litigation ایین دادرسی مدنی
principle of civil litigation اصول محاکمات مدنی
entitle to civil rights متمتع از حقوق مدنی
civil reserve air fleet گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
assistant chief of staff,g(civil affair معاونت امور غیرنظامیان رکن پنجم اداره پنجم
action سهم سهام شرکت
action تمرین
action بازی
action جریان حقوقی تعقیب
action اقامهء دعوا
action طرز عمل
action گزارش وضع
action اشغال نیروهای جنگی
action اقدام
action جنگ
action اژیرش
action جنبش
action عملیات جنگی
action جنگ عملیات
action کار اقدام
action فرمان حاضر به تیر
action پیکار
action نبرد
right of action حق طرح دعوی دردادگاه
right of action حق ترافع
action عامل
action عمل
action کار
action کردار
immediate action عکس العمل فوری
immediate action عملیات فوری
out of action از نبرد خارج شده
out of action خارج ازنبرد
out of action خراب
out of action غیر فعال
right of action حق طرح دعوی در دادگاه
course of action روش انجام کار
action تاثیر اثر جنگ
action اشاره
action جریان
action جنبش حرکت
action جدیت
action رفتار
self action خود عملی
self action عمل فی نفسه
containing action عملیات احاطهای بازدارنده
action فعل اقدام
right of action حق اقامه دعوی
course of action راه کار
action کنش
appropriate action اقدام مقتضی
action عمل انجام شده
action وقتی کاربر نشانه گر را به سوی یک منوی خاص در میله عمل می برد
down [out of action, not in use] <adj.> خراب [ازکارافتاده]
down [out of action, not in use] <adj.> ازکارافتاده
action تمام منو زیر نام آن نمایش داده میشود
action عمل کاربر مانند انتخاب یک کلید
action که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action در حقیقت آن منو انتخاب میشود
action حرف یکتایی که در رابط ه با یک منوی خاص برای افزایش سرعت عمل میکند و وقتی که کاربر این حرف را انتخاب میکند
action خط اول صفحه نمایش که نام منوها را نشان میدهد
action اثر
action انجام کاری
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
action لیست امکانات
action کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
preventive action اقدامات احتیاطی
prepare for action حاضربه جنگ کردن
preventive action اقدامات تامینی
quick in action چابک
speed of action فرزی
quantum of action کوانتوم اثر
action architecture [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
quick in action جلد
quick action عمل انی ماسوره
speed of action چالاکی
quantum of action ثابت پلانک
quantum of action کوانتوم کنش
quantum of action مقدار اثر
quick action عمل ضربتی انی
property in action مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
speed of action چابکی
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
possessory action دعوی اعاده مالکیت
local action تخلیه موضعی باتری
locking action اثر سدکنندگی
mass action عمل کلی
speed of action تندی
mass action قانون اثر جرم
mine action عمل مین
mine action عمل کردن به صورت مین
passing action عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
personal action دعوی منقول
personal action دعوی شخصی
plan of action طرح عملیات
to be out of action [because of injury] غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
police action عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
possessory action دعوی مالکیت
speed of action سرعت حرکت
quick in action فرز
shock action عمل غافلگیری
zone of action منطقه عملیات یکان
zone of action منطقه عمل
wounded in action زخمی عملیات زخمی جنگی
wounded in action زخمی شده در جنگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com