English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 153 (8 milliseconds)
English Persian
clean receipt رسید بی قید و شرط
Other Matches
receipt دریافت
receipt رسید پیام دریافت شد
receipt قبض رسید
receipt رسیدکردن
to a receipt رسید گرفتن
receipt دریافتی
receipt بزهکاران را تحویل گرفتن
receipt وصول کردن
receipt اعلام وصول نمودن
receipt دریافت رسید دادن
receipt اعلام وصول
receipt رسید
i am in receipt of your letter نامه شما واصل گردید
mate's receipt رسید معاون ناخدا
mate's receipt رسیدافسر ارشد کشتی
appropriation receipt رسید سپرده قانونی
mate's receipt رسیدکاپیتان کشتی
mate's receipt رسید کاپیتان کشتی
on receipt of the goods بوصول کالا
i am in receipt of your letter نامه شما به من رسید
hand receipt رسید دستی
forwarder's receipt رسید متصدی حمل و نقل
dock receipt رسید لنگرگاه
dock receipt قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
acknowledgement of receipt اعلام وصول
appropriation receipt رسیدسپرده رسید اعتبار
certificate of receipt گواهی رسید
certificate of receipt گواهی وصول
on receipt of the goods برسیدن کالا
railway receipt رسید راه اهن
receipt notification خصوصیتی در بیشتر برنامههای پست الکترونیکی که یک پیام خودکار را ارسال میکند برای تایید اینکه پیام دریافت شده است
official receipt رسید رسمی
warehouse receipt رسید انبار
to pay against receipt در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
dock receipt رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
receipt statement رسید
receipt statement اعلامیه ورود
blind copy receipt در پست الکترونیکی روش ارسال پیام به چندین کاربر که برای سایرین شناخته شده نیست
air mail receipt رسید پست هوایی
constructive receipt billing ارسال صورت اقلام ارسالی روش ارسال بارنامه
data freight receipt رسید اماری حمل
data fright receipt رسید اماری حمل
registered letter with receipt attached نامه سفارشی دو قبضه
Please get it off ! [Please clean it up !] لطفا این را پاک کنید !
clean زدودن
clean پاکیزه کردن
to clean down پاک کردن
clean پاک کردن
clean تمیز کردن
to clean down گردگرفتن از
To clean someone out. جیب کسی ؟ ؟ خالی کردن
come clean <idiom> راست گفتن
clean تمیز کردن
clean هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
clean زدودن
clean درست کردن
clean پاک کردن
clean که از زمان خواندن تغییری نکرده است
clean پاک کردن خطا از داده
clean دیسک مخصوصی که کثیفی را ازنوک خوندن / نوشتن پاک میکند
clean مایع یا پارچهای که کثیفی را از صفحه VDU پاک کند
clean تمیزکردن
clean عفیف
clean صفحهای
clean کپی که آماده تایپ است و تغییرات زیادی روی آن اعمال نشده است
clean بی نقض
clean بدون قید و شرط
clean بی نقص
clean حرکت بدون نقص
clean شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
clean مرتب کردن
clean ساده
clean بی قید و شرط
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean نظیف طاهر
clean-up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean پاک
clean پاکیزه
clean خالص
clean بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
clean تمیز
clean up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
clean تمیز کردن چیزی
clean house پاک کردن
clean-cut صریح
clean house زدودن
clean-cut روشن
clean cut صریح
clean house پاکیزه کردن
clean cut مشخص واضح
clean house تمیز کردن
as clean as a new pin <idiom> مثل دسته گل
to clean arives رودخانه ایی را لاروبی کردن
spring-clean تمام وکمالتمیزکردن
clean sweep بردنهمهجوایزدریکمسابقه
squeaky clean بی عیب
squeaky clean بیکاستی
squeaky clean مثل دستهی گل
squeaky clean بسیار تمیز
clean-shaven ریش تراشیده
clean slate <idiom> بدون هیچ اشتباهی
He has a clean character. اخلاقا" آدم سالمی است
keep one's nose clean <idiom>
This isn't clean. این تمیز نیست.
clean-cut مشخص واضح
Clean and tidy. پاک وپاکیزه
clean hands پاکی
dry-clean بابنزین پاک کردن
clean collection وصولی ساده
clean aircraft هواپیمای اماده بلند شدن هواپیمای بدون مخازن خارجی
clean and jerk حرکت دوضرب وزنه برداری
clean handedness برائت
clean handedness پاکی
clean animal جانورپاک یاحلال
clean handed بیگناه
clean handed پاک
clean fingered رشوه نگرفته
clean bill برات ساده
clean and press حرکت پرس وزنه برداری
clean hands بی الایشی
clean limbed اراسته
dry-clean لکه گیری کردن
clean cut روشن
dry clean لباس را بابخار تمیز کردن
dry clean خشک شویی کردن
clean handed مبرا
clean weapon جنگ افزار اتمی کم ریزش جنگ اتمی که اثار باقیه کم داشته باشد
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
clean the bases ضربه زدنی که بازیگران درپایگاهها را به پایگاه اصلی می رساند
clean record عدم سوسابقه حسن پیشینه
clean record نداشتن پیشینه بد
clean payment پرداخت بی قید و شرط
clean limbed پاکیزه
clean bill of lading بارنامه بدون قیدوشرط
clean bill of health گواهی نامه بهداشت کشتی
clean bill of exchange بارنامه بی نقص
clean bill of health <idiom> گواهی سلامتی
to wipe the slate clean <idiom> شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
clean bill of lading بارنامه تمیز
clean bill of lading بارنامه ساده
two-hand clean and jerk وزنهبرداریدوضرب
clean bill of lading بارنامه بی نقص
Erase ( clean ) the blackboard. تخته سیاه راپاک کنید
The surely clean you out in this nightclub . دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
new broom sweeps clean <idiom> شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
clean bill of lading بارنامه بی نقض
fair or clean copy پاکنویس
Give the room a good clean. اتاق را حسابی جمع وجور کردن
To pour clean water over some ones hand . <proverb> آب پاکى روى دست کسى ریختن .
A healthy recreation . Good clean fun. تفریحات سالم
To turn tail . To show a clean pair of heels . فرار را بر قرار ترجیح دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com