English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
cold spell or cold snap <idiom> یک جعبه هوای سرد
Other Matches
cold snap یخ بندان بی مقدمه
out in the cold <idiom> تنها
cold سرما
cold سرماخوردگی
cold زکام سردشدن یا کردن
It's too cold. آن خیلی سرد است.
cold خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
cold روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold نه گرم
cold بدون آماده بودن
out cold <idiom> به کما رفتن
it is cold سرد است
keep cold دست پاچه نشدن
keep cold خونسردی خود را حفظ کردن
cold روشن کردن یک کامپیوتر
i f. cold سردم است
I have a cold. من سرما خورده ام. [پزشکی]
to keep cold دست پاچه نشدن
cold starting راه اندازی در حالت سرد
cold swage اهنگری کردن در حالت سرد
cold strength استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
cold start شروع سرد
cold start boot cold
cold steel جنگ افزار سرد
cold straining تغییر بعد نسبی در حالت سرد
cold steel اسلحه سرد
cold strain تغییر بعد یافتن در حالت سرد
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
i wonder he did not catch cold که سرما نخورد
head cold نزله
head cold سرماخوردگی معمولی زکام
cold turkey بیرو دربایستی
he is recovered from his cold سرما خوردگی او برطرف شد
exposure to cold درمعرض سرما بودن
deep cold سرمای ژرف
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
cold working سردکاری
i wonder he did not catch cold تعجب میکنم
cold work کار سرد
cold work عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold start روش بازنشاندن کامپیوتر
cold start دوباره روشن کردن
cold pig اب سردی که روی ادم خوابیده میریزند تابیدارشود
cold mix امیخته سرد
cold livered خون سرد
cold livered بی عاطفه
cold link پیوند دستی
cold light نور سرد
cold is merely privative گرما نیست
cold is merely privative سرما چیزی جز عدم
cold infusion اب
cold infusion خیسانده
cold heartedness بیرحمی
cold heartedness بی عاطفگی
cold plug شمعی با الکترود عایق شده کوتاه
cold link پیوند سرد
cold rating خروجی ماکزیمم موتور جت بدون استفاده از سیستم پس سوز
cold spot نقطه سرماگیر
cold shut جوش سرد
cold shortness سرد شکنندگی
cold shortness قابلیت شکست سرد
cold short شکسته سرد
cold short شکنندگی در سرما
cold rubber لاستیک سرد
cold rolling عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
cold riveting پرچکاری سرد
cold roll نورد کردن در حالت سرد
cold reduce نورد کردن در حالت سرد
cold redrawing دوباره کشی سرد
cold heartedly ازروی بی عاطفگی
to go through cold turkey <idiom> رنج و درد کشیدن در حین ترک اعتیاد [به ویژه هروئین]
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
The food is cold. غذا سرد است.
cold cuts گوشت پخته سرد
some cold water مقداری آب سرد
He is sky -cold. <proverb> آدم آسمان جلى است .
in cold blood <idiom> خیلی خونسرد
get cold feet <idiom> درآخرین لحظات ترسیدن
cold turkey <idiom> ترک کردن اعتیاد بدون دارو
catch a cold <idiom> سرما خوردن
I was shivering all over with cold . از سرما مثل بید می لرزیدم
to feel cold از سرما یخ زدن
to feel cold احساس سردی کردن
to go cold turkey یکدفعه اعتیادی را ترک کردن [روانشناسی] [پزشکی]
cold turkey بوقلمون سرد [آشپزی]
cold turkey ترک اعتیاد بلامقدمه
to get cold feet نامطمئن شدن
I feel cold. سردم است
To kI'll someone in cold blood. درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
cold frames سرما دورکن
cold frame سرما دورکن
we were perished with cold از سرما مردیم
to shiver with cold از سرمالرزیدن
to grow cold سردشدن
to catch cold زکام شدن
to catch cold سرماخوردن
to benvmb with cold از سرما بیحس کردن
slight cold سرما خوردگی کم یا جزئی
paradoxical cold سرمای تناقضی
nurse a cold سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
cold storage سردخانه
cold sweat عرق سرد
cold sweat سردخو
stone-cold بسیارسرد
cold fish غیر احساساتی
cold coolant مخزنخنککننده
cold air هوایخنک
cold turkey به طور صریح و بیپرده
cold turkey بلامقدمه
cold turkey بدون آمادگی
cold turkey بدون تهیه وتدارک
cold turkey خمار
cold turkey محروم
cold turkey ترک اعتیاد
it is proof against cold سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
ice-cold مثل یخ
cold-shoulders خونسرد
cold-shouldering بی اعتنایی کردن به
asphalt cold اسفالت سرد
cold-shouldering خونسرد
cold-shouldered بی اعتنایی کردن به
blow cold هوای سرد دمیدن
catch cold سرما خوردن
cold-shouldered خونسرد
cold-shoulder بی اعتنایی کردن به
catch cold زکام شدن
cold bath ابتنی با اب سرد
cold-shoulder خونسرد
ice cold فوق العاده سرد
cold bloodedness خون سردی
cold blooded خونسرد
cold blooded بی عاطفه
cold sore تاول تبخالی
cold cream یکجور مرهم
ice-cold فوق العاده سرد
cold-shoulders بی اعتنایی کردن به
cold war جنگ تبلیغاتی ومطبوعاتی
cold war جنگ تبلیغاتی وروانی
cold war عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
cold war جنگ سرد
cold-blooded خون سرد
cold front جبهه هوای سرد
ice cold مثل یخ
cold front پیشان هوای سرد
cold fronts پیشان هوای سرد
cold snaps یخ بندان بی مقدمه
common cold سرماخوردگی
common cold گریپ نزله
common cold زکام
cold body منبع سرد
cold boot روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
cold boot راه اندازی سرد
cold cuts گوشت سرد با پنیر یخ زده کالباس واغذیه مشابه
cold blood خون سردی
cold extrude تراکم سرد
cold extrude فشردگی سرد
cold fronts جبهه هوای سرد
cold extrusion تراکم سرد
cold extrusion فشردگی سرد
cold fault نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
cold form در حالت سرد شکل دادن
cold forming حالت دهی در حالت سرد
cold glue چسب سرد
cold galvanize گالوانیزه کردن در حالت سرد
cold shoulder خونسرد
cold shoulder بی اعتنایی کردن به
cold draw در حالت سرد کشیدن سردکشی
cold brittleness شکستگی سرد
cold brittleness شکنندگی سرد
cold cathode کاتد سرد
cold chisel قلم سردکار
cold heartedly باخون سردی
cold sores تاول تبخالی
cold cracking ترک خوردگی فلز سرد
cold die حدیده سرد
cold hearted بی عاطفه
upper cold front جبههوایبسیارسرد
The sun is all the more welcome. In this cold weather. دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
to put something into cold storage <idiom> چیزی را به کنار گذاشتن
cold drawn oil روغن کرچک
cold-water circuit چرخهآبسرد
to put something into cold storage <idiom> چیزی را به عقب انداختن
to put something into cold storage <idiom> چیزی را به بعد موکول کردن
I dont mind the cold . از سرما ناراحت نمی شوم
cold heavy water هوایخنکسنگین
stop dead/cold <idiom> سریع توقف کردن
throw cold water on <idiom> منع کردن
to pour cold water on سرد کردن
to pour cold water on دلسرد کردن
to blow hot and cold وقتی باکسی گرم گرفتن ووقتی سرد شدن
to blow hot and cold دودل بودن
A cold wind is blowing. باد سردی می وزد
cold air inlet راهدخولهوایخنک
give someone the cold shoulder <idiom> با کسی نامهربان بودن
to throw cold water on نیکو ندانستن وناچیزشمردن
cold heading tool ابزار سردکار
cold heading die حدیده سردکار
cold iron watch پاس ایمنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com