English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (10 milliseconds)
English Persian
common carrier گاراژ دار
common carrier متصدی حمل ونقل حامل مشترک
common carrier موسسه حمل و نقل عمومی شرکت حمل و نقل عمومی متصدی حمل و نقل
common carrier متصدی حمل ونقل
common carrier مکاری
common carrier موسسه حمل و نقل عمومی
common carrier شرکتی دولتی که تلفن تلگراف و سایر امکانات مخابراتی را جهت عموم تهیه میکند حامل مشترک
Other Matches
carrier سیگنال RSC از مودم به کامپیوتر برای بیان دریافت یک موج داده ارسالی
carrier 1-هر رسانه یا وسیلهای که قادربه ذخیره سازی داده است . 2-سیگنالهای دادهارسالی موج مانند
carrier داده ارسالی موج مانند
carrier ارسال داده ساده
carrier مشابه 1595
carrier پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت
carrier فرکانس سیگنال پیش از تقسیم شدن
carrier سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است
carrier حالت موج پیاپی و با فرکانس بالا که توسط یک سیگنال قابل تقسیم است
carrier وسیلهای که بخشی از میکروفیلم را نگه می دارد
T carrier استاندارد آمریکا برای خط وط ارسال داده دیجیتال مثل T, TC و استانداردهای سیگنال مربوط DS, DSC
carrier روش ارسال سیگنالهای متفاوت روی یک کانال با داده ارسالی با فرکانسهای مختلف
carrier حامل
carrier موج حام-ل
carrier حامل غلطک حمال
carrier برنامه حامل میکرب
carrier دستگاه کاریر
carrier ناو هواپیمابر
carrier نامه بر
carrier باربر
carrier carrier aircraft
carrier حمل کننده
carrier ترک بند
carrier مکاری
carrier متصدی حمل و نقل
carrier وسیله حمل و نقل
carrier فرستنده بار شرکت حمل و نقل
carrier موسسه حمل و نقل
carrier wave موج حامل
carrier wave موج حامل امواج رادار یا بی سیم
carrier's lien در گرو شرکت حمل
carrier's risk ریسک به عهده شرکت حمل ونقل
carrier's risk خطرات به عهده حمل کننده
color carrier حامل رنگ
combination carrier کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
carrier system سیستم حامل
oxygen carrier اکسیژن بر
carrier pigeons کبوتر قاصد
carrier pigeons کبوتر نامه بر
carrier sense detect collision accesswith multiple دستیابی چندتایی با کشف تلاقی
carrier handle دسته حمل
carrier handle دستگیره حمل
carrier frequency فرکانس موج حامل
ball carrier بازیگری که با توپ میدود
battery carrier شاسی باتری
carrier gas گاز حامل
carrier detect کشف حامل
carrier detect تشخیص حامل
carrier frequency بسامد حامل
carrier frequency فرکانس حامل
attack carrier ناو هواپیمابر افندی
ammunition carrier خودرو مهمات کش
aircraft carrier ناو هواپیمابر
aircraft carrier carrier : syn
actual carrier موسسه حمل و نقل واقعی
carrier company تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
air carrier شرکت ترابری هوایی
ammunition carrier مهمات بیار
carrier frequency فرکانس حامل امواج بی سیم یا رادار
charge carrier حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
sound carrier حامل صوت
puck carrier گوی دار
personnel carrier خودرو نفربر
personnel carrier نفربر
lumber carrier کشتی تیر بر
luggage carrier ترک بند موتورسیکلت
letter carrier چاپار
letter carrier نامه رسان پستچی
troop carrier نیرو بر
suit carrier پوششکتوشلوار
piton-carrier میخحامل
negative carrier محلقرارگیرینگاتیو
log carrier حاملچوبگرد
weapon carrier کامیون حامل جنگ افزار کامیون حامل توپ
weapon carrier حامل جنگ افزار
water carrier دلو
video carrier حامل ویدئو
image carrier حامل تصویر
hod carrier ناوه کش
data carrier حامل داده ها
carrier pigeon کبوتر نامه بر
data carrier حامل داده
data carrier داده بر
contracting carrier موسسه حمل و نقل موردقرارداد
destination carrier کشتی حامل ناو تعمیراتی بمقصد یاتعمیرگاه
free carrier تحویل به حمل کننده کالا
free carrier یکی از قرارداد-های اینکوترمزکه در ان فروشنده کالا را به اولین حمل کننده تحویل می نماید
bulk carrier وسیله حملی که کالای فله حمل میکند
bulk carrier کشتی که کالای فله حمل مینماید
helicopter carrier ناو هلیکوپتر بر
fuse carrier نگهدارنده فیوز
fuse carrier فیوزگیر
carrier pigeon کبوتر قاصد
breech block carrier الات متحرک
carrier chrominance signal پیام رنگ تابی
carrier air group دو یا چند گردان هوایی که درروی یک ناو مستقر باشند گروه هوایی ناو هواپیمابر
brake shoe carrier نگهدارنده کفشک ترمز
breech block carrier حامل کولاس
carrier color signal پیام رنگی حامل
carrier color signal پیام رنگ تابی
attack nuclear carrier ناو هواپیمابر افندی هستهای
carrier task force گروه رزمی هواپیمابر دریایی
carrier striking force نیروی ضربتی متشکل ازناوهای هواپیمابر ناوگان هواپیمابر ضربتی
three-tier car carrier حملماشینسهطبقه
color carrier reference فاز مبنای حامل رنگ
telephone carrier current جریان حامل تلفنی
anti submarine carrier ناو هواپیمابر ضد زیر دریایی
antisubmarine carrier group ناو گروه هواپیمابر ضدزیردریایی
attack aircraft carrier ناو هواپیمابر تهاجمی
high frequency carrier cable کابل کاریر فرکانس بالا
attack carrier striking forces نیروهای ضربتی ناوهواپیمابر نیروی تک
automatic carrier landing system سیستم کنترل فرود خودکاربرای هواپیما
in common <idiom> مسئولیت داشتن
common use مورد استفاده عمومی استفاده مشترک
common d. مقسوم علیه مشترک
out of the common غیر معمول
We have nothing in common . با یکدیگه وجه مشترکی نداریم
in common مشاع
common :عمومی
common پیش پاافتاده
common معمولی متعارفی
common فضای حافظه یا ذخیره سازی که توسط بیشتر از یک برنامه استفاده میشود
common تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
common پروتکلی که به صورت رسمی توسط ISO تنظیم شده برای انتقال اطلاعات مدیریتی شبکه در شبکه
common داده یا دستور برنامه به صورت استاندارد که توسط سایر پردازنده ها یا کامپیوتر هاو مفسر ها قابل فهم است
common سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
common زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
common مشترک اشتراکی
common مین میکند
common استانداری برای تصاویر ویدیویی که پیکسلهای تصویر را بزرگ و پهن نشان میدهد
common عام
common عادی
common پست عوامانه
common آنچه اغلب اتفاق میافتد
common مشترکااستفاده کردن
common مشاع بودن
common مشارکت کردن
common کانالی که به عنوان خط ارتباطی به چندین وسیله یا مدار به کار می رود
common رایج
common عمومی
common مشترک
common متعلق بودن به چندین نفر یا برنامه به به همه کس
common : مردم عوام
the common people عامه
surcharge of common یا جنگل
tenancy in common استیجارمشاع اجاره مشاع
the common people عوام
tenancy in common استیجار مشترک
tenancy in common حالتی که جمعی با عناوین مختلف در اداره ملکی شرکت داشته باشند بدون ان که به وحدت مالکیت ان خللی وارد اید مدت اجاره
surcharge of common استفاده بیش از حد مجاز ازچراگاه
held in common مشاع
common wealth ملل مشترک المنافع
common wealth ممالک مشترک المنافع
common whipping بست معمولی
common whipping بست عادی
Common Market فرانسه لوکزامبورگ و هلند
Common Market بازار مشترک جامعه اقتصادی اروپا سازمان متشکل ازکشورهای المان غربی ایتالیا
estate in common اشتراک در مالکیت زمین
estate in common درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
estate in common مالکیت مشاع
Common Market جامعه اقتصادی اروپا
Common Market بازار مشترک
the common people عوام الناس
held in common مشترک
Common Market بلژیک
to make common cause دست یکی شدن
common ashlar سنگ چکش خورده
common onion پیاز
common bond [دیوار چینی با آجر آمریکایی یا انگلیسی]
common joist تیر کف اتاق
least common multiple کوچک ترین مضرب مشترک [ریاضی]
common thyme آویشن [آویشن معمولی] [گیاه شناسی]
common round ابزار فیتیله
common roof تیرچه افقی خرپا
common rafter تیر خرپا
It is common knowledge that ... این را همه کس بخوبی میدانند که ...
least common multiple کوچک ترین مضرب مشترک [ک.م.م] [ریاضی]
common ground نقطهنظراتمشترک
common periwinkle نوعیحلزون
common rooms تالار دانشجویان
common rooms باشگاه دانشجویان
common rooms اتاق استادان
common room تالار دانشجویان
common room باشگاه دانشجویان
common room اتاق استادان
common-house نشیمنگاه صومعه
common land مکانعمومی
By common consent. به تصدیق همه ( عموم )
common denominator مخرج مشترک [ریاضی]
common factor مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
common divisor مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
common wall دیوار تقسیم دیوار جلوگیری از اتش سوزی
common touch <idiom> با همه رفتار مناسب داشتن
to make common cause متحد شدن
common wealth کشور
common link حلقه معمولی
common items اقلام تدارکاتی عمومی اقلام مشترک
common items قطعات عمومی
common denominators مخرج مشترک
common hardware ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com