English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
concerted action عمل مشترک
concerted action عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
Other Matches
concerted باهم
concerted مجتمعا
concerted هم نوا
concerted موزون
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action خط اول صفحه نمایش که نام منوها را نشان میدهد
action عمل انجام شده
action که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action عمل کاربر مانند انتخاب یک کلید
action تمام منو زیر نام آن نمایش داده میشود
action انجام کاری
action در حقیقت آن منو انتخاب میشود
action حرف یکتایی که در رابط ه با یک منوی خاص برای افزایش سرعت عمل میکند و وقتی که کاربر این حرف را انتخاب میکند
action کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
action لیست امکانات
action پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
action وقتی کاربر نشانه گر را به سوی یک منوی خاص در میله عمل می برد
out of action غیر فعال
appropriate action اقدام مقتضی
right of action حق اقامه دعوی
right of action حق طرح دعوی در دادگاه
right of action حق طرح دعوی دردادگاه
right of action حق ترافع
course of action راه کار
containing action عملیات احاطهای بازدارنده
self action عمل فی نفسه
self action خود عملی
immediate action عملیات فوری
down [out of action, not in use] <adj.> خراب [ازکارافتاده]
down [out of action, not in use] <adj.> ازکارافتاده
out of action خراب
out of action خارج ازنبرد
out of action از نبرد خارج شده
course of action روش انجام کار
immediate action عکس العمل فوری
action پیکار
action اشغال نیروهای جنگی
action گزارش وضع
action طرز عمل
action اقامهء دعوا
action عمل
action جریان حقوقی تعقیب
action بازی
action تمرین
action نبرد
action تاثیر اثر جنگ
action کنش
action کردار
action کار
action فعل اقدام
action رفتار
action جدیت
action جنبش حرکت
action جریان
action اشاره
action سهم سهام شرکت
action عامل
action فرمان حاضر به تیر
action کار اقدام
action جنگ عملیات
action اژیرش
action عملیات جنگی
action جنبش
action جنگ
action اثر
action اقدام
property in action مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
quantum of action مقدار اثر
quick in action چابک
quick in action جلد
quantum of action کوانتوم اثر
personal action دعوی شخصی
mine action عمل مین
quick action عمل انی ماسوره
quantum of action ثابت پلانک
quantum of action کوانتوم کنش
quick action عمل ضربتی انی
preventive action اقدامات تامینی
preventive action اقدامات احتیاطی
local action تخلیه موضعی باتری
legal action اقدام قانونی
killed in action کشته
killed in action کشته جنگی
killed in action تلف شدن در جنگ
inductive action اثر القاء
impluse action انتخاب شماره
impact action عمل انفجار نیروی ترکش
impact action عمل ترکش
locking action اثر سدکنندگی
mass action عمل کلی
mass action قانون اثر جرم
prepare for action حاضربه جنگ کردن
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
possessory action دعوی اعاده مالکیت
possessory action دعوی مالکیت
police action عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
plan of action طرح عملیات
personal action دعوی منقول
passing action عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
mine action عمل کردن به صورت مین
impact action اثر انفجار
speed of action سرعت حرکت
secondary action انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
industrial action عملوکارصنعتی
action replay پخش مجدد و با دور کند بخشیاز برنامه تلویزیونی
action of wind حرکتجریانباد
action lever اهرم حرکتدستگاه
zone of action منطقه عملیات یکان
zone of action منطقه عمل
wounded in action زخمی عملیات زخمی جنگی
wounded in action زخمی شده در جنگ
He is a man of action. مردعمل است
action architecture [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
to be out of action [because of injury] غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
speed of action درجه تندی
speed of action سرعت انتقال
speed of action زرنگی [چابکی]
speed of action چالاکی
speed of action چابکی
speed of action فرزی
speed of action تندی
vexatious action دعوائی که هدف ان فقط ایذاء و اذیت طرف باشد
vexatious action دعوی ایذائی
to rouse to action بکارانداختن تحریک کردن
retrofit action بهبودسازی وسایل وتجهیزات و پرسنل
reflex action عمل غیر ارادی
recourse action رجوع به دادگاه
real action دعوی راجع به اموال غیر منقول
real action دعوی غیر منقول
radius of action ناحیه رانندگی
radius of action شعاع اثر
radius of action برد عملیاتی هواپیما
radius of action شعاع عمل
scene of action صحنه عملیات
scene of action صحنه جنگ یادرگیری
shock action عمل غافلگیری
to rouse to action بکاربرانگیختن
to bar one from his action بازداشتن کسی از کاری
things in action اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
things in action اموال دینی
splitting a cause of action تجزیه دعوی
social action اقدام اجتماعی
single action یک بار چرخش قرقره با یک بار چرخش دسته
shock action عمل شوک
shock action غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
quick in action فرز
civil action دعوی مدنی
antisubmarine action مکانیسم ضد زیردریایی
antisubmarine action عمل ضد زیردریایی
angle of action زاویه عمل
action tendency گرایش به عمل
action system نظام عمل
action station وضعیت قرمز ,state battle : syn readiness of degree first
action station محل جنگ
action station پناهگاه ضد تک هوایی دشمن
action statement دستورالعمل اقدام
automatic action ناهشیارکاری
biocidal action عمل موادیکه جهت کشتن میکروبها و باکتریها به تانک سوخت اضافه میشود
bring an action against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
civil action دعوی مدنی یا حقوقی
civic action امور عام المنفعه
civic action عملیات مردم یاری
chose in action حق مالکیت نسبت به اموالی که در تصرف فرد نیست
chos in action حق بالقوه
chos in action حق دینی
characteristic action عامل مشخصه
capillary action اثر مویینگی
bringing an action اقامه دعوی
action research پژوهش عمل نگر
action report گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
action for cancellation اقدام به ابطال
action for cancellation اقدام به لغو
action for avoidance اقدام برای لغو
action deferred تامل در به کار بردن جنگ افزار
action deferred تامل در عملیات
action cuttent پتانسیل عمل
action at low اقدام قانونی
action agent مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
abrasive action اثر سائیدگی
action front حاضر به تیر
action in personam دعوی بر علیه شخص
direct action مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
action principle اصل کنش
action potential پتانسیل عمل
action post هدف در سمت چپ یا راست
action period دوره کنش
action parameters پارامترهای عملیاتی
action on the blade تماس با شمشیر حریف
action noun اسم مصدر
action letter فرم بازرسی ویژه در ردههای بالا
abrasive action اثر سایش
his action pleased me ازکارش خوشنودیا راضی شدم
delayed action با ماسوره تاخیری
delaying action عملیات تاخیری
delaying action عمل تاخیری
disciplinary action تنبیه انضباطی
divert action عملیات مخالف
divert action عکس العمل متضاد عکس العمل مخالف
double action اقدام دوجانبه
double action عمل دوبله یادو طرفه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com