English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
damage control bills دستورالعمل کنترل خسارات
Other Matches
damage control اسیب گیری
damage control کنترل خسارات
damage control کنترل کردن خسارات
damage control party گروه اسیب گیر
damage control book راهنمای کنترل خسارات
area damage control party گروه کنترل خسارات منطقه
bills سند
bills صورتحساب دادن
bills برات
bills قبض صورتحساب
bills لایحه
bills نوک بنوک هم زدن
bills نوعی شمشیرپهن
bills منقار
bills نوک
bills صورتحساب
bills اسنادبازرگانی
bills اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
bills بیجک
bills گزارش جریان دعوی
bills دادخواست
bills اسکناس
bills حواله
bills سند مالی لایحه یا طرح قانونی
bills قبض
bills تهیه کردن صورتحساب
commercial bills اوراق تجارتی
bills receivable بروات قابل دریافت
short bills سفته یا برات کوتاه مدت
bills receivable براتهای دریافت کردنی
bills payable برات های پرداخت کردنی
document bills اوراق تجارتی
treasury bills اسناد خزانه
bills of fare صورت غذا
bills of fare صورت اغذیه مهمانخانه
bills of fare برنامه
bills of fare هزینه سفر
private member's bills طرح تهیه شده به وسیله یکی از نمایندگان مجلس
private members' bills طرح تهیه شده به وسیله یکی از نمایندگان مجلس
principal types of bills انواعنوک
do damage خسارت زدن
damage خسارت زدن زیان زدن
damage اسیب
damage صدمه دیدن
damage آسیب رساندن به چیزی
damage صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود
damage گزند
damage خسارت
damage زیان
damage غرامت معیوب کردن
damage غرامت ضرر
damage ضرر
damage خسارت غرامت
damage تاوان
damage ضایعات رزمی
damage اسیب دیدن
damage ضرر زدن خسارت دیدن اسیب
damage صدمه [شوخی] [اصطلاح روزمره]
damage صدمه دیدن ازون
damage زیان [شوخی] [اصطلاح روزمره]
damage خسارت [شوخی] [اصطلاح روزمره]
What's the damage? چقدر خرج روی دستم می افتد؟
damage ضرر [شوخی] [اصطلاح روزمره]
damage آسیب [شوخی] [اصطلاح روزمره]
material damage خسارت مادی
moral damage ضرر معنوی
actual damage خسارت واقعی
collateral damage خساراتمادیجنگ
damage criteria میزان خسارات
damage criteria میزان ضایعات
indirect damage ضرر غیر مستقیم
damage density چگالی اسیب رسانی
damage feasant خسارت ناشی از حیوانات
moral damage خسارت معنوی
damage feasant درCL حالتی را گویند که رمه یاگله کسی وارد ملک دیگری شده از طریق چریدن یاشکستن اشجار ایجاد خسارت نماید
damage in transit خسارت در هنگام ترانزیت
consequential damage خسارت غیر مستقیم
brain damage اسیب مغزی
fractional damage خسارت جزئی
fractional damage خسارت وارده به قسمتی از وسیله
general damage خسارت عمومی
general damage خسارت کلی
special damage خسارت مخصوص
criminal damage تخریب جزائی
certificate of damage تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
irreversible damage اسیب جبران ناپذیر
light damage خسارت جزئی یا سبک
water damage خسارت اب دیدگی
structural damage خسارت ناشی از خرابی یاترک خوردگی ساختمان
damage radius شعاع خطر مین
damage radius شعاع منطقه خسارت
damage threat احتمال تولید خسارت
damage threat منطقه احتمال تولید خسارت
direct damage ضرر مستقیم
effective damage خسارت موثر
effective damage ضایعات موثر
proceeding for damage دعوی خسارت
certificate of damage گواهی خسارت
damage assessment تعیین خسارات
damage area منطقه تولید خطر مین منطقه خسارت منطقه خطر
damage assessment تعیین میزان خسارت براورد ضایعات
The damage can't have been caused accidentally. آسیب نمی تواند به طور تصادفی پیش آمده باشد.
accident damage to property خسارت اتفاقی وارده بردارایی
minimal brain damage کمترین اسیب مغزی موثر
civil damage assessment ارزیابی خسارات غیرنظامی ارزیابی کل خسارات وارده به موسسات غیرنظامی
to damage somebody's good reputation به شهرت کسی خسارت زدن
bomb damage assessment تعیین میزان خسارت ناشی ازبمب
sea water damage خسارت اب دریا
control کنترل کردن فرمان
control اختیار
to keep under control تحت نظارت نگه داشتن
control کنترل
control کاربری
control کنترل بازبینی
control بازرسی نظارت جلوگیری
control بازرسی
control نظارت کردن تنظیم کردن
control بازدید
control بازرسی کردن
control سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
control کنترل کردن مهار کردن
control وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
control فرمان
control مهار
control توپزن دقیق
control نظارت و ممیزی کردن
self control قوه خودداری
control نظارت کردن
self control کف نفس
self control مسک نفس
self control خودداری
control کنترل کردن
self-control خویشتنداری
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
control نظارت
self-control خودداری
self-control خودگردانی
I cant help it. It is beyond my control. دست خودم نیست
control واپاد
manual control کنترل دستی
manpower control کنترل نیروی انسانی
material control کنترل مواد
crystal control تنظیم با بلور
minor control کنترل ضعیف
minor control کنترل کم
ground control کنترل زمینی
ground control دستگاه کنترل کننده زمینی
intensity control پیچ رنگ
mixture control کنترل مخلوط
cruise control کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
monetary control کنترل پولی
hold control نافم همزمانی
horizontal control کنترل افقی در نقشه برداری اندازه گیری بر دو سمت نقشهای
hue control پیچ فام
intensity control کنترل شدت
lighting control کنترل روشنایی
inventory control کنترل موجودی
inventory control کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
lift control کنترل اسانسور
lever control کنترل اهرمی
lateral control کنترل جانبی
lateral control کنترل در عرض جبهه
light control کنترل نور
input control کنترل ورودی
light control کنترل روشنایی
shading control پیچ فام
magnetci control کنترل فرمان مغناطیسی
ignition control کنترل احتراق
loop control کنترل حلقه زنی
load control تنظیم با بار خارجی
linearity control نافم خطی
image control کنترل تصویر
indirect control کنترل غیرمستقیم
line control کنترل خط
level control کنترل سطح
grid control کنترل شبکه
control lock وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
erosion control جلوگیری از فرسایش
error control کنترل خطا
esi control control Index ExternallySpecified کنترل با فراست
exchange control کنترل ارز
exchange control نظارت ارز
exchange control نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
exchange control جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
exchange control کنترل ارزی
experimental control کنترل ازمایشی
external control کنترل خارجی
engagement control کنترل درگیری توپخانه پدافندهوایی با دشمن
emission control کنترل تشعشع امواج مغناطیسی یا صوتی دستگاه کم کننده تشعشع امواج
cursor control کنترل مکان نما
data control کنترل داده ها
decentralized control کنترل غیر تمرکزی
delusion of control هذیان کنترل شدگی
digital control کنترل دیجیتالی
direct control کنترل مستقیم
disaster control روش کنترل سوانح
disaster control روش مقابله با سوانح و بلایا
electric control کنترل الکتریکی
electronic control تنظیم الکترونیکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com