Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
delay action
عمل تاخیری
delay action
عملیات تاخیری
Search result with all words
delay action fuse
فیوز تاخیری
delay action voltage
ولتاژ تاخیری
Other Matches
delay
خیری ایجاد کردن در چیزی
delay
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delay
یچ بسته به دیگری عبور میکند
to delay
عقب انداختن
[زمان]
non delay
بدون تاخیر
to delay
به تعویق انداختن
delay
دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
delay
خیر داده کاملاگ خوانده میشود
delay
تاخیر
delay
بتاخیرانداختن تعلل
delay
درنگ
non delay
ماسوره بی تاخیر
delay
به تاخیر افتادن تاخیرکردن
delay
عملیات تاخیری
delay
به تاخیر انداختن
delay
دیرکرد
delay
وسیله ایکه برای سیگنالی طول می کشد تا ارسال شود
propagation delay
1-زمان لازم برای فاهر شدن خروجی در دروازه منط قی پس از اعمال ورودی . 2-زمانی که بیت داده روی شبکه از مبدا به مقصد می رود
delay allowance
زمان تقسیم
delay arming
مسلح کننده تاخیری
delay arming
مکانیسم تاخیری
delay circuit
مدار تاخیر
delay distortion
اعوجاج تاخیری
delay en route
تاخیر در حین راه
delay element
عنصر تاخیری
rotational delay
تاخیر چرخشی
coding delay
تاخیر زمانی مربوط به کشف رمز و پیام
There will be a delay of 8 minutes.
8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
It was not worth all that delay .
به اینهمه معطلی نمی ارزید
to delay the proceedings
به تأخیر انداختن دادرسی
waiting delay
تاخیر ناشی از عدم توانایی پرداخت
altitude delay
افت ارتفاع امواج رادار
arming delay
تاخیر در مسلح شدن
seek delay
تاخیر پیگردی
delay en route
تاخیر درحین حرکت در مسیر
delay equalizer
برابر کننده تاخیر
delay equalizer
متعادل کننده تاخیری
propagation delay
تاخیر پخش
height delay
زمان تاخیر رسیدن هواپیمابارتفاع معین
ignition delay
تاخیر اختراق
interest for delay
بهره دیرکرد
propagation delay
تاخیر انتشار
delay time
زمان تاخیر
delay position
موضع مخصوص اجرای عملیات تاخیری
delay position
موضع تاخیری
external delay
تاخیر خارجی
magnetic delay
تاخیر توسط حافظه مغناطیسی
delay fuze
ماسوره تاخیری
delay line
خط تاخیر
fuze delay
ماسوره تاخیری
delay line
خط تاخیری
acoustic delay line
خط تاخیر دهنده صوتی
sonic delay line
خط تاخیری صوتی
time delay device
دستگاه تاخیردار
time delay relay
رله تاخیری
magnetic delay line
خط تاخیر مغناطیسی
mercury delay line
روش مرتب کردن داده ها به صورت پاس ها در طول جیوه
mercury delay line
تولید می شد و به عنوان ورودی برمی گشت
mercury delay line
داده خوانده می شد
delay release sinker
وسیله غوطه ور کننده مین زمانی غوطه ور کننده مین تاخیری
mercury delay line
خط تاخیری جیوهای
delay zction firing
دیرسوزی
electromagnetic delay line
خط تاخیر الکترومغناطیسی
delay line register
ثبات با خط تاخیری
artificial delay line
خط تاخیر
delay line storage
یک دستگاه ذخیره که شامل یک خط تاخیری و وسیلهای برای درج مجدد اطلاعات بدرون خط تاخیری میباشد
delay zction firing
عمل احتراق با تاخیر
action
جنبش حرکت
right of action
حق ترافع
out of action
خراب
self action
خود عملی
out of action
غیر فعال
self action
عمل فی نفسه
out of action
خارج ازنبرد
out of action
از نبرد خارج شده
containing action
عملیات احاطهای بازدارنده
right of action
حق طرح دعوی در دادگاه
right of action
حق اقامه دعوی
course of action
راه کار
course of action
روش انجام کار
appropriate action
اقدام مقتضی
immediate action
عکس العمل فوری
right of action
حق طرح دعوی دردادگاه
immediate action
عملیات فوری
action
جنگ عملیات
action
پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
action
لیست امکانات
action
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
action
حرف یکتایی که در رابط ه با یک منوی خاص برای افزایش سرعت عمل میکند و وقتی که کاربر این حرف را انتخاب میکند
action
در حقیقت آن منو انتخاب میشود
action
وقتی کاربر نشانه گر را به سوی یک منوی خاص در میله عمل می برد
action
تمام منو زیر نام آن نمایش داده میشود
action
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action
تمرین
action
بازی
action
جریان حقوقی تعقیب
action
عمل انجام شده
action
سهم سهام شرکت
action
عملیات جنگی
action
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action
جنبش
action
اژیرش
action
جنگ
action
اقدام
action
اثر
action
خط اول صفحه نمایش که نام منوها را نشان میدهد
action
انجام کاری
action
اقامهء دعوا
action
تاثیر اثر جنگ
action
اشاره
action
جریان
action
جدیت
down
[out of action, not in use]
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
action
رفتار
action
عمل
action
کار
action
کردار
action
کنش
down
[out of action, not in use]
<adj.>
ازکارافتاده
action
نبرد
action
فعل اقدام
action
کار اقدام
action
عامل
action
گزارش وضع
action
اشغال نیروهای جنگی
action
پیکار
action
فرمان حاضر به تیر
action
عمل کاربر مانند انتخاب یک کلید
action
طرز عمل
quantum of action
کوانتوم اثر
quantum of action
کوانتوم کنش
quantum of action
ثابت پلانک
quick in action
چابک
quick in action
جلد
quick in action
فرز
quick action
عمل انی ماسوره
quick action
عمل ضربتی انی
quantum of action
مقدار اثر
mine action
عمل کردن به صورت مین
preventive action
اقدامات تامینی
passing action
عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
personal action
دعوی منقول
personal action
دعوی شخصی
plan of action
طرح عملیات
police action
عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
possessory action
دعوی مالکیت
possessory action
دعوی اعاده مالکیت
prepare for action
حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
prepare for action
حاضربه جنگ کردن
preventive action
اقدامات احتیاطی
wounded in action
زخمی شده در جنگ
property in action
مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
mine action
عمل مین
action architecture
[معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
to rouse to action
بکارانداختن تحریک کردن
to rouse to action
بکاربرانگیختن
speed of action
تندی
speed of action
فرزی
speed of action
چابکی
to bar one from his action
بازداشتن کسی از کاری
speed of action
چالاکی
speed of action
زرنگی
[چابکی]
vexatious action
دعوائی که هدف ان فقط ایذاء و اذیت طرف باشد
to be out of action
[because of injury]
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
He is a man of action.
مردعمل است
secondary action
انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
industrial action
عملوکارصنعتی
action replay
پخش مجدد و با دور کند بخشیاز برنامه تلویزیونی
action of wind
حرکتجریانباد
action lever
اهرم حرکتدستگاه
zone of action
منطقه عملیات یکان
zone of action
منطقه عمل
wounded in action
زخمی عملیات زخمی جنگی
things in action
اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
things in action
اموال دینی
splitting a cause of action
تجزیه دعوی
reflex action
عمل غیر ارادی
recourse action
رجوع به دادگاه
vexatious action
دعوی ایذائی
speed of action
سرعت حرکت
real action
دعوی راجع به اموال غیر منقول
real action
دعوی غیر منقول
radius of action
ناحیه رانندگی
radius of action
شعاع اثر
radius of action
برد عملیاتی هواپیما
retrofit action
بهبودسازی وسایل وتجهیزات و پرسنل
speed of action
سرعت انتقال
social action
اقدام اجتماعی
single action
یک بار چرخش قرقره با یک بار چرخش دسته
shock action
عمل شوک
speed of action
درجه تندی
shock action
غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
shock action
عمل غافلگیری
scene of action
صحنه جنگ یادرگیری
scene of action
صحنه عملیات
radius of action
شعاع عمل
comulative action
اثر عمومی
bringing an action
اقامه دعوی
bring an action against someone
علیه کسی اقامه دعوی کردن
biocidal action
عمل موادیکه جهت کشتن میکروبها و باکتریها به تانک سوخت اضافه میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com