English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 185 (2 milliseconds)
English Persian
digital read out نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
Other Matches
Read out the letter. Read the letter aloud. نامه را بلند بخوان
digital آنچه داده یاکمیتهای فیزیکی را به صورت داده بیان میکند
digital دیجیتالی
digital انگشتی
digital رقمی وابسته به شماره
digital دیجیتال
digital رقمی
digital پنجهای
digital circuit مدار رقمی
digital channel مجرای رقمی
digital channel کانال رقمی
digital analog رقمی به قیاسی
digital research inc یک شرکت نرم افزاری که محصولات زیادی دارد
digital monitor مونیتور رقمی
digital signal علامت رقمی
digital signal سیگنال دیجیتالی
digital sorting روش مرتب کردن شبیه ماشینهای جدول بندی
analog to digital انالوگ به دیجیتال
analog digital قیاسی به رقمی
digital transmission انتقال دیجیتالی
digital speech گفتار دیجیتالی
digital clock زمان سنج رقمی
digital clock ساعت رقمی
digital control کنترل دیجیتالی
digital darkroom برنامهای برای بهبود تصویر
digital data داده رقمی
digital data داده دیجیتالی
digital integrator انتگرال گیر رقمی
digital intergrator انتگرالگیر رقمی
digital plotter رسام دیجیتالی
digital recording ضبط دیجیتالی
digital recording ضبط رقمی
digital computer کامپیوتردیجیتال
digital communications ارتباطات دیجیتالی
digital computer کامپیوتر رقمی
digital computer کامپیوتر عددی
digital computer کامپیوتر
digital computer کامپیوتر دیجیتالی
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
digital repeater تکرارکننده دیجیتالی
digital transmission مخابره دیجیتال
digital pulp قسمتگوشتیانگشت
digital display صفحهنمایشعددی
digital pad انگشتپا
digital war جنگ دیجیتال [جنگ اینترنتی]
digital nerve عصبانگشتی
digital watch ساعتکامپیوتری
digital transmission انتقال رقمی
pseudo digital تولید شده توسط مودم و ارسالی روی خط وط تلفن
analog to digital converter مبدل قیاسی به رقمی
analog to digital converter تجزیه و تحلیل اطلاعات برای کامپیوتر با دستگاه حافظه ان
digital frequency display شمارهتکرارنمایش
digital equipment corporation سازنده انواع سیستمهای مینی کامپیوتر
digital signal processing پردازش دیجیتالی سیگنال
analog digital converter مبدل انالوگ دیجیتال
analog digital converter مبدل قیاسی- رقمی
digital to analogue converter مبدل دیجیتال به انالوگ
automatic digital network شبکه عددی کامپیوتری
automatic digital network شبکه مبادله اطلاعات کامپیوتری
digital to analog converter مبدل دیجیتال به انالوگ مبدل رقمی به قیاسی
digital tape cassettes نوار کاست رقمی
digital data transmission ارسال دیجیتالی داده
digital subscriber line [DSL] خط مشترک دیجیتال [مخابرات ]
musical instrument digital interface واسط سریال که قط عات الکترونیکی را بهم وصل میکند
digital video effects monitor صفحهنمایشدیجیتالی
digital video special effects نمایشمخصوصعددیعوامل
musical instrument digital interface میانجی رقمی الات موسیقی
asymmetric digital subscriber line [ADSL] خط مشترک دیجیتال نامتقارن [مخابرات ]
high bit-rate digital subscriber line [HDSL] خط مشترک دیجیتال برای نرخ بیت بالا [مخابرات ]
to read through something چیزی را کاملا خواندن
to read over something چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read through something چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read out بلند خواندن
read in ارسالی داده از منبع خارجی به کامپیوتر اصلی
to read over something چیزی را کاملا خواندن
read only تنها خواندنی
read only فقط خواندنی
read out بازخوانی
to read too much into تفسیر ناموجه کردن
to read off از روی چیزی خواندن بلندخواندن
Read me right ... من را درست درک بکن ...
read خواندن
read سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
read گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
well read اهل مطالعه و تحقیق
read اسکن کردن متن چاپ شده
read بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود
read وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
read تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
read کانال حمل داده که در دو جهت حرکت میکند
read ترتیب رویدادها برای ذخیره و بازیابی داده
read بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی
well-read با اطلاع
read 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
well-read اهل مطالعه و تحقیق
read عملیات خواندن که در آن داده ذخیره شده پس از بازیابی پک میشود
read گیرندهای که میتواند داده از سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فالاپی دیسک بخواند یا بنویسد
well read با اطلاع
read قرائت کردن
read وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
read بازخواندن
read تعبیر کردن
read رسانه ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن است
read استنباط کردن
scatter read دستیابی وخواندن داده ذخیره شده در محلهای مختلف
write once read many چند بار بازیاب
scatter read پراکنده خوانی
to read a book کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
to read between the lines معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
to read one a lecture کسیرا سرزنش کردن
to read one a lesson کسیرا اندرزدادن
write once read many یکبار نویس
to read one a lesson بکسی نصیحت کردن
write once read many چند باربخوان
lip read کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
lip-read لب خواندن
lip-read کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
to sight-read something از روی ورقه [نت موسیقی] آلت موسیقی بازی کردن
Read the story فرم تریو
to read wrong اشتباه [ی] خواندن
read only memory حافظه فقط خواندنی
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
He can neither read nor write. نه می تواند بخواند نه بنویسد
I read through the letter. من این نامه را کاملا میخوانم.
he can read the sky ستاره شناس است
sight-read بدون مطالعه قبلی خواندن
nondestructive read خواندن غیرمخرب
sight-read بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight read بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-read فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
read head نوک خواننده
backward read یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
read head نوک خواندن
he cannot read or write خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he could read the future خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he read other than distinctly شمرده نخواند
he read other than distinctly همه جورخوانده جز شمرده
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
i had a quiet read که باارامش چیز بخوانم
i read him to sleep برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
sight read فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
reed or read شیر دادن
read head هد خواندن راس خواندن
read ink ink nonreflective
deep read بسیار خوانده
sight read بدون امادگی قبلی اجراکردن
deep read با اطلاع
destructive read خواندن مخرب
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
read strobe بارقه خواندن
read pulse تپش خواندن
destructive read out بازخوانی مخرب
read only storage انباره فقط خواندنی
lip read لب خواندن
read mostly memory حافظه بیشتر خواندنی
read/write خواندن- نوشتن
control read only memory حافظه فقط خواندنی کنترلی
commonly read paper روزنامه کثیر الانتشار
I premise that you did read this article. من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
I assume that you did read this article. من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
read/write memory حافظه خواندنی / نوشتنی
direct read after write خواندن مستقیم پس از نوشتن
read/write head هدخواندن- نوشتن
to read people's hands کف بینی کردن
read write cycle چرخه خواندن و نوشتن
read write privilege امتیاز خواندن- نوشتن
the bill was read for the first time شور اول لایحه تمام شد
read/write file فایل خواندنی / نوشتنی
read/write head نوک خواندن / نوشتن
read restore cycle چرخه خواندن و ترمیم
fusible read only memory MORP که از ماتریسی از اتصالات موجود تشکیل شده که به طور انتخابی به برنامه وصل می شوند
programmable read only memory حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
read the riot act <idiom> به کسی هشدار دادن
read write head نوک خواندن و نوشتن
Every one is supposed to know to read and write . فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
To read someone s mind (thoughts). فکر کسی را خواندن
read-only memory (ROM) module خواندنحافظه
scatter read gather write خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
electrically erasable read only memory حافظه الکترونیکی پاک شدنی فقط خواندنی
erasable programmable read only memory eprom
the heart's letter is read in the eyes <proverb> رنگ رخساره نشان می دهد از سر ضمیر
He has read the book from cover to cover . کتاب رااز اول تا آخر خوانده است
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com