English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (2 milliseconds)
English Persian
double entry دفتر داری مضاعف
double entry سیستم دفترداری دوبل
Search result with all words
double entry bookkeeping حسابداری دوبل
double entry table جدول دو سویی
Other Matches
re entry ورود
entry قلم
entry ثبت
entry شرطبندی روی اسب معین ورود به اب
entry نقطه شروع پرش یا چرخش
entry ورود راهرو
right of entry حق ورود
no entry ورودممنوع
entry مقدار اطلاعات درون یک سلول مشخص
entry عمل ورودی
entry موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
entry اولین دستور اجرا شده در تابع فراخوانده شده
entry آدرسی که از آن یک برنامه یا تابع اجرا میشود
entry نقط های در زمان که یک برنامه یا کار یادسته اجرا میشود توسط تقویم سیستم عامل
entry شرکت کننده
entry فقره
entry چیزثبت شده یاواردشده قلم
entry در پایگاه دادههای یا کتابخانه
re-entry فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
re-entry نقط های در برنامه یا تابع که فراخوانی مجدد میشود
re-entry اعاده تصرف
re-entry ورود
re entry فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
re entry نقط های در برنامه یا تابع که فراخوانی مجدد میشود
re entry اعاده تصرف
entry دخول
entry ادخال
entry ورود
entry راه راهرودر
entry مدخل
entry ثبت دردفتر ثبت
undefined entry فقره تعریف نشده
single entry حسابداری فردی
single entry حسابداری ساده
to make an entry of ثبت
post entry ثبت پس از موقع
portfolio entry قلم متعلق به موجودی اوراق بهادار
port of entry بندرمحل ورود
port of entry بندر مقصد
make an entry وارد کردن
make an entry ثبت کردن
key entry دخول کلیدی
home use entry اعلامیه مصرف شخصی
to make an entry of کردن
to make an entry of وارد
cost to entry هزینه ورود
re entry vehicle نوعی رسانگرهای فضایی که برای ورود به اتمسفر زمین در بخش پایانی مسیر خودطراحی شده اند
bill of entry افهارنامه ورودی
data entry ثبت داده ها
data entry داده دهی
data entry ثبات داده ها ورود داده ها
deffered entry ورود به یک زیربرنامه که نتیجه خروج غیر مترقبه ازبرنامه میباشد که کنترل به ان منتقل شده است
head-first entry پرشباسر
feet-first entry پرشسیخی
barrier to entry منع ورود به صنعت
bill of entry افهارنامه ورودی افهارنامه گمرکی
customs entry افهار یا اعلام ورود به گمرک
home use entry اعلامیه مصرف
entry point نقطه ورود
entry point نقطه دخول
entry plan طرح دخول به سر پل
entry plan طرح ورود به بندر
entry line سطر ورودی
ease of entry سهولت ورودبه یک صنعت
entry door ورودی
entry keydoard صفحه کلیدورودی
entry keydoard صفحه کلید ادخال
entry block کنده مدخل
entry condtion شرط دخول
entry fee مبلغ پرداختی برای شرکت درمسابقه
entry group واجدین شرایط تخصصی شغلی
entry side جهت دخول
entry side جهت ورود
ease of entry سهولت ورود
free entry ورود ازاد بنگاهها به صنعت
entry doors در های ورودی
entry door در جلویی [ساختمان]
entry door در ورودی
entry group گروه واجد شرایط
entry instruction دستورالعمل دخول
port of entry مرز ورود کالا یا فرد به کشور
forcible entry هتک حرمت منازل
lobby-entry مدخل
forcible entry ورود عدوانی
gable-entry راهروی ورودی
lobby-entry راهرو
end lobby-entry مدخل
customs entry form افهارنامه گمرکی
to refuse somebody entry [admission] کسی را در مرز برگرداندن
direct data entry داده دهی مستقیم
data entry device دستگاه داده دهی
forceble entry and detainer هتک حرمت منازل
forcible entry and detainer تصرف عدوانی
forcible entry and detainer ید عدوانی
law of prior entry قانون تقدم ورود
to refuse somebody entry [admission] اجازه ندادن ورود کسی [به کشوری]
freedom of entry and exit ازادی ورود و خروج
remote job entry ادخال کار از دور
remote job entry وارد کردن کار از راه دور ورود برنامه از راه دور
forceble entry and detainer تصرف عدوانی
data entry form فرم ورودی داده ها
data entry mode حالت ثبت داده ها
data entry operator متصدی داده دهی
data entry specialist متخصص داده دهی
entry level jobs شغلهای غیر تخصصی
clear-entry key کلیدصفحههوشیار
fine data entry control کنترلدخولاطلاعاتعالی
To make a forcible entry into a building. بزور وارد ساختمانی شدن
fast data entry control کنترلدخولاطاعاتسریع
facilitator [of illegal migration/immigration / entry] [British E] قاچاقچی آدم [در سر مرز]
double zero صفر2برابر
double توپزن 0001امتیازی فصل
double بازی دونفره خطای دبل
double بازی دوبل
double دویدن
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double مضاعف
double دواسترایک متوالی
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double-take یکه خوردن
double-take واکنش دوگانه
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double :دوبرابر کردن
double p پاروی دوسر
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double out 081 خارج
double دو برابر کردن
double دو برابر
double up دولا شدن
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double up دولاکردن
double تصویر قرینه
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
double : دو برابر دوتا
double جفت
double دولا
on the double بدو رو
on the double فرمان بدو رو
double دوسر المثنی
double همزاد
double مضاعف کردن دولا کردن
double تاکردن
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double a زنای محصن بامحصنه
double دوبار
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double دو نفره
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double اندازه دو برابر
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double دو برابر بزرگتر
double in 081 تو
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double مضاعف نمودن
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double-six دوطرفشش
double دو برابرشدن یا کردن
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
double limiter محدود کننده مضاعف
double salt ملح مضاعف
double lock دوبارکلیدگردانیدن در
double line خط مضاعف
double sampling نمونه گیری چندگانه
double seam درز دوبل
double shear تنش برشی دوتایی
double sixes جفت شش
double sixes دو شش
double-digit <adj.> دو رقمی
double space یک سطر در میان
double track خط
double track دو
double tongued دوزبانه تزویرامیز
double tongued دارای دوقول
double time پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
double star ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double length با طول مضاعف
double the edge لب گردانیدن
double tent چادر دو نفره
double team تیم دونفره
double taxation مالیات مضاعف
double taxation مالیات بندی مضاعف
double tape نوار مساحی مضاعف
double length طول مضاعف
double star دوتایی
double space یک خط درمیان نوشتن
double leg زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double mind دردل
double mind منلون
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com