Dictiornary-Farsi | dust respirator | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 127 (3 milliseconds)

English	Persian
dust respirator	ماسک تنفسی
dust respirator	ماسک ضد گردو غبار


Other Matches

respirator	سوپاپ ضربت گیر
respirator	ضربت گیر
respirator	ضربت گیر تنفسی
respirator	اسبابی که به دهان و بینی می گذارند تا از استنشاق موادزیان اور جلوگیری کند
respirator	دستگاه تنفس مصونوعی دهان بند طبی
half-mask respirator	سپراتورنیمهماسک
service anti gas respirator	ماسک ضد گاز
dust	گرد
to let the saw dust out of	را ثابت کردن
dust-up	بگومگو
dust-up	شکر آب
dust-up	جنگ و دعوا
dust well	گرد چال
to f. away the dust	گردگیری کردن
to let the saw dust out of	رسوا کردن
to let the saw dust out of	پوچی یا بی اساسی
dust	گرد گوگرد
dust	خاک
in the dust	درخاک
in the dust	مرده
dust	گرد وخاک
in the dust	زیر خاک
dust	غبار
dust	خاکه ذره
dust	گردگیری کردن گردگرفتن از
dust	ریختن پاشیدن
dust	تراب
dust	ارد
saw dust	خاک اره
to kick up dust	خاک بلندکردن
to kick up dust	خاک راه انداختن
to kiss the dust	پست شدن
raise a dust	گرد و خاک بلند کردن
to kiss the dust	باخاک یکسان شدن
to dust one;s jacket	کسیراکتک زدن
to dust one;s jacket	کسیراچوب زدن
stone dust	خاک سنگ
to dust the coat of	کتک زدن
stone dust	گرد سنگ
to bite the dust	افتادن
saw dust concrete	بتن خاک اره
raise a dust	داد و بیداد کردن
to bite the dust	مردن
to dust one's jacket	کسیرازدن
to kiss the dust	به خواری وپستی تن دادن
to kiss the dust	کشته شدن
dust-ups	شکر آب
gold dust	گرد طلا
gold dust	خاک طلادار
dust receiver	مخزنگردوخاک
When the dust settles.	وقتی که خوب آبها از آسیاب افتاد
bite the dust <idiom>	از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
dust color	رنگ خاکی
to raise dust	گرد و خاک به پا کردن
to blow up dust	گرد و خاک به پا کردن
dust-ups	جنگ و دعوا
zinc dust	گرد روی
to shake off the dust	تکاندن
dust-ups	بگومگو
to lick the dust	بزمین خوردن
to make a dust	گردو خاک بلند کردن
to make a dust	گردکردن
to make a dust	هایهوکردن
to raise a dust	گردوخاک بلندکردن
to raise a dust	شلوق کردن
to raise a dust	اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
to shake off the dust	گردگیری گردن
to shake off the dust	گرد گرفتن
dust-covers	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust bin	خاکدان
dust bin	خاکروبه دان
dust bowl	شن روان
dust box	گردپاش
dust brand	دوده
dust brand	لکهای ازدوده
dust brand	سخن زشت
dust brush	گردپاک کن
dust brush	گردگیر
dust catcher	گردگیر کوره بلند
dust arrester	گرد گیر
dust arrester	واحد گردگیری
diamond dust	خرده یاسوده الماس
dust-covers	جلد کاغذی روی کتاب
dust-jacket	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-jacket	جلد کاغذی روی کتاب
dust-jackets	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust jacket	جلد کاغذی روی کتاب
dust-jackets	جلد کاغذی روی کتاب
dust jacket	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
angel dust	گرد پریان
coal dust	خاکه زغال
cosmic dust	غبار کیهانی
dust coal	خاک ذغال
dust coat	لباس روبرای گرفتن گرد جامه گردگیر
dust laden	تجمع گرد وغبار
dust mask	خاک گیر
dust removal	تخلیه گرد و خاک
furnace dust	بخار کوره
dust removal	گرد گیری
dust separation	جداسازی گرد و غبار
dust exhaust	تخلیه گرد و خاک
flying dust	گرد
dust tight	خاک بند
dust laden	خاک گرفتگی
glass dust	خرده شیشه
dust devil	تنوره دیو
interstellar dust	غبار بین- ستارهای
dust collection	گردگیری
dust collection	غبارگیری
humbled to the dust	باخاک برابر
dust collector	جمع کننده گرد و خاک
dust collector	گردگیر
dust colour	خاکی
dust cover	سرپوش غبارگیر
flue dust	بخار گاز
Water lays the dust.	آب گرد وخاک رامی خواباند
To snake the dust off the carpet.	خاک قالی را تکان داد (تکاندن )
sandstorm or dust storm	طوفانخاکوشن
coal dust firing	اشتعال گردی
the dust panned out pootly	ان خاک زرد دادولی نه چندان زیاد
dust collection equipment	وسایل گردگیری
dust cloud theory	نظریه غباری
The dust was laid ( settled ) .	گرد وخاک نشست
Dust has accumulated [settled] on the chairs.	روی صندلی ها خاک نشسته
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb>	کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.