English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (8 milliseconds)
English Persian
early answer پاسخ زود
Other Matches
early to bed early to rise makes a man healthy wealthy and wise <proverb> سحرخیز باش تا کامروا باشی
Early to bed and early to rise . <proverb> زود بخواب و زود بر خیز .
early در اوایل
early زود
early as possible هرچه زودتر
early بزودی
early مربوط به قدیم عتیق
early در ابتدا
early اولیه
early foot سرعت بیش از حد در آغاز اسبدوانی
early finish زودترین زمان ختم یک فعالیت
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
early riser ادم سحرخیز
early bird ادم سحرخیز
as early aspossible هر چه زودتر
as early aspossible هر چه بیشتر
He is an early riser. صبحها زود ازخواب بلند می شود ( سحر خیز است )
early fruit میوه پیش رس یا زودرس
early in the morning صبح زود
early start زودترین زمان شروع یک فعالیت
early weaning از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
early spring سیستم جنگ افزار ماهوارهای ضد شناسایی
early rising سحرخیزی
early rising زود خیزی
early rise سخرخیز
early rise زودخیز
i was up early this morning امروزصبح زود بیدار شدم
early resupply تجدیداماد در حین عملیات
early resupply تجدید اماد به موقع
early poets شعرای پیشین
early peaches هلوی پیش رس یازودرس
early maturing زودرس
keep early hours زود خوابیدن و زود برخاستن
early in the year دراوایل سال
Early in the morning. صبح زود
early warning اعلام خطر کردن
We set off early for ... ما [صبح ] زود به ... رهسپار شدیم.
an early visit دیدنی بموقع
early-warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning اعلام خطر کردن
early warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early infantile autism در خودماندگی طفولیت
Everyone retired early that night. در آن شب همه زود رفتند بخوابند .
early token release در شبکه FDDI یا Ring-Token سیستمی که به دو Token اجازه حضور در شبکه حلقهای میدهد که مناسب برای وقتی است که ترافیک خط بالا است
Early Christian architecture سبک معماری دوران مسیحیت
practice of early rising مشق یا عادت سحر خیزی
Do you get up early [late] in the morning ? آیا شما صبح ها زود [دیر] از خواب برمیخیزید؟
I am leaving early in the morning. من صبح زود اینجا را ترک میکنم.
The early bird gets the worm. <proverb> سحر خیز باش تا کامروا باشی.
For petes sake , come early . با لا غیرتا" زود بیا
Far into the night . Into the early hours. تا دم دمهای صبح
to make an early start زودرهسپار شدن
to make an early start زود حرکت کردن
early German history تاریخ ابتدایی آلمان
currency of early islam درهم
early event time زودترین زمان وقوع یک واقعه
airborne early warning اعلام خطر هوابرد
airborne early warning راداراعلام خطر نصب شده روی هواپیما
answer : پاسخ دادن
in answer to در پاسخ به
to answer in the a اری گفتن بله گفتن
to answer in the a پاسخ مثبت دادن
answer [to something] پاسخ [به چیزی] [راه حل]
answer جواب دادن از عهده برامدن
an a answer پاسخ مثبت
answer دفاع
answer جوابگو شدن
answer مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answer سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answer tone ی که مودم پاسخگو پیش از تغییر مسیر انتشار میدهد
answer پاسخ
answer حالتی از مودم که پاسخ ها را با استفاده از ارتباط با مودم اصلی ایجاد میکند
answer : جواب پاسخ
answer پاسخ به یک سوال
answer جواب احتیاج را دادن
answer ضمانت کردن
answer دفاع کردن
answer پاسخ دادن به یک سیگنال و ایجاد یک خط ارتباطی
answer بکار امدن بکاررفتن
answer زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
answer پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
right answer پاسخ درست
answer بدرد خوردن مطابق بودن
to skive off early [British English] با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
early bird catches the worm <idiom> هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد
I must make an early morning start. باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
the early bird catches the worm <proverb> کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
to keep early Šor good Šhours زود خوابیدن وزود برخاستن
never to be at a loss for an answer همیشه حاضر جواب بودن
reply [answer] پاسخ نامه ای [پاسخ به پیام پست الکترونیکی ] [پاسخ زبانی دفاعیه]
Why don't you answer? چرا جواب نمی دهید؟
the answer is right under your nose <idiom> جواب مثل روز روشن است
to be at a loss for an answer پاسخی نداشتن
the answer to the riddle حل این معما
glib answer پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
to frame an answer پاسخی را طرح کردن
no answer [n/a] [in forms] بدون پاسخ [در برگه برای پر کردن]
an abrupt answer جواب تند
Answer me this question. جواب این سؤالم را بده
Please answer the telephone. لطفا" جواب تلفن را بدهید
To answer back. جواب دادن ( یکی بدو کردن )
i must answer for the damages ازعهده خسارت ان باید برایم
question answer سئوال- جواب
question answer صف
question answer صف بستن
question answer در صف گذاشتن
whyŠthere is the answer شرط در امده تقریبا معنی میدهد
whyŠthere is the answer در سر جواب
the answer is in the negative پاسخ ان منفی است
auto answer خود جواب
to press for an answer با صرار یا فشار پاسخ خواستن
answer/originate دریافت / ارسال
answer/originate رسانه ارتباطی
A straightforward answer. جواب سر راست
answer pennant پرچم جواب
answer key کلید پاسخها
answer mode حالت جواب
answer/originate مثل مودم
answer/originate که میتواند داده دریافت یا ارسال کند
to definitive answer پاسخ قطعی
The wrong answer. جواب غلط
A correct answer. جواب صحیح
answer mode حالت پاسخ
originate answer مدمی که میتواند هم پیامهارا تولید کرده و هم به انهاجواب دهد
to answer the call of nature <idiom> به توالت رفتن [اصطلاح روزمره]
reaction [answer, commentary] رای
reaction [answer, commentary] پاسخ
reaction [answer, commentary] نظر
A logical remark has no answer. <proverb> یرف یساب جواب ندارد .
to fail to provide an answer درماندن در دادن پاسخ
auto answer indicator جوابگویاتوماتیکی
More money is not the answer to this problem. پول بیشتر حل این مسئله نیست.
The answer to fools is silence. <proverb> جوب ابلهان خاموشى است .
to push for an answer [in reference to something] برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
voice answer back یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
voice answer back پاسخ سمعی
Excepting [With the exception of] two students, no one could answer the last question correctly. به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
He was pressed for pressed for ad answer . به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
Force is the answer to force. <proverb> جواب زور را زور مى دهد .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com