Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
field-tests
ازمون پایکار
Other Matches
tests
آزمایش شبکه ارتباطی با ارسال حجم زیاد داده و پیام روی آن
tests
محک
tests
معیار
tests
محک زدن
tests
ازمودن کردن
tests
امتحان
tests
امتحان کردن
tests
ازمون
tests
قطعه مخصوص که نرم افزار با سخت افزار را آزمایش میکند
tests
داده با نتایج از پیش تعیین شده که امکان آزمایش برنامه جدید را فراهم میکند
tests
محیط ی برای آزمایش برنامه ها
tests
عمل اجرا شده روی وسیله یا برنامه برای بررسی صحت کار آن , و غیر این صورت , یافتن قط عات یا دستوراتی که کار نمیکنند
tests
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
tests
تست ها
tests
بررسی اینکه اطلاعات عددی , عددی هستند
tests
تست کردن ازمایش
tests
اجرای برنامه با داده آزمایش برای اطمینان از صحت کار نرم افزار
tests
اختیار
tests
معاینه کردن
tests
ازمایش کردن امتحان
tests
شهادت گواهی بازرسی کردن
tests
امتحان محک
tests
امتحان ها
tests
ازمایش
tests
تست
tests
آزمون ها
tests
آزمایش ها
tests
ازمایش کردن
psychomotor tests
ازمونهای روانی- حرکتی
sampling tests
ازمایشهای نمونهای
screening tests
ازمونهای سرند کردن
situational tests
ازمونهای موقعیتی
speed tests
ازمونهای سرعت
employment tests
ازمونهای استخدامی
prototype tests
ازمایشهای مرغوبیت
projective tests
ازمونهای فرافکن
prognostic tests
ازمونهای پیش اگهی
placement tests
ازمونهای تعیین شغل
parallel tests
ازمونهای همتا
infant tests
ازمونهای نوباوگان
individual tests
ازمونهای انفرادی
routine tests
ازمایشهای تک به تک
statistical tests
ازمونهای اماری
creativity tests
ازمونهای افرینندگی
aptitude tests
ازمون شایستگی
acceptance tests
آزمایشهای تحویل
aptitude tests
ازمون قابلیت فردی
pictorial tests
ازمونهای تصویری
means tests
سنجش استطاعت مالی
litmus tests
آزمون نهادنما
litmus tests
آزمون نمایانگر
litmus tests
آزمون تورنسل
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
benchmark tests
ازمایشات محک
will temprament tests
ازمونهای اراده- خلق وخوی
type tests
ازمایشهای نوعی
trade tests
ازمونهای شغلی
timed tests
ازمونهای زمان دار
survey tests
ازمونهای زمینه یابی
aptitude tests
ازمون استعداد
norm referenced tests
ازمونهای هنجاری
random parallel tests
ازمونهای موازی تصادفی ازمونهای همتای تصادفی
quality control tests
ازمایش کنترل کیفیت بازرسی کنترل کیفیت
custom made tests
ازمونهای کار- ویژه
culture free tests
ازمونهای فرهنگ- نابسته
culture bound tests
ازمونهای فرهنگ- بسته
criterion refernced tests
ازمونهای ملاکی
culture fair tests
ازمونهای فرهنگ- نابسته
terman merrill tests
ازمونهای ترمن- مریل
california achievement tests
آزمونهای پیشرفت کالیفرنیا
goldstein scheerer tests
ازمونهای گلدشتاین- شیرر
college admission tests
آزمونهای پذیرش دانشجو
california tests of personality
ازمونهای کالیفرنیا برای سنجش شخصیت
differential aptitude tests
ازمونهای تشخیص استعداد دی ا تی
california tests of mental maturity
ازمونهای کالیفرنیا برای بلوغ ذهنی
seashore musical ability tests
آزمون های استعداد موسیقی سیشور
iowa tests of basic skills
ازمونهای مهارتهای اساسی ایووا
to keep the field
جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
to keep the field
درجای خودثابت ماندن
field
صحرا
field
فرودگاه
field name
نام فیلد
field
زمین
to take the field
جنگ اغازکردن
well field
حوزه تغذیه کننده چاه
field
زمین بازی
zero field
بی حوزه
field
توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
zero field
بی میدان
field
رشته
[دانشی]
field
دشت
field
کارگاه
field
دایره
field
پایکار
field
بمیدان یا صحرا رفتن
field
رشته
field
میدان دید
field
زمینه رزمی صحرایی
field
دشت کشتزار
right field
سمتراستزمین
field
میدان رزم صحرا
field
جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
zero field
میدان صفر
field
بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field
بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
To take field against somebody .
بر علیه کسی وارد شدن
field
بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field
نوشتن داده روی PROM
field
میدان
field
محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field
بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field
میدانه
field
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field
روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field
مشابه 4036
field
محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field
تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field
فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field
شاخه
[دانشی]
field
خارج اداره یا کارخانه
field
حوزه
field
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field
مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field
کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field
فیلد
field of vision
میدان دید
high field
میدان قوی
field type
نوع رزمی
field type
از نوع جنگی
field theory
نظریه اساسی میدان
field template
الگوی فیلد
field template
قالب فیلد
field theory
نظریه میدانی
field trip
گردش علمی
field study
بررسی میدانی
field survey
نقشه برداری زمینی
field theory
تئوری میدان ها
field trial
مسابقه تازیهای شکاری
field upgradable
سخت افزار قابل توسعه درمحل
fixed field
میدان ثابت
flying field
میدان فرودگاه
force field
میدان نیرو
free field
میدان عمل ازاد
free field
حوزه ازاد
gold field
ناحیه زرخیز
grain field
کشتزار
grain field
گندم زار
gravitational field
میدان گرانش
soccer field
زمین فوتبال
field worker
پژوهشگر میدانی
field work
کار صحرایی
field vector
بردار میدان
field voltage
ولتاژ میدان
field winding
سیم پیچ اهنربایی
field winding
سیم پیچی میدان
field wire
سیم صحرایی
field wire
سیم جنگی
field work
پژوهش میدانی
field work
کار در صحرا
field work
استحکامات صحرایی استحکامات
field work
کار میدانهای
grounded field
سیم پیچ متصل به زمین
field range
میدان تیر رزمی
field rheostat
رئوستای میدان
field rheostat
تنظیم کننده میدان
field rheostat
رگولاتورمیدان
field point
سر تیر بسیار نازک
field player
بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field piece
توپ صحرائی
field pea
نخود سبز فرنگی
field round
یک دور تیراندازی صحرایی
field order
دستورعملیاتی دستور رزمی
field regulator
تنظیم کننده میدان
field regulator
نافم میدان
field radio
رادیوی قابل حمل صحرایی
field range
میدان تیرجنگی
field radio
بی سیم صحرایی
field ration
جیره صحرایی
field privilege
امتیاز فیلد
field ration
جیره رزمی
field pole
قطب میدان
field rectifier
یکسوساز میدان
field of vision
میدان بینایی
field order
دستورالعمل رزمی
field operating
فعال درصحرا رده صحرایی
field operating
عمل کننده در صحرا
field splice
وصله کارگاهی
field roving course
مسابقه تیراندازی جنگلی
field stockade
ذخایر صحرایی
field stockade
کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field storage
انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field strcture
ساخت میدانی
field strength
شدت میدان
field shop
تعمیرگاه صحرایی
field shop
کارگاه صحرایی
field officer
افسر رسته رزمی
field officer
افسر رزمی
field separator
جدا ساز میدان
field service
خدمات پایکار
field service
تعمیر در محل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com