English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
fixed term deposit سپرده ثابت
Other Matches
Short – term ( long – term ) projects . طرحهای کوتاه مدت ( دراز مدت )
deposit with someone ایداع کردن
deposit ذخیره رسوب
deposit ذخیره معدنی
deposit رسوب کردن
deposit ته نشین
deposit ذخیره کانسار
deposit ترسیب
deposit with someone نزد کسی امانت گذاردن
as a deposit امانتا"
deposit لایه نازکی از ماده که روی سطح قرار دارد
deposit چاپ گرفتن ازکل یا بخشی از فضای حافظه
deposit پوشاندن سطح با لایه نازکی از ماده
deposit نوشتن داده روی یک ثبات یا محل ذخیره سازی
deposit نهشته
deposit ایداع
deposit ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
deposit : ته نشین کردن گذاشتن
deposit رسوب
deposit سپرده
deposit ته نشست ته نشین
deposit گرو
deposit پول بیعانه
deposit : سپرده
deposit به حساب بانک گذاشتن
deposit سپردن ذخیره سپردن
deposit کنار گذاشتن
deposit ته نشینی
deposit پس مانده
deposit سرمایه گذاری کردن
deposit پیش پرداخت
deposit ودیعه
deposit ذخیره ودیعه
deposit امانت
deposit سپردن پس اندازکردن
deposit نهشت
deposit پس انداز
deposit collection جمع اوری سرمایه
deposit collection جمع اوری کردن زباله ها
deposit in the bank در بانک به ودیعه گذاردن
deposit multiplier ضریب بهم فزاینده سپرده
demand deposit سپرده جاری
deposit ratio نسبت سپرده
deposit slip اعلامیه پرداخت سپرده
demand deposit سپرده دیداری
demand deposit سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
alluvial deposit مواد رسوبی
alluvial deposit ابرفت
alluvial deposit ابرفتی
bank deposit سپرده بانکی
bank of deposit بانک پس انداز
alluvial deposit موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
calcareous deposit ته نشست اهکی
certificate of deposit گواهی پول سپرده
certificate of deposit گواهی سپرده
bank of deposit صندوق پس انداز
deposit with the bank در بانک ودیعه گذاردن
money on deposit وجه امانی
mineral deposit نهشت کانی
loan on deposit اعطای وام به وثیقه سپرده
legal deposit سپرده قانونی
idle deposit سپرده بلااستفاده
idle deposit سپرده راکد
glacial deposit نهشت یخچالی
glacial deposit رسوب یخچالی
gas deposit ذخیره گاز
money on deposit پول سپرده
foreign deposit سپرده خارجی
time deposit سپردهء بانکی مدت دار
safe deposit صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
safe deposit گاوصندوق
quasi deposit شبه سپرده
deposit accounts حساب پس انداز
deposit accounts حساب سپرده
deposit account حساب سپرده
deposit account حساب پس انداز
deposit fund account اعتبار تشکیل سرمایه
deposit of instrument of ratification ایداع اسناد دال بر تصویب
army deposit fund سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
army deposit fund پس انداز انفرادی افراد
banking deposit account حساب سپرده بانکی
deposit fund account حساب تشکیل سرمایه
personal deposit fund اعتبارات مربوط به پس اندازافراد
term نیمسال
term زمان
term عبارت
term پاره سال تحصیلی
term واژه
term شرط
term دوره
term سمستر
term ثلث تحصیلی
term جمله عبارت
term دوره انتصاب
term مدت
term شرایط
term روابط فصل
term موقع
term هنگام
term نامیدن لفظ
term اصطلاح
term جمله
term مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
term جمله طیفی
term جمله [ریاضی]
term عبارت [ریاضی]
term اجل
residual term جمله باقیمانده
residual term جمله پسماند
sum term لفظ جمعی
relative term لفظ نسبی
serve one's term دوره خدمت خود را طی کردن
stochastic term متغیر تصادفی
mathematical term جمله [ریاضی]
short term کوتاه مدت
stochastic term جمله تصادفی
short term مختصر
short term حداقل مدت تنبیه و زندانی
short term دوره کوتاه
short-term کوتاه مدت
term of reproach سخن سرزنش امیز یا ننگ اور
major term شرط عمده واساسی
middle term قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
medium term میان مدت
long term طویل المدت
long term دراز مدت
long-term دراز مدت
longer-term دوره دراز مدت
longer-term دراز مدت
implied term شرط ضمنی
long-term دوره دراز مدت
grammatical term اصطلاحات دستوری
law term اصطلاح حقوقی
minor term صغرای قیاس منطقی
short-term کم مدت
long term بلند مدت
an abstract term تعبیر تصویری
long term <adj.> بلند مدت
long term <adj.> دراز مدت
credit term مدت اعتبار
in the short term <adv.> برای دوره کوتاه مدت
an abstract term اسم بی مسما
term paper رساله کوتاه
a pejorative term عبارتی تنزل دهنده
mathematical term عبارت [ریاضی]
electoral term دوره مقننه [سیاست]
parliamentary term دوره مقننه [سیاست]
easy term کوتاه مدت
error term ضریب خطا
half-term تعطیلیبینترم
term symbol نشانه جمله طیفی
the propriety of a term درستی یک لفظ یا یک اصطلاح مناسبت یک واژه یا لفظ
to serve one's term دوره خدمت خود را طی کردن
to serve one's term خدمت خودرا انجام دادن
term of maintenance دوره نگاهداری
final term جمله نهایی
term of maintenance مهلت نگاهداری
express term شرط صریح
term loan وام مدت دار
error term جمله خطا
exercise term عنوان مانور
exercise term اسم تمرین
expiry of the term انقضاء مدت
term insurance بیمه موقت
term insurance بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
short term forecast پیش بینی کوتاه مدت
short term loan وام کوتاه مدت
short term memory حافظه کوتاه مدت
serve one's term of imprisonment حبس خود را گذراندن
reasonable term and condition قید و شرط معقول
long term project پروژه طویل مدت
medium term forecast پیش بینی میان مدت
medium term loan وام میان مدت
medium term planning برنامه ریزی میان مدت
long term loan وام بلند مدت
long term memory حافطه دراز مدت
electoral legislative term دوره انتخابیه
fixed قطعی
fixed ثابت شده
fixed ماندنی مقطوع
well fixed دارا
well fixed ثروتمند
I'll get you all fixed up. همه چیز را برایتان درست وروبراه خواهم کرد
well fixed خوب تثبیت شده
well fixed پولدار
fixed معین
fixed ثابت
fixed مقطوع
fixed ماندنی
fixed گیردار
long term credit commitment تعهد اعتبار بلند مدت
long term interest rate نرخ بهره طویل المدت
short term rate of interest نرخ بهره کوتاه مدت
deflection under long term loading خیز ریز بار طویل المدت
fixed capacitor خازن ثابت
fixed davit جرثقیل ثابت
fixed davit قایق بالابر ثابت
fixed costs هزینههای سرمایهای
fixed costs هزینههای ثابت
fixed cost هزینه ثابت و معین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com