English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
full cheek snaffle bit پایهارتجاعیبیندومیخ
Search result with all words
full cheek snaffle پایهپهلوییتمام میخ
Other Matches
snaffle با میخ طویله وزنجیر بستن
snaffle لجام
snaffle دزدیدن سرقت کردن
snaffle میخ طویله وزنجیر
snaffle rein افساردهانه
snaffle bit زنجیردهانه
snaffle strap طنابدهانه
rubber snaffle bit لجام لاستیکی
egg butt snaffle bit متهمیخیتخممرغیشکل
cheek رخ
cheek فک
cheek پایه پهلویی
cheek گونه
cheek لب
(have the) cheek to do something <idiom> با گستاخی کاری را انجام دادن
upper cheek قسمتبالاییمیله
What impudence!what never !what cheek! واقعا" که خیلی رو می خواهد !
cheek strap رویگونه
Have ones tongue in ones cheek. محض شوخی ( حرف غیر جدی ) گفتن
crank cheek برجستگی گونههای میل لنگ
cheek by jowl <idiom> کنارهم
lower cheek قسمتانتهاییمیله
cheek by jowl محرمانه
cheek strap نوار
cheek ring حلقهاصلی
cheek tooth دندان آسیاب
turn the other cheek <idiom>
cheek tooth اسیاب کننده
chimney-cheek [کناره باز شومینه]
cheek tooth خردکننده
cheek by jowl پهلوی یکدیگر
tongue-in-cheek غیرجدیشوخی
crank cheek لنگ میل لنگ
sliding cheek bit دهنهلیزپهلویی
slapped cheek syndrome اریتما اینفکتیوزوم [پزشکی]
slapped cheek syndrome بیماری پنجم [پزشکی]
What brazen cheek ! Ilike your impudence . بنازم که خیلی رویت زیاد است ( پررویی) !
full and by پرونیمهپر
to the full <idiom> خیلی زیاد ،به طور کامل
full مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
full که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
full سیر
full کامل یا شامل همه چیز
full پر کردن درون چیزی تا حد امکان
full well بسیارخوب
full well خوب خوب
in full کاملا
in full تمام وکمال
full up پر- مملو - لبریز
full تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوی
to the full کاملا
full and down ناو پر بار و سنگین
to the full به منتهادرجه
full ارسال داده روی کانال در دو جهت
full کد فایل در آن ذخیره شده است
I'm full. من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
full پر
full مملو
full پرکردن پرشدن
full سیری
full پری
full بالغ رسیده
full کامل
full پر لبریز
full تمام
full انباشته
full مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full شرح محل یک دایرکتوری
full صفحه نمایش بزرگ VDU که یک صفحه متن کامل را نمایش میدهد
full انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
full کامپیوتر همراه با کارت مخصوصی که به قدری سریع است که تصاویر ویدیویی متحرک را می گیرد و نمایش میدهد.
full تمام تکمیل
full ابوینی
full چرخیدن ژیمناست
full فول اکنده
full تمام قدرت
full چرخش با پشتک کامل
full time پیوسته کار
full of life سر زنده
full of life باروح
full tilt بسرعت
full tilt باسرعت زیاد
full subtractor تمام کاهشگر
full mouthed پرصدا
full summer چله تابستان
full summer عین تابستان
full mouthed دارای شماره کامل دندان
full step گام کامل
full time پیوسته کاری تمام وقت
full time تمام روز
full toss پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full to repletion انباشته
full to repletion پرپر
full moon ماه شب چهاردهم
full mouthed تمام دندان
full timer بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
full track تمام شنی خودرو تمام شنی
full timer شاگردتمام روز
full to repletion پر
full track شنی دار کامل
full time زمان اشتغال بکار
full step یک قدم کامل
full spinner حرکت گوی بولینگ با حالت فرفره
full speed حداکثر سرعت
full power اختیارات تام
full power اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
full screen تمام صفحه
full scale اندازه طبیعی
full scale باندازه کامل بمقیاس کامل
full scale تمام عیار
full rubber حرکت هریک از این سطوح تااخرین حد ممکن
full sail تبار مجهز
full powers اختیارات تام
full sail بابادبانهای گسترده
full production تولید در حداکثرفرفیت
full section برش کامل
full point نقطه پایان جمله
full pitch پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full of life پر جمعیت
full of resource کاردان
full of resource باتدبیر زرنگ
full of years سالخورده
full orbed تمام روشن
full orbed پر
full pay حقوق تمام
full pay مواجب تمام
full pelt با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
full pitch گام پر
full speed سرعت کامل
full production تولید کامل
full blast <adv.> در حداکثر قدرت یا شدت
have one's hand full کار مهمتر داشتن [دستم یا دستش بند است]
full beam نور بالا [در خودرو]
full-suspension <adj.> کاملا معلق
Full tank, please. لطفا باک را پر کنید.
I want full insurance. من با بیمه کامل میخواهم.
for full board برای تختخواب و تمام وعده های غذا
for full board برای تمام پانسیون
to its full extent <adv.> بکلی
full of beans <idiom> پرانرژی
She is far too conceited. She is full of herself . گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
at full blast <adv.> در حداکثر قدرت یا شدت
to its full extent <adv.> کاملا
to be at full stretch تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
To have full powers. اختیارات کامل داشتن
full-throated صدا یا فریاد بسیار بلند
full-page تمام صفحه
in full fig اراسته
in full fig مجهز
in full fig اماده
in full fig درلباس تمام
full word کلمه کامل
full word تمام کلمه
full wave تمام موج
full view نمای روبرو
full view نمای تمام رخ
full tracked تمام زنجیر
full tracked تمام شنی
life full باروح
life full سر زنده
full marks پاسخدرستبهتمام سوالات
full board هتلیکهدرآنهمهوعدههایغذائیسرومیشود
come full circle <idiom> کاملا برعکس
full deployment تبدیلستونبهصفکامل
they are in full retreat سخت عقب نشینی می کنند
the full of the moon بدر
the full of the moon ماه تمام
payment in full پرداخت کامل
payment in full پرداخت تمام
of full blood تنی
life full روح بخش
full tracked خودرو تمام شنی
full blown تمام شکفته
full foliaged پربرگ
endorsement in full فهر نویسی کامل
full offence جرم تام
chock full لبالب مالامال
chock full گرفته
chock full کیپ
chock full پرشده
brim full سرشار
brim full مالامال
blow full به طور کامل دمیدن
at full pelt با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
at full lick با شتاب
at full lick بسیار تند
at full length دراز کشیده
at full length بتفصیل
at full length مفصلا`
full ablutions sharia by pescribed bodyas whole the of غسل
full adder تمام افزایشگر
full adder تمام جمع کننده
full blooded از نژاد اصیل
full blood برادر تنی
full blood برادر ابوینی
full blood از نژاداصیل
full blood نژاد خالص
full blood همخون
full back مدافع پوششی
full automatic تمام اتوماتیک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com