English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (3 milliseconds)
English Persian
full of life باروح
full of life سر زنده
full of life پر جمعیت
Search result with all words
life full باروح
life full سر زنده
life full روح بخش
a life full of incidents زندگی پر رویداد
Other Matches
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself. زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
full مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full and by پرونیمهپر
full انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
full انباشته
full تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوی
to the full کاملا
to the full به منتهادرجه
full چرخش با پشتک کامل
full کامپیوتر همراه با کارت مخصوصی که به قدری سریع است که تصاویر ویدیویی متحرک را می گیرد و نمایش میدهد.
full چرخیدن ژیمناست
in full تمام وکمال
full مملو
full تمام
full پر لبریز
full کامل
full پری
full سیری
full well بسیارخوب
full well خوب خوب
full پرکردن پرشدن
full فول اکنده
in full کاملا
full پر
full سیر
full تمام تکمیل
full تمام قدرت
full صفحه نمایش بزرگ VDU که یک صفحه متن کامل را نمایش میدهد
full شرح محل یک دایرکتوری
full up پر- مملو - لبریز
I'm full. من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
full ابوینی
full بالغ رسیده
full and down ناو پر بار و سنگین
full مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
to the full <idiom> خیلی زیاد ،به طور کامل
full ارسال داده روی کانال در دو جهت
full کد فایل در آن ذخیره شده است
full که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
full کامل یا شامل همه چیز
full پر کردن درون چیزی تا حد امکان
full point نقطه پایان جمله
full power اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
full pitch پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full power اختیارات تام
full moon ایبک
full powers اختیارات تام
full production تولید کامل
full gainer شیرجه وارونه با پشتک
full moon ماه شب چهاردهم
full pitch گام پر
full mouthed دارای شماره کامل دندان
full mouthed پرصدا
full breasted بزرگ پستان
full of resource کاردان
full of resource باتدبیر زرنگ
full of years سالخورده
full orbed تمام روشن
full mouthed تمام دندان
full orbed پر
full pay حقوق تمام
full pay مواجب تمام
full pelt با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
full moon ماه تمام
full blown پرباد
full charge خرج کامل توپ
full command کنترل کامل
full command اداره کامل
full draw کشیدن زه کمان بطور کامل
full drive باشتاب هرچه بیشتر
full drive بسرعت هرچه تمامتر
full duplex کاملا دو رشتهای
full duplex دو طرفه
full duplex پروتکل دوسوی همزمان
full duplex کاملا" دو رشتهای
full duplex تمام دو رشتهای
full brother برادرتنی
full brother برادراصلی
full blown تمام کامل
full blown کاملا افراشته
full bodied تنومند
full bodied عظیم الجثه
full bodied پرمعنی مهم
full bore حداکثر تلاش
full bottomed دنباله دار
full bottomed دارای دنباله دراز
full bottomed ته پهن
full bottomed بزرگ
full brimmed لبالب
full edged چهار تراش کامل
full employment اشتغال کامل
full length نماینده تمام قدانسان
full load بار خارجی اسمی
full load بار کامل
full load فرفیت تکمیل
full load فرفیت کامل
full majority اکثریت تامه
full mobilization بسیج کامل
full mobilization تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
full moon قرص کامل ماه
full moon ماه شب چهارده
full moon بدر
full length قدی
full length تمام قد
full fashioned کشباف چسبان ببدن
full fashioned پارچه چسبان
full flavoured تند
full flavoured بسیارخوش مزه
full frame قاب کامل
full hand اوچ وپس
full hearted باجرات
full hearted مطمئن
full justification تطابق کامل
full moon ماه پر
full production تولید در حداکثرفرفیت
full board هتلیکهدرآنهمهوعدههایغذائیسرومیشود
full marks پاسخدرستبهتمام سوالات
full-page تمام صفحه
full-throated صدا یا فریاد بسیار بلند
To have full powers. اختیارات کامل داشتن
She is far too conceited. She is full of herself . گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
come full circle <idiom> کاملا برعکس
full of beans <idiom> پرانرژی
full deployment تبدیلستونبهصفکامل
to its full extent <adv.> بکلی
in full fig مجهز
in full fig اراسته
of full blood تنی
payment in full پرداخت تمام
payment in full پرداخت کامل
the full of the moon ماه تمام
the full of the moon بدر
they are in full retreat سخت عقب نشینی می کنند
for full board برای تمام پانسیون
I want full insurance. من با بیمه کامل میخواهم.
to be at full stretch تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
to its full extent <adv.> کاملا
Full tank, please. لطفا باک را پر کنید.
full-suspension <adj.> کاملا معلق
full beam نور بالا [در خودرو]
have one's hand full کار مهمتر داشتن [دستم یا دستش بند است]
full blast <adv.> در حداکثر قدرت یا شدت
at full blast <adv.> در حداکثر قدرت یا شدت
in full fig اماده
in full fig درلباس تمام
full step یک قدم کامل
full step گام کامل
full subtractor تمام کاهشگر
full summer عین تابستان
full summer چله تابستان
full tilt باسرعت زیاد
full tilt بسرعت
full time پیوسته کار
full spinner حرکت گوی بولینگ با حالت فرفره
full speed حداکثر سرعت
full sail بابادبانهای گسترده
full sail تبار مجهز
full scale تمام عیار
full scale باندازه کامل بمقیاس کامل
full scale اندازه طبیعی
full screen تمام صفحه
full section برش کامل
full speed سرعت کامل
for full board برای تختخواب و تمام وعده های غذا
full time پیوسته کاری تمام وقت
full tracked خودرو تمام شنی
full tracked تمام شنی
full tracked تمام زنجیر
full view نمای تمام رخ
full view نمای روبرو
full wave تمام موج
full word تمام کلمه
full word کلمه کامل
full track تمام شنی خودرو تمام شنی
full track شنی دار کامل
full time تمام روز
full time زمان اشتغال بکار
full timer شاگردتمام روز
full timer بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
full to repletion پر
full to repletion پرپر
full to repletion انباشته
full toss پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full rubber حرکت هریک از این سطوح تااخرین حد ممکن
full blown باز
full-scale تمام عیار
blow full به طور کامل دمیدن
full-blown تمام شگفته
full-blown تمام کامل
at full speed با تندی هر چه بیشتر بسرعتی هر چه تمامتر
at full pelt با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
at full lick با شتاب
at full length دراز کشیده
at full length بتفصیل
at full length مفصلا`
brim full مالامال
brim full سرشار
full face تمام رخ
full-face تمام رخ
full offence جرم تام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com