Dictiornary-Farsi | here is bread in plenty | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 96 (6 milliseconds)

English	Persian
here is bread in plenty	نان بقدر کفایت هست
here is bread in plenty	نان فراوان داریم


Other Matches

plenty	بمقدارفراوان
plenty	کفایت
plenty	بسیار
plenty	فراوان
plenty	فراوانی بسیاری
to have plenty of brawn	آدم گردن کلفتی [قلچماقی] بودن
We have plenty of time .	خیلی وقت هست ( داریم )
horn of plenty	شاخ نشان وفور نعمت
it is plenty good enough	بقدر کفایت خوب است
plenty of rain	باران فراوان
plenty of rain	باران کافی
to have plenty of time	وقت فراوان داشتن
to have plenty of time	وقت کافی داشتن
it is plenty good enough	خیلی هم خوب است
There is no hurry , there is plenty of time .	عجله نکنید وقت زیاد داریم
He has plenty of drive . he is a go- getter .	آدم کار بری است
There are plenty of other fish in the sea. <idiom> <proverb>	آدم قحطی نیست.
He is not too educated, but has plenty of horse sense .	تحصیلات چندانی ندارد ولی فهم وشعور دارد
HE has plenty of excuses who is in search of trick. <proverb>	ییله جو را بهانه بسیار است .
bread	نان
bread	نان زدن به
bread	قوت
bread alone	تنها نان
bread alone	فقط نان
we have no more bread	دیگر نان نداریم
bread alone	نان خالی
pumpernickel bread	نانتکه
bread guide	محلقرارگرفتنناندرتستر
black bread	نانسیاه
To lend each other bread. <proverb>	نان به هم قرض دادن .
bread-boards	تختهی آمادهی مدار سازی
bread-boards	لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-boards	تختهی نان بری
Greek bread	نانیونانی
milk bread	نانشیرنی
pitta bread	ناننازک
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb>	آب براى من ندارد براى تو که دارد .
To butter the bread .	روی نان کره مالیدن
oat bread	نان جو
To bake bread.	نان پختن
bread-bin	ناندانی-جانانی
wholemeal bread	نانحجیم
whole wheat bread	انواعنانسفید
unleavened bread	نانتخت
bread-boards	تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-board	تختهی آمادهی مدار سازی
bread and butter	وسیله معاش
light bread	نان سهل الهضم
light bread	نان سفید
leavened bread	نان ور امده
duily bread	رزق
duily bread	روزی
duily bread	نان روزانه
dry bread	نان بی کره
daily bread	نان یارزق روزانه
bread knife	کارد نان بری
bread and point	سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
barley bread	نان جوین
barley bread	نان جو
st john's bread	خرنوب
aerated bread	نان گازدار
aerated bread	نانیکه مصنوعابوسیله گازدرامده باشد
swine bread	پنجه مریم
bread and butter	نان وپنیر
pull bread	مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
daily bread	روزی
bread-board	لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-board	تختهی نان بری
bread-board	تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
wheaten bread	نان گندم
wheat bread	نان گندم
wheat bread	نان سفید
break bread with a person	با کسی نان و نمک خوردن
Danish rye bread	نانتکهجویدوسردار
best thing since sliced bread <idiom>	[یک نوآوری یا اختراع خوب]
American white bread	نانسفیدآمریکایی
American corn bread	نانذرتآمریکایی
His bread is buuttered on both side . <proverb>	نانش از هر دو طرف کره مالى شده است .
Half a loaf is better than no bread . <proverb>	نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
know which side one's bread is buttered on <idiom>	راه وچاه را بلد بودن
small pieces of bread	خرده یاریزه نان
to bake bread or bricks	پخش اجریانان
to break bread with a person	پیش کسی نان ونمک خوردن
lrish soda bread	نانسوادیایرلندی
lndian naan bread	نانهندی
lndian chapati bread	نانچپتیهند
to dine off bread and cheese	ناهار خود را با نان و پنیربرگذار کردن
I am the bread winner of the family .	نان آور خانه ( خانواده ) هستم
German rye bread	نانشیاردارآلمانی
Russian black bread	نانسیاهروسی
best thing since sliced bread <idiom>	[یک ایده یا نقشه خوب]
caraway seeded rye bread	نانگندم سیاهباتخمزیره
He eats bread at the ruling market price. <proverb>	نان را به نرخ روز مى خورد .
He is on easy street . He is in clover. His bread is buttered on both sides .	نانش توی روغن است