English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
home plate صفحهبازی
Search result with all words
home-plate umpire داورصفحهبازی
Other Matches
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
The hotel was home from home . هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
Home , sweet home . هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
home زادبوم
home وطن
home میهن
WI'll you take me home? مرا به منزل می رسانید ؟
It came home to me. به فکرم رسید.
It came home to me. به نظرم رسید.
may i see you home? اجازه دهید شمارابخانه
may i see you home? برسانم
home سرزمین پدر و مادر
home like راحت
On my way home. . . سرراهم بمنزل ...
On my way home. . . اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد
home help کمکحالبیمار
at home <idiom> درخانه
Is there anybody at home ? Anybody home ? کسی منزل هست ؟
come home کشیده شدن لنگر به طرف ناو
nobody home <idiom> فکرش جای دیگر است
at home پذیرایی در ساعت معین
home like خانگی
home like وطنی
third home بازیگر مهاجم
home نقط ه شروع چاپ روی صفحه
home کلیدی که نشانه گر را به شروع خط متن می برد
home روش بررسی و حمل تراکنشهای باک به خانه کاربر به وسیله ترمینال یا مودم
home امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
home بازی
home ریز کامپیوتر طراحی شده برای مصرف خانگی که برنامههای کاربردی آن شامل آموزش
home شهر بخانه برگشتن
home وطن
home خانه دادن
home جا به داخل لوله راندن
home بطرف خانه
home وطن اسایشگاه
home میهن
home اقامت گاه
home اولین رکورد داده در فایل
home خانه
home منزل
home مرزوبوم
home زمین خودی
home منزلگاه
home که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
home میهن وطن
home محل زندگی کسی
home trade داد و ستد داخلی
home run بازی پر هیجان با امتیازتماس با زمین
delivery to the home تحویل در خانه
home use entry اعلامیه مصرف شخصی
home trade تجارت داخلی
home service خدمات فروش در داخل کشور
home use entry اعلامیه مصرف
convalescent home نقاهت خانه
home run مسابقه پرامتیاز
home trade خرید وفروش داخلی
home visit بازدید خانواده
stay at home خانه نشین
soldiers' home پادگان
to bring home ثابت کردن
sickfor home دلتنگی کننده برای میهن وخانه خود بیماروطن
sickfor home دلتنگ
run home جا گذاشتن
run home جا انداختن
let us make a p for home کوشش کنیم زودبخانه برسیم
i wrote home کاغذنوشتم
bound for home اماده رفتن به کشور میهن
i wrote home برای خانه
i should p stay at home بهتر است در خانه بمانم
soldiers' home سربازخانه
run home توگذاشتن
home work کار خانگی
home wiring سیم کشی ساختمانی
home whistle امتیاز واقعی یا فرضی
to bring home حالی کردن
home run گل زدن
home rule حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
home key کلید Home
home hole اخرین بخش زمین یا یک دوربازی گلف
home front عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
home currency پول ملی
home currency پول داخلی
home country محل تولید
harvest home اخر خرمن
harvest home پایان درو
harvest home محل جمع اوری خرمن
home country کشور اصلی
home consumption مصرف داخلی
home address نشانی منزلگاه
home address نشانی مبداء
home born بومی
home born طبیعی
home born خانه زاد
home building ساختمان مسکونی
home made ساخت داخلی
home made ساخت بومی
funeral home محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
home rule حکومت داخلی
home rule حکومت ملی
home row ردیفی از کلیدها روی صفحه کلید که انگشتان شخص درحالت عادی روی انها قرارمی گیرد
home record رکورد مبدا
home record سررکورد
home range قلمرو
home range جایگاه حیوانات
home range جای محدود برای فعالیت حیوانات
home range اغل
home product محصولات ملی
home product محصولات داخلی
home port پایگاه مادر
home port پایگاه اصلی
home page باز کردن صفحهای از وب سایت
home market بازار داخل کشور
home market بازار داخلی
funeral home مرده شوی خانه
home consumption مصرف خانگی
home-brew مشروبات خانگی
Theres no place like home . <proverb> هیچ جا مثل خانه نمى شود .
close to home <idiom> به احساسات شخصی نزدیک شدن
take-home pay خالص دریافتی
I'll be at home today . امروز منزل خواهم بود
broken home خانواده گسیخته
He went home on leave . مرخصی گرفت رفت منزل
Home Office وزارت کشور
Home Office وزارت داخله
What is your home address? نشانی منزلتان چیست ؟
She lost her way home . راه خانه اش را گه کرد
home computer کامپیوتر خانگی
home computers کامپیوتر خانگی
mobile home خانه متحرک
mobile home تریلی
home-made ساخت میهن
home-made وطنی
You have my home address. شما آدرس من را دارید.
home address آدرس منزل
home brew مشروبات خانگی
home economics اقتصاد خانه داری
home economics اقتصاد منزل
home economics تدبیر منزل
nursing home اسایشگاه پیران
Home appliances لوازم خانگی
Home appliances وسایل خانگی
home-made <adj.> در خانه ساخته [تهیه] شده
home-made <adj.> خانگی
to send home به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
at home and abroad در داخل و خارج [از کشور]
to start for home رهسپار به [راه] خانه شدن
He came straight home. صاف آمد خانه
Try to be home before dark. سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
stately home خانهاشرافی
home towns زادگاه
at home and abroad در داخله و خارجه
to pine for home دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن
at home and abroad در درون و بیرون کشور
at home and abroad در سفر و حضر
to pay home تلافی کامل کردن
home towns شهر موطن
home town زادشهر
home town خاستگاه
home town زادگاه
home town شهر موطن
home stretch گام های پایانی
home stretch مرحله نهایی
home stretch پایانراه
tumble home خم درونی
to make one's way home راه خانه را پیش گرفتن
home towns خاستگاه
rest home اسایشگاه
rest-home اسایشگاه
to freight out and home دوسره کرایه کردن
home truth حقایقیکهدربارهخودتاناز دیگریمیفهمید
home time زمانیکهمدارستعطیلمیشود
Home Secretary مسئولدفتر
home ground آشنا بهمحیط
children's home محلنگهداریبچههاییکهپدرومادر خوبوشایستهایندارند
home straight خطمستقیموسطبازی
take-home pay مزد خالص
take-home pay حقوق خالص
take-home pay مزد پس از کسر مالیات و غیره
home-grown محصول خانه
home-grown خانگی
home towns زادشهر
we sang them home ایشان را با اواز و سرود تامنزلشان همراهی کردیم
x plate صفحات قائم موازی در لوله اشعه کاتدی
Could we have a plate please? ممکن است لطفا یک بشقاب برایمان بیاورید؟
L-plate تحتتعلیم
a plate یک بشقاب
plate پلیت
plate کلیشه
plate ورقه تنکه
plate ورقه
plate زره
plate زره پوش کردن
plate روپوش دادن
plate پلاکهای توضیحات دستگاهها
plate اب دادن
plate لوحه
plate نعل اسب
plate ورقه اهن
plate تسمه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com